به انجمن سبک زندگی ایرانی اسلامی خوش آمدید

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3
  1. #1
    هم دل کاربر ویژه
    تاریخ عضویت : جنسیت Nov 2014
    سن : 63
    صلوات : 16690 دلنوشته : 133
    الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد :ایام شهادت امام زین العابدین تسلیت
    نوشته ها : 889 تشکر : 377
    مورد تشکر: 409 مرتبه تشکر شده در 304 پست
    دریافت : 0 آپلود : 0
    امتیاز : 0 وبلاگ :
    حسنعلی ابراهیمی سعید آنلاین نیست.

    توجه انتشار تصاویری دیده نشده از بشقاب پرنده‌های عجیب بوسیله سیا

    آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا تصاویری واضح از اشیای ناشناس پرنده مرتبط با پرونده‌های فوق‌سری منتشر کرد.




    به نقل از اکسپرس، از آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) همواره به دلیل پنهان کردن اطلاعات و نتایج تحقیقات درباره زندگی موجودات فرازمینی انتقاد شده است. با این وجود، سیا در اقدامی کم‌سابقه تصاویری آرشیوی از اشیای ناشناس پرنده (یوفو) مرتبط با تحقیقات فوق‌سری این سازمان در سال‌های دهه 1940 و 50 را منتشر کرد.









    در میان پرونده‌ها و تصاویر منتشر شده بوسیله سیا، عکس‌هایی وجود دارد که بوسیله شخصی به نام «جرج استاک» اهل ایالت نیوجرسی آمریکا در 29 ژوئیه 1952 (8 مرداد 1331) گرفته شده‌اند. به گفته این شخص، زمانی که او و یکی از دوستانش حدود ساعت 4 و نیم بعد از ظهر در حیاط بودند، شیئی عجیب را در آسمان دیدند. او با دیدن این صحنه به سرعت به داخل منزل می‌رود و با آوردن دوربین، 5 عکس از آن گرفت.




    او در همین ارتباط گفته بود: این شیئ در فاصله 200 پایی (حدود 70 متری) زمین قرار داشت و بعد به سرعت ناپدید شد. به نظر می‌رسید جنس آن از فلزی به رنگ آبی متمایل به خاکستری بود.





    با وجود وضوح تصاویر عکس‌برداری شده بوسیله جرج استاک، در آن زمان توجه چندانی به آن‌ها نشد. در آن سال‌ها سیاست آمریکا بر این بود که اخبار دیده شدن اشیای عجیب در آسمان، چندان رسانه‌ای نشود. به نظر می‌رسید سیا علاقه چندانی به دیدن این اشیا در آسمان آمریکا نداشت.




    تصویر منتشر شده بعدی متعلق به بشقاب پرنده‌ای است که در شهر «شفیلد» انگلیس در سال 1962 مشاهده شد. در این تصویر، چندین یوفو به طور همزمان در آسمان دیده می‌شوند. کشف حقیقت درباره این تصویر تا سالها محققان و رسانه‌ها را درگیر خود کرده بود.












    اما عجیبترین تصویر مربوط به شیئی بزرگ و نورانی است که 20 اکتبر 1960 (29 مهر 1339) در آسمان ایالت «مینه‌سوتای» آمریکا دیده شد. گرچه هرگز ماهیت آن به طور کامل مشخص نشد؛ به گفته کارشناسان، علت نورانی بودن این بشقاب پرنده حرکت آن در میان ابرها برای جلوگیری از دیده شدن از زمین بوده است.








    منبع

  2.  

  3. #2
    هم دل کاربر ویژه
    تاریخ عضویت : جنسیت Nov 2014
    سن : 63
    صلوات : 16690 دلنوشته : 133
    الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد :ایام شهادت امام زین العابدین تسلیت
    نوشته ها : 889 تشکر : 377
    مورد تشکر: 409 مرتبه تشکر شده در 304 پست
    دریافت : 0 آپلود : 0
    امتیاز : 0 وبلاگ :
    حسنعلی ابراهیمی سعید آنلاین نیست.
    نبرد با بشقاب پرنده در آسمان تهران
    اشیای ناشناس پرنده (بشقاب پرنده) یا یوفو اصطلاح مرسوم برای هر پدیدهٔ هوایی که علت آن به آسانی و یا بلافاصله توسط ناظر شناخته نمیشود ، و نیروی هوایی ایالات متحده آمریکا، که در سال ۱۹۵۲ این اصطلاح را ابداع کرده ‌است.

    هر چند امروزه اصطلاح یوفو اغلب برای توصیف هر گونه منظرهٔ ناشناخته که توسط ناظر گزارش می‌شود، استفاده می‌شود. اما فرهنگ عامه غالباً اصطلاح یوفو را صرفاً به عنوان یک مترادف برای " فضاپیما و سفینه های موجودات هوشمند فرا زمینی و بیگانگان احتمالی ساکن سیارات و منظومه های ناشناخته " استفاده می‌کند.

    تنها درصد کمی (بین ۵ تا ۲۰ ٪) از گزارش‌های مبنی بر رؤیت یوفوها را می‌تواند به طور مشخص در طبقهٔ « اشیای ناشناس پرنده » به مفهوم دقیق آن قرار داد.

    فقط بررسی گزارشهای مشاهده انواع یوفو یا بشقاب پرنده ها توسط افراد مطلع و خبره و ذی صلاح ، معتبر است. زیرا ، بسیاری از کسانی که مدعی مشاهده بشقاب پرنده شده اند ، اشیاء یا پدیده‌های شناخته شده را به عنوان یوفو یا بشقاب پرنده تلقی کردند
    .

    در دوره ای که موج رویت بشقابهای پرنده به اوج رسید نام ایران نیز در بین کشورهایی قرا رگرفت که نه تنها تعداد قابل توجهی گزارش از آن مخابره می‌شد ، بلکه مهمترین این گزارشها ، نه صرفاً از نظر طرفداران وجود بشقابهای پرنده ، بلکه از حیث سیاسی ؛ نظامی و امنیتی در طول تاریخ مشاهدات یوفوها در ایران رخ داده بود که در این بین یکی از گزارشها اهمیت و اعتبار بیشتری داشت.

    دایگفایت با یوفو در آسمان تهران
    برای نخستین بار طی 35 سال گذشته
    از یک تلویزیون آمریکایی History Channel :


    ساعت 23: شامگاه 18 سپتامبر 1976 میلادی ؛ برابر با ۲۸ شهریور ۱۳۵۵

    تماس های تلفنی از سوی ساکنین منطقه شمیرانات تهران ، به کنترل – مراقبت پایگاه یکم هوایی و فرودگاه بین المللی مهرآباد ؛ حاکی از رویت یک شی پرنده ناشناس در آسمان این منطقه است . دقایقی بعد برج مراقبت فرودگاه مهرآباد تهران از حضور این جرم آسمانی در حریم هوایی پایتخت ، اطمینان حاصل میکند. شیء پرنده نورانی و اسرارآمیز به وضوح در محدوده پرواز ممنوع شمال شهر تهران ( نیاوران ) در حال گشت زنی در آسمان است که در وهله اول ، نقض حریم هوایی و تجاوز دیگری توسط انواع پرنده های جاسوسی اتحاد جماهیر شوروی به آسمان ایران به عنوان متحد قدرتمند ایالات متحده در منقطه خاورمیانه قلمداد میگردد.

    با گزارش وضعیت به نیروی هوایی و اعلام موقعیت هشدار یک فروند رهگیر شکاری اف 4ایی فانتوم 2 ، به هدایت سروان خلبان عزیز خانی از کشیک آلرت پایگاه سوم شکاری نیروی هوایی شاهنشاهی ایران ( شاهرخی ) همدان ، واقع در 280 کیلومتری جنوب غرب تهران ، در وضعیت اسکرامبل قرار گرفته و به سمت تهران به پرواز در آمد.

    ده دقیقه بعد کشیک فرماندهی پایگاه یک فروند اف 4 ایی فانتوم 2 دیگر ، به هدایت سرگرد خلبان پرویز جعفری را در وضعیت اسکرامبل قرار داده به سمت تهران فرستاد.

    سرگرد خلبان پرویز جعفری پس از جستجوی شیء نورانی بر روی رادار آن را به بزرگی یک جت مسافربری بوئینگ 707 ارزیابی میکند.

    تیمسار سرتیپ دوم بازنشسته خلبان پرویز جعفری :

    من شیء نورانی { که به فرم یک الماس با اضلاع و زوایای درخشنده است } را در موقعیت ساعت 12 قرار دادم و به سمت آن ادامه مسیر دادم ! _ و چیزی که نمیتوانید باور کنید _ شیء در یک لحظه ، از ساعت 12 به 2 تغیر مکان داد ! فقط در یک چشم به هم زدن !!

    بر اساس موقعیت دید جعفری این شیء در چشم بر هم زدنی 45 کیلومتر به سمت راست او تغییر جهت داده است !!!
    { یعنی بیش از 2.700 کیلومتر در دقیقه ؛ افزون بر 162.000 کیلومتر در ساعت ! فراتر از 131 ماخ !!! }
    سرعتی که برای هر وسیله ساخت بشر تا امروز نیز دست نیافتی است !!!!

    من از کنترل سوال کردم که آیا آنها پروازی در این منقطه دارند و آنها به من اطمینان دادند که هیچ پروازی در این منطقه ندارند !!!
    در این لحظه جعفری با صحنه شگفت آور دیگری روبرو میشود :

    چیزی شبیه به ماه از دل شیء الماس شکل خارج شد و به صورت افقی به سمت من آمد.

    در حالی که جعفری با سرعت فراصوت درحال حرکت بود ، شیء ی که از دل مثلث های نورانی خارج شده بود ، به سمت وی آمد و شروع به گردش قمروار به دور جنگنده جعفری کرد گویی که او در جای خود ثابت است !!!!!
    حالا شما تصور کنید : من با سرعتی بیشتر از سرعت صوت در حال حرکت هستم و آن شیء مرا { حول محور طولی هواپیما } دور میزند !!

    { اگر پرنده 1236 کیلومتر در ساعت سرعت داشته باشد ، مطلوب است سرعت شیء ثانویه !!؟ }

    پس از چند دور گردش به دور هواپیما شیء ثانویه به سمت شیء مادر الماس شکل بازگشت و در فاصله 25 مایلی از آن به گردش خود ادامه داد.

    برای یک لحظه جعفری گمان کرد که از خطر جسته است ! اما بر خلاف تصور او ، این بار شیء دیگری از دل شیء مادر خارج شد و به سمت جنگنده او حرکت کرد !

    جعفری با یک مانور ؛ از شیء سوم که به سرعت سرسام آوری به سمت او در حرکت بود عبور کرد.

    اکنون جعفری مورد حمله قرار گرفته بود ! پس بلافاصله تصمیم گرفت ، موشک راداری ایم-7 اسپارو خود را درگیر کرده شیء الماس فام ، را هدف قرار دهد .

    اما آنچه با آن مواجه گردید او را شوکه کرد !
    چراغ های سبز و قرمز هر دو باید روشن باشند تا من قادر به شلیک موشک باشم ! اما وقتی من به سمت چپ پنل مقابل نگاه کردم ، تمام و کمال خاموش بود ! و هیچ چراغی بر روی پنل تسلیحات روشن نبود !!!!!!

    جعفری بر این باور است که در جریان نبرد ؛ یوفو یک پالس عظیم اکترومغناطیسی به سمت او شلیک کرده است که کلیه سیستم های ناوبری ( آلات دقیق ) ، الکترونیک و کنترل تسلیحات را از کار انداخته است !!!!
    با از کار افتادن تمامی ادوات و ناتوانی از دفاع در برابر این شیء ناشناخته { بر اساس قانون اکید } جعفری تصمیم میگیرد با خروج اظطراری هواپیما را ترک کند !!

    فکر کردم ........ اگر تا 4-5 مایلی به من نزدیک شود ، بیرون خواهم پرید ............

    اما پیش از آنکه جعفری تصمیم خود را عملی سازد ، شیء ثالت ، مسیر خود را معکوس کرده و به سمت سفینه بزرگ بازگشت.

    وقتی شیء ثالت از من دور شد ؛ توانستم سفینه بزرگ را به خوبی مشاهده کنم که به سمت ش رفت و درست در قسمت تحتانی آن از نظر محو شد !

    در این لحظه سرگرد جعفری با خود می اندیشد که تعقیب این شیء الماس فام اسرار آمیز با حضور چندین یوفوی محافظ در اطرافش ، در دل آسمان تاریک شمال تهران ، امن { عاقلانه } نخواهد بود !!! بنابراین تصمیم گرفت به پایگاه یکم شکاری مراجعه و در آنجا بر زمین بنشیند !
    اما هنگامی که شروع به کاستن ارتفاع نمود متوجه شد یکی دیگر از آن اشیاء قمرفام از پشت سر در حال تعقیب اوست !!
    در آخرین لحظات ؛ هنگامی که از ورای شانه سمت راست شیء قمرفام را از نظر گذراند ؛ شاهد سقوط قمر به سمت بیانان های اطراف پایگاه بود !

    هنگامی که پایین را نگاه کردم تمام شن و ماسه منطقه بیابانی اطراف پایگاه به شدت درخشان و نورانی گردیده بود.

    جعفری تصور کرد که قمر در حال برخورد با زمین در منطقه ای نزدیک پایگاه است ؛ منطقه ای نظامی / مسکونی در آن اطراف. اما شی قمرفام در نقطه ای شمالی تر نزدیکی شمیران به زمین رسید.

    با سرعتی که قمر به سمت زمین در حرکت بود ، من تصور میکردم برخوردی مهیب و انفجاری عظیمی را شاهد خواهم بود ! اما این اتفاق رخ نداد. شیء تغیر مسیر داد و به آرامی بر زمین نشست !

    هنگامی که سرگرد جعفری بر باند فرودگاه مهرآباد به زمین نشست ؛ بی تردید میدانست که او باید به فرماندهان خود در خصوص ماجرای امشب توضیح ارائه کند .....
    آنچه او نمی دانست این بود که تنها فرماندهان نیروی هوایی ایران نیستند که به توضیحات او علاقه اند !!!!!!!!!

    یک سرهنگ نیروی هوایی آمریکا ، به توضیحات من با دقت گوش میداد و یادداشت بر می داشت ! .............

    ..... سی.آی.اِی تا چه حد در این پرونده دخیل بود و در مخفی نگاه داشتن آن !!!!؟

    هنگامی که جعفری بر زمین نشست یک مامور آژانس مرکزی اطلاعات آمریکا ( C.I.A ) و یک سرهنگ نیروی هوایی ایالات متحده در انتظار استنطاق از او بودند !!!!

    ........... برای نخستین بار به زبان فارسی شما در اســــلحـــه های بـــرتــــر شاهد خواهید بود !! چرا این پرونده مستقیماً به کاخ سفید ارجاع شد !!!!!!؟ و روز بعد در محل سقوط ماهواره ( قمر فام ) چه چیز یافت شد !!!!!!!؟

    در سال 1976 بر فراز تهران ؛ سرگرد پرویز جعفری درگیر یک نبرد تن به تن هوایی ( داگفایت ) با شیئی که به اعتقاد او یک یوفو است میگردد. او توسط مقامات عالی رتبه نیروی هوایی شاهنشاهی ایران مورد استنطاق قرار میگیرد ، در حالی که یک سرهنگ نیروی هوایی ایالات متحده آمریکا USAF و یک مامور ویژه آژانس مرکزی اطلاع آمریکا C.I.A نیز حضور دارند !!!!


    پرونده درج شده توسط مامور ویژه آژانس مرکزی اطلاعات ؛ در حال حاضر از طبقه بندی ( محرمانه ) خارج گردیده که توزیع پرونده : به سی.آی.اِی ، نیروی هوایی ، وزارت امور خارجه ، وزارت دفاع و کاخ سفید ، در ایالات متحده ارجاع گردیده است.

    این پرونده با این عنوان ثبت گردیده بود :
    " گزارش ایران از مشاهده یوفو "


    بر اساس این گزارش : در تاریخ 18 سپتامبر 1976 ، از ساعت 23:00 علاوه بر مشاهدات جعفری ، برج مراقبت پایگاه مهر آباد گزارشاتی از طریق 4 تماس تلفنی توسط ساکنین منطقه شمیرانات در شمال تهران ، که اظهار داشتند شیء غریبی را در آسمان مشاهده کرده اند آگاهی یافته است .

    تعدادی یک شیء شبیه به یک پرنده و تعدادی شبیه به یک هلیکوپتر را گزارش کرده اند که در آن لحظه هیچ هلیکوپتر درحال پرواز نبوده است !

    شرح گزارش ؛ مشاهدات جعفری را به همراه از دست رفتن مقطعی تجهیزات ناوبری بر این اساس که :
    " تمامی ارتباطات و مشاهدات جنگنده اف 4 زمانی که به محدوده 45 کیلومتری { جنوب غرب } تهران رسید ، از دست رفت ! مورد تائید قرار میدهد.

    گزارش تائید میکند دو شیء مجزا مشاهده شده اند که یکی به بزرگی یک بوئینگ 707 تانکر و دیگری شیئی که با سرعت سرسام آور به سمت هواپیما در حرکت بود و در آن هنگام که خلبان خود را ناتوان در شلیک موشک ایم-7 دید بود ، به انجام مانور " خلاف شتاب جاذبه " ( Negative g ) برای عبور از آن مبادرت ورزیده است !

    در پایانی اسرارآمیز برای این ماجرا شگفت انگیز ، گزارش وزارت دفاع ایالات متحده اظهار میدارد :
    روز بعد اکیپی توسط هلیکوپتر به محل فرود/ سقوط شیء نورانی بنابر اظهار شاهدین محلی منتقل شدند تا محدوده را نسبت به وجود هر نوع تشعشع مورد بررسی قرار دهند !!!
    جزئیات بیشتر در خصوص این پرونده و جزئیات مکالمات و پرسشهای مطرح گردیده از خلبان ؛ هرگز منتشر نشد !! و یا همچنان محرمانه باقی مانده است !!!!!!!!!!!!!!

    ابــــــــــهـــــامـــــ ات :

    به سرونشت نخستین فروند اف 4 فانتوم به هدایت سروان خلبان عزیز خانی در این گزارش هیچ اشاره ای نگردیده ! تنها پیش زمینه و جستجوی بیشینه در این خصوص را میتوان به اعتبار حدس گمان !!! با فرود اظطرای یک فروند اف 4 فانتوم به دلیل نقص فنی که در آن روزگار امری بسیار نادر بود در جاده ساوه مرتبط کرد !

    فانتومی که علیرقم اصرار کارشانسان و مستشاران بیشمار آمریکایی حاضر در صحنه !!! با شانس 1 به 99 !! توسط "جاویدنام تیمسار سپهبد خلبان نادر جهانبانی " از زمین برخاست و از ساختمان پیش رو عبور کرد !!!!!!!!!!

    هواپیمایی نظامی اف 4 دی ؛ ایی و آر.اف 4 ایی در خدمت نیروی هوایی ایران ، جنگنده ها و رهگیر شکاریهای 2 سرنشینه اند که نقش کاپین عقب که به اشتباه کمک خلبان اتلاق میگردد در حقیقت افسر تسلیحات است که در این گزارش به حضور افسر ریو اشاره ای نگردیده است اگر چه در شبیه سازی صحنه طی فیلم کوتاه مستند ، خروج افسر تسلیحات از هواپیمای جنگنده مشهود است !!

    اما روئیت اشیاء پرنده ناشناس در آسمان ایران همچنان ادامه دارد ......... !!!!!!!!!

    آنچه خوانید ترجمه فیلم کوتاه مستند داگ فایت با بشقاب پرنده در آسمان تهران بود ، که توسط شبکه History برای نخستین بار پس از خروج پرونده از طبقه بندی پخش گردیده ............. !!!
    https://www.uplooder.net/img/image/79/a29586e5968d3e56f874bd341795a8a4/4___hasan_ali_ebrahimi_said_930509.jpg

  4. #3
    هم دل کاربر ویژه
    تاریخ عضویت : جنسیت Nov 2014
    سن : 63
    صلوات : 16690 دلنوشته : 133
    الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد :ایام شهادت امام زین العابدین تسلیت
    نوشته ها : 889 تشکر : 377
    مورد تشکر: 409 مرتبه تشکر شده در 304 پست
    دریافت : 0 آپلود : 0
    امتیاز : 0 وبلاگ :
    حسنعلی ابراهیمی سعید آنلاین نیست.
    فانتوم های ایرانی به دنبال بشقاب پرنده ها+عکس
    فانتوم های ایرانی به دنبال بشقاب پرنده ها+عکس

    امیدوارم اینبار دیگه تاپیکم تکراری نباشه
    تا مجبور بشم مثل چند تا تاپیک گذشته حذفش کنم :|
    هرچند سرچ که کردم با این عناوین تاپیکی نبود

    در رابطه با تاپیک عرض کنم که این جریان واقعی هستش . به گواه بسیاری مسئولان وقت داخلی و دانشمندان خارجی ! این جریان در سال 1355 اتفاق میافته که اتفاقا بازتاب وسیعی در نشریه های خارجی داشت .
    جریان از این قراره که جسم ناشناس (بشقاب پرنده یا یوفو) وارد حریم هوایی کشورمون میشه و دو فروند فانتوم برای رهگیری و خارج کردن این بشقاب پرنده بلند میشند . که اتفاقا در مقابل تجهیزات مدرن اون عملا ناتوان هستند . پیشنهاد میکنم اگه علاقه دارید بخونید مقاله رو که واقعا جذابه


    جزئيات ماجراي هيجان انگيز عبور يوفوهاي ناشناس از آسمان تهران درسال 1355
    باورتان مي شود که يوفوها 33 سال قبل سري هم به تهران زده باشند؟! تعجب نکنيد، چون اين داستان واقعي است؛ سال 1355 چند شيء ناشناس در آسمان تهران ديده شدند؛ اشياي پرنده اي که به هيچ يک از ساخته هاي دست بشر شبيه نبودند و از همه آنها پيشرفته تر به نظر مي رسيدند. همه آدم هايي که آنها را از نزديک ديدند. با اطمينان از وجودشان صحبت مي کنند اما با همه پيگيري ها، هيچ کس درست نفهميد که در نيمه شب آخرين روزهاي شهريور 1355، واقعا در تهران چه گذشت؟! آيا فضايي ها واقعا به تهران آمدند؟آيا شيئي که حسين پيروزي و همکارانش در برج مراقبت فرودگاه مهرآباد تهران ديدند، يک سفينه خارجي بود که سر از تهران درآورده بود يا يکي از ابزارهاي جاسوسي کشورهاي پيشرفته؟ براي رسيدن به جواب اين سؤال ها مطالب زيرا را که به سبکي داستاني تنظيم شده است حتما بخوانيد.
    مهرآباد: «دستور، شناسايي اين جسم است؛ دستوري که به ما دادند و ما هم به شما اعلام مي کنيم».
    خفاش: «بله، من الان روبه روي خودم مي بينمش اما متاسفانه با اينکه سرعتم نزديک به سرعت صوت است، به آن نمي رسم».
    مهرآباد: «فقط مشخصاتش را براي تاييد اعلام کنيد.»
    خفاش: «بله، شيء مورد نظر يک جسم نوراني است که هواپيما به نظر مي رسد. روي آسمان تهران است، با نورهاي آبي، قرمز و نارنجي. ما حتي وقتي با سرعتي دوبرابر سرعت صوت پرواز مي کرديم، اصلا به آن نزديک نشديم و از ما دورتر شد.»
    آخرين روزهاي تابستان در تهران بود وسرما کم کم از راه مي رسيد اما يک اتفاق عجيب آسمان شب پايتخت را به شدت داغ کرد، تعقيب و گريزي هوايي که به يکي از مهم ترين اتفاقات رخ داده در ايران تبديل شد. دوفانتوم F4 درتعقيب شيء عجيب و ناشناسي که در آسمان ديده شده بود، از همدان راهي تهران شدند. اين شيء نوراني که رنگ هاي سبز، آبي، قرمز و نارنجي اش به وضوح ديده مي شد، هيچ شباهتي به پرنده هاي زميني شناخته شده نداشت؛ آيا واقعا يک بشقاب پرنده بود؟
    ماجرا به 33 سال قبل برمي گردد، 29 شهريور سال 1355. آن سال ها کمتر ماموريتي به نيروي هوايي محول مي شد هر شب فقط يک پايگاه هوايي در آماده باش به سر مي برد، مگر آنکه هواپيمايي بي خبر وارد مرزهاي ايران مي شد. آن وقت فانتوم هاي نيروي هوايي ماموريت پيدا مي کردند تا اين پرنده هاي غير قانوني را از مرزهاي ايران بيرون کنند.اما آن شب با بقيه شب ها فرق داشت. در پايگاه هوايي شاهرخي همدان (شهيد نوژه فعلي) همه چيز آرام و ساکت بود. خلبان عزيزخاني آن شب هم مثل بقيه شب ها در آماده باشي ساکت و آرام به سر مي برد که ناگهان آلارم وضعيت اضطراري به صدا درآمد. او به سرعت خودش را به هواپيما رساند و در حالي که مي دويد، فکر کرد که باز هم بايد شر يک مزاحم را از مرزهاي ايران کم کند. اما اين بار قضيه فرق مي کرد؛ مزاحم هوايي نه تنها از مرزهاي ايران رد شده بود بلکه يکراست سر از پايتخت درآورده بود: «وقتي زنگ آلارم زده شد، اول فکر کردم بايد به سمت مرز بروم اما وقتي دستور دادند که با سرعت به سمت تهران پرواز کنم، فهميدم بايد اتفاق عجيبي افتاده باشد». خلبان عزيزخاني درست حدس زده بود. اما در تهران چه اتفاق افتاده بود که او بايد خودش را خيلي زود به آنجا مي رساند؟

    تلفن به خاطر پروانه
    «ساعت 11-10 شب بود که يک خانم زنگ زده و گفت با مسؤول برج کار دارم . بعد از اينکه من گوشي را برداشتم، گفت يک چيزي در آسمان بالاي خانه اش ايستاده که مثل موتور ماشين، چهار پره و هشت پره مي شود. گفتم خانه شما کجاست؟ گفت کنار بولينگ عبدو- که آن موقع در جاده شميران بود- در انتهاي خيابان شريعتي. گفتم ما در شمال شرق تهران پروازي نداريم، اگر باز هم مزاحمتي ايجاد شده به من زنگ بزنيد. يک ساعت بعد يک خانم ديگر زنگ زد و گفت در آسمان بالاي سينماي مولن روژ (که در همان حوالي بود)، چيز مشکوکي مي بيند، اما ماجرا به همين جا تمام نشد چون چند دقيقه بعد، آقايي از سيد خندان زنگ زد و يک خانم ديگر هم از همان حوالي شرق تهران. وقتي تعداد تماس ها زياد شد. من شک کردم که نکند واقعا خبري باشد. بالاخره اين همه آدم که بي دليل زنگ نمي زنند.» حسين پيروزي- مسؤول وقت برج مراقبت فرودگاه مهرآباد- لحظه اي سکوت مي کند، چهره اش را در هم مي کشد و بعد با اطمينان مي گويد: «حتي يادم مي آيد از يکي از آنها پرسيدم چرا به پليس زنگ نزديد و شماره اينجا را گرفتيد؟ و آن خانم در جواب گفت برادرش خلبان است و به او گفته مسؤوليت هر چيزي که در آسمان پرواز مي کند، برعهده برج مراقبت فرودگاه است. جواب آن خانم بود که من را به شک فرو برد، شايد واقعاً آنها حق داشتند. بنابراين از روي صندلي بلند شدم و رفتم روي بالکن.»

    تصویر واقعی از یوفو (بشقاب پرنده) 1355 تهران
    عکاس : جمشید صیادی پور - 16 سال سن داشتند اون زمان


    خفاش 1
    وقتي فرمانده وقت نيروي هوايي مي گويد بعد از 20 سال خلباني، اين عجيب ترين چيزي بوده که به چشم ديده، مي توان نتيجه گرفت که اين اتفاق واقعا يکي از عجيب ترين رويدادهاي آسمان ايران بوده است.البته تيمساريوسفي- فرمانده وقت نيروي هوايي- به همين سادگي ها اين حرف را نمي زند چون وقتي حسين پيروزي ماجراي تلفن هاي مردم را براي او تعريف مي کند: «به تيمسار گفتم ما اينجا الان 16-15 نفر هستيم و همگي آن را مي بينيم. اين طوري بود که تيمسار به خودش زحمت داد و رفت روي پشت بام تا ببيند ماجرا از چه قرار است.» مسؤول آن سال هاي برج مراقبت فرودگاه مهرآباد ادامه مي دهد: «وقتي تيمسار هم با چشم هاي خودش آنها را ديد، دستور داد که جت ها از پايگاه آماده باش براي شناسايي اين اشياي پرنده ناشناس بلند شوند.» و اين يعني شروع عمليات تعقيب و گريز در آسمان پايتخت.
    https://www.uplooder.net/img/image/95/e78f0933b4cc38629a1ab26680834ff3/2___hasan_ali_ebrahimi_said_930509.jpg
    مهرآباد: «عصر به خير، خفاش 1»
    خفاش 1: «عصر به خير، مهرآباد. من در مسير هستم و آماده.»
    اولين جتي که بلند شد، هواپيماي سروان خاني بود؛ يک فانتوم F4 با نام رمز خفاش 1؛ هواپيمايي که آن سال ها براي خودش ابهتي داشت. خفاش يک تقريبا13 دقيقه بعد از پرواز به تهران مي رسد؛ «وقتي در نيروي هوايي براي عمليات F4 را صدا مي کنند، يعني شرايطي است که هواپيمايي خارجي وارد مرز ايران شده. اين خلبان ها هميشه آماده هستند و پنج دقيقه بعد از تماس ما به هوا بلند مي شوند.» اين را پيروزي مي گويد. او خلبان عزيزخاني را در جريان ماجراي شيء عجيب قرار مي دهد و از او مي خواهد تا شناسايي اش کند. عزيزخاني مي گويد: «بله، مي بينمش، هواپيماست»؛ نکته اي که گفتنش از دهان يک حرفه اي بعيد است. مسؤول وقت برج مراقبت فرودگاه مهرآباد که آسمان تهران را مثل کف دستش مي شناسد با خود مي گويد مگر مي شود که جايي در گوشه اي از آسمان تهران هواپيمايي وجود داشته باشد- آن هم بي اجازه برج مراقبت- و او از آن خبر نداشته باشد؛ «به او گفتم اين جسمي است که ما ديده ايم و مردم هم گزارش کرده اند و هواپيما نيست». خفاش 1 به طرف جسم شيرجه مي زند تا آن را بترساند اما شئ عجيب هم به سمت شرق ايران مي رود تا اين تعقيب ادامه پيدا کند؛ تعقيب وگريزي که خلبان عزيزخاني را به تعجب وامي دارد؛ «جسم مورد نظر سرعت خيلي زيادي دارد، با وجود آنکه من با سرعت دوماخ (هر ماخ برابر است با 340 متر برثانيه) مي روم به او نمي رسم». پيروزي مي گويد که اين تعقيب حداقل چند نکته را مشخص مي کند: «ما فکر مي کرديم شيء عجيب 6 هزار پا ارتفاع دارد اما با گزارش خلبان فهيمديم ارتفاعش خيلي بيشتر از اين حرف هاست و اندازه اش به بزرگي يک جمبوجت است».
    خلبان عزيزخاني اعلام مي کند که فاصله اش با جسم زياد شده و اگر همين طور ادامه دهد از مرز شرقي ايران خارج مي شود. به همين دليل برج مراقبت فکر مي کند جسم عجيب فرار کرده و از خلبان مي خواهد به سمت تهران برگردد. اينجاست که نخستين گزارش مستند از خارجي و غير معمول بودن شيء ارائه مي شود؛ «خلبان خفاش 1، همان طور که دور مي زده تا به فرودگاه برگردد تاييد مي کند که مسلما اين جسم خارجي است و رنگ هاي نارنجي و آبي و سبز دارد». پيروزي درباره اين رنگ ها هم نظر جالبي دارد و نشان مي دهد او خوب هواپيماها را مي شناسد و اشتباه نکرده است. او مي گويد: «هميشه رنگ آبي را داشت. رنگ هايش جا به جا مي شد اما رنگ آبي هميشه ثابت بود. ما حدس زديم اين رنگ سوختش باشد». عزيزخاني با خيال راحت در حال بازگشت بود و فکر مي کرد ماجرا تمام شده است اما بازي ادامه داشت؛ پيروزي مي گويد: «خلبان ناگهان گفت جسم خارجي و ديگر هيچ صدايي نيامد. او تقريبا در 140 مايلي فرودگاه مهرآباد بود»، اما آن شيء مشکوک فرار نکرده بود و فقط مي خواست بازي موش و گربه راه بيندازد.

    پرواز چراغ خاموش
    «اول چتر قرمز رنگي بود در شمال تهران و بعد به شکل يک هواپيماي جنگي شد که چراغ هاي آبي و زرد و نارنجي داشت. با چشم غير مسلح مي ديدم. وقتي اولين بار از روي بالکن ديدمش اين شکلي بود». ماجرا آن قدر عجيب بوده که حسين پيروزي به چشم هايش هم اعتماد نکرده، «به بچه هاي ديگر هم گفتم. آنها هم آمدند روي بالکن و همه آن شيء عجيب را ديديم». مسلما شيئي که آن نورهاي عجيبي از خودش پخش مي کرده و به طرز عجيبي ساکن ايستاده بوده، نمي توانست هواپيما باشد. پيروزي وقتي اينها را تعريف مي کند کاملا هيجان زده مي شود. هنوز بعد از سه دهه چشم هايش برق مي زند و ادامه مي دهد: «من براي اولين بار بود که چنين چيزي مي ديدم، نمي خواستم باور کنم.»
    اما به جز کارمندان برج و دو خلبان جنگنده هيچ کس ديگري آن شيء عجيب را نديده بود؛ حتي هواپيماهايي که در آن ساعت به تهران نزديک مي شدند، حتي وقتي آن شيء دوباره بازگشت. البته همه آنها يک فرکانس عجيب شنيده بودند که د رشرايط معمولي وجود ندارد. براي توضيح اين مطلب پيروزي مجبور مي شود وسط حرف هايش يک پرانتز باز کند و اصطلاحات خلباني را براي ما توضيح بدهد؛ «وقتي يک هواپيما سقوط مي کند، جعبه سياه آن به سمتي پرتاب مي شود و راديويي که کنار آن است موج اضطراري منتشر مي کند. هواپيماهاي تجسس هم اين صدا را دنبال و منبع آن را پيدا مي کنند.اين صدا همان صدايي است که وقتي يک هواپيما در حالت اضطراري باشد روي فرکانس خاصي آن را منتشر مي کند؛ چيزي مثل صداي بنگ بنگ».
    بعدها وقتي آنها از هيجان آن شب دور شدند و خوب به ماجرا فکر کردند فهميدند که چرا به آنکه هيچ هواپيماي ديگر آن شيء را نديده بود اما همه آنها فرکانس اضطراري دريافت کرده بودند؛ «اين جسم خودش را به هواپيماها نشان نمي داد ولي امواجي که از خودش منتشر مي کرد باعث به وجود آمدن صداي اضطراري مي شد؛ مثلا يک هواپيماي 303 که اين صدا را شنيده بود اعلام مي کرد آن را روي هر دو باند UHF و VHF که از هم فاصله دارند دريافت کرده. جالب است که هيچ وقت يک فرکانس روي هر دوباند نمي افتد».
    گويا در آن شب دو هواپيماي خطوط هوايي لوفت هانزا و اير فرانس هم فرکانس عجيب اضطراي اي را دريافت کرده و به برج مراقبت اطلاع داده بودند اما جسمي را نديده بودند. مسؤول وقت برج مراقبت تهران به ياد مي آورد که هرچه به هواپيماها جهت آن جسم را نشان داده آنها متوجه آن نشده اند، «من هرچه مي گفتم ساعت ده (يعني سمت راستتان را نگاه کنيد) آنها چيزي نمي ديدند، بعداً فهميدم اين جسم دقيقا مقابل هواپيماهايي که به سمت برج مي آيند ايستاده است و زماني که هواپيماها مي خواستند بپيچند و در مهرآباد فرود بيايند آن شيء عجيب يک مايل آن طرف تر از آنها و در جهت شمال مي ايستاد و چراغ هايش را به سمت آنها خاموش مي کرد. به همين خاطر آنها آن را نمي ديدند اما فرکانسش را دريافت مي کردند.»

    سايه مرگ
    «شک کردم که شايد اين جسم هاي پرنده عجيب دو يا سه تا باشند. نگراني ام براي عزيزخاني بيشتر شد و فکر کردم ما به جنگنده هاي بيشتري احتياج داريم. شايد يکي از آنها به عزيزخاني حمله کرده باشد و بقيه اينجا باشند.» اما جاي نگراني نبود چون خلبان دوباره ارتباطش را به دست مي آورد، «صداي خلبان به گوش رسيد و گفت که براي مدتي تمام دستگاه هاي دفاعي و ناوبري ام را از دست داده بودم و فقط موتور داشتم اما الان همه چيز درست شده است.» ماجرا از اين قرار بوده که وقتي خفاش يک، دست از تعقيب جسم برداشته و تصميم به بازگشت مي گيرد، شيء ناشناس خودش را بي سروصدا به بالاي سر او رسانده و باعث شده ارتباط راديويي اش با برج مراقبت قطع شود.اين قطع ارتباط پنج دقيقه اي طول مي کشد. ما نمي دانيم در آن پنج دقيقه چه برسر خلبان عزيزخاني آمد اما طاهرا او که خلبان ماهري بوده خودش را نباخته؛ آن هم در شرايطي که تمام دستگاه هاي دفاعي اش را از دست داده و فقط موتور هواپيمايش کار مي کرده. هيچ کس حاضر نيست خودش را به جاي او بگذارد، او سايه مرگ را بالاي سرش ديده اما باز هم حاضر مي شود به آن جسم عجيب که توانسته بود هواپيمايش را تقريبا از کار بيندازد نزديک شود. پنج دقيقه طول نمي کشد که اين جسم دوباره به تهران مي رسد؛ سرعتي که پيروزي را به تعجب مي اندازد. البته دوباره به تهران مي رسد؛ البته آن شيء از سماجت ما زميني ها خبر نداشت. چون يک هواپيماي ديگر براي استقبال از آن جسم در راه بود.
    خفاش 2: «عزيزخاني، مي شنويد؟»
    خفاش 1: «بله شما؟»
    خفاش 2: «جعفري هستم. موقعيت شما الان کجاست؟»
    لحظاتي قبل از برقراري اين ارتباط راديويي، آلارم پايگاه نوژه دوباره به صدا درآمده بود. اما اين بار خلبان با تجربه و ماهرتر براي ماموريت انتخاب مي شود. سرگرد پرويز جعفري در لحظاتي با فانتوم دوم يا خفاش دو به تهران مي رسد که برج مراقبت در نگراني غرق شده و هيچ خبري از خفاش يک نيست. سرگرد جعفري موفق مي شود با عزيزخاني ارتباط برقرار کند و خفاش يک اعلام مي کند در 70 مايلي شرق فرودگاه مهرآباد است. خفاش يک هنوز بيشتر از 100 کيلومتر با تهران فاصله دارد اما جسم نوراني دوباره برگشته و اين بار روي کوه بي بي شهربانو بي حرکت و آرام ايستاده است. خفاش يک که در يک فاصله طولاني جسم را تعقيب کرده دچار کمبود بنزين شده است. به همين دليل برج مراقبت به او اعلام مي کند مي تواند به پايگاه برگردد.

    ثانيه هاي نوراني
    «وقتي از جلوي برج رد شدند ما همه ديديم که شيشه هاي برج لرزيد حتي برق فرودگاه براي چند ثانيه قطع شده و بعدها برق منطقه گزارش داد که در آن شب يک پالس دريافت کرده است.» دربرج مراقبت ولوله مي شود. پيروزي به خوبي اتفاقات آن شب را به خاطر مي آورد؛ «آنها از 500 متري ما رد شدند. ما ديديم که اين جسم مثل يک قايق بود يا مثل کبوتر و کلاغ و.. که با سرعت حرکت مي کرد. اين جسم بالاي سر فانتوم بود و چهار نقطه لوزي شکل آبي دور فانتوم روشن بود؛ يعني يک صفحه لوزي شکل پهن. در همين لحظه صداي خلبان قطع شد». بعدها سرگرد جعفري آن لحظات را اين طور تعريف مي کند: «وقتي من مي خواستم به اين جسم نزديک شوم، او کنار کشيده و بعد مرا دنبال کرد. بالاي سر من بود. وقتي به باغ هاي کرج رسيديم فکر کردم جاي مناسبي است و خواستم به آن جسم شليک کنم». سرگرد جعفري تصميم گرفته بود سرعتش را کم کند تا جسم از او جلو بيفتد و بعد با شليک يک موشک کارش را تمام کند؛ «قبل از اينکه من اين کار را بکنم او فهميد. مثل اينکه به من تله پاتي کرد». سرگرد جعفري چند بار سعي مي کند به جسمي که روي کوه بي بي شهربانو ايستاده نزديک شود؛ هواپيما بايد به فاصله چهار يا پنج مايلي هدف مي رسيده تا بتواند نشانه گيري کرده و شليک کند، اما فاصله اش زياد بوده و هر قدر تلاش مي کرده نمي توانسته نزديک شود.«ناگهان از من جلو زد و در 100 متري من ايستاد. روي هدف قفل کردم و دکمه شليک موشک را فشار دادم». شليک کردن و سرنگوني آن جسم ناشناخته روي مناطق مسکوني تهران مي توانست فاجعه بار باشد براي همين هم سرگرد جعفري تصميم گرفت اين شيء عجيب را روي باغ هاي کرج منهدم کند. جالب اينجاست که سرگرد جعفري هم ابتدا فکر مي کرد با يک هواپيما طرف است. ولي عزيزخاني به او مي گويد که اين طور نيست و اگر به آن نزديک شود دستگاهايش از کار مي افتند. پيروزي مي گويد: «عزيزخاني هم مثل من فکر مي کرد که آنها دو يا سه تا هستند». يک بار وقتي خفاش دو به سمت جسم حمله ور مي شود به نظر مي رسد که دو فانتوم موفق مي شوند آن شيء عجيب را فراري بدهند چون جسم ناگهان از سر راه هواپيماي سرگرد جعفري کنار مي رود. اما ناگهان ورق برمي گردد. پيروزي مي گويد: «وقتي سرگرد جعفري نزديک شد آن جسم کنار کشيد. اما يکباره انگار شکمش باز شد و يک جسم نوراني از آن خارج شد؛ آن قدر نوراني بود که شرق تهران مثل ساعت دو بعد از ظهر حدود دو يا سه ثانيه روشن شد.جعفري گفت مهرآباد جسم نوراني 32 درجه هشت مايل و صدايش قطع شد». اين جسم نوراني يا همان شيء پرنده دوم که جعفري را تعقيب کرده بود، از روي فرودگاه مهرآباد رد مي شود. اينجاست که خلبان با تجربه تصميم مي گيرد آن را روي باغ هاي کرج بزند و به آن شليک مي کند. اما جعفري موفق نمي شود که شيء دوم را نابود کند.خودش در اين باره مي گويد: «وقتي شليک کردم ديدم دستگاه هايم خاموش هستند و موشک شليک نمي شود. فهميدم ارتباط من با کمک خلبان هم قطع است اما او شست مرا گرفت و گفت اجکت کنيم. يعني شاسي فرار را بزنيم و با صندلي و چتر نجات از هواپيما بپريم بيرون.خواستم اين کار را بکنم و به بيرون بپرم اما نشد. سيستم اجکت مکانيکي از کار افتاده بود. درآن لحظات ما هيچ ارتباطي نداشتيم و فقط موتور کار مي کرد». بعدها وقتي جعفري گزارش خودش را از اين واقعه به مقامات وقت ارائه داده بود، شيء عجيب را اين طور توصيف کرد: «اگر کوچک ترين کشور جهان يکي از اينها را داشته باشد در عرض دو روز مي تواند همه جهان را بگيرد».

    فرود يوفو
    «فکر کردم خلبان جعفري سقوط کرده است؛ چرا که هر چه از مهرآباد او را صدا مي کرديم جواب نمي داد. ناراحت بودم و فکر مي کردم ما موجب مرگ او شده ايم. از يک طرف هم نمي توانستيم بي خيال اين اتفاق شويم. چيزي روي آسمان تهران آمده بود و ما بايد گزارش مي داديم.» پيروزي هيچ نکته اي را از قلم نمي اندازد. در لحظاتي که برج مراقبت در نگراني غرق شده بود. تنها شنيدن صداي خلبان مي توانست آنها را آرام کند، چيزي که دقايقي بعد اتفاق افتاد؛ «خيلي خطرناک است، فکر کنم فقط مي خواست از ما زهرچشم بگيرد. اگر لازم نيست ديگر به آن نزديک نشويم» و پيروزي جواب مي دهد: «تيمسار مي گويد به پروپايش نپيچيد چون ممکن است تو را بزند به پايگاه برنگرديد و در مهرآباد فرود بياييد». اما جعفري که يک بار به خاطر نور شديد آن شيء پرنده، تقريبا ديدش را براي چند ثانيه از دست داده بود باز هم جرأت مي کند و به سمت جسم مي رود. او از ارتفاع 15 هزار پايي مي بيند جسم دوم کنار جسم اول ايستاده، انگار که دارند با هم صحبت مي کنند. خلبان جعفري به برج مراقبت گزارش مي کند که شيء دوم دوباره وارد جسم اول شد انگار که داخل آن فرود آمد.جعفري مي گويد: «اين اتفاق روي آسمان زمين غير ممکن بود. ممکن است در فضا يک پرنده از فضاپيما جدا شود و دوباره به آن برگردد ولي روي آسمان زمين به خاطر وجود جاذبه، با تکنولوژي ما امکان نداشت». خلبان جعفري قبل از نشستن دوباره به خودش جرات مي دهد و يک دور بالاي سر آنها مي زند. اينجاست که دوباره نور عجيبي مي بيند و به برج مراقبت گزارش مي کند که شيء دوم دوباره از اولي خارج شده. اما ساختمان هاي نيروي هوايي مانع ديد برج مراقبت بوده و آنها نمي توانستند خروج دوباره جسم را ببينند. پيروزي، مسؤول وقت مراقبت فرودگاه مهرآباد مي گويد: «خلبان اعلام کرد الان جسم دوم روي زمين نشسته و آن قدر نور شديدي دارد که من مي توانم سنگ هاي بيابان را ببينم. من سؤال کردم حدودا کجا نشسته و او جواب داد سه مايل جنوب پالايشگاه در جنوب تهران. جسم اصلي هم بالاي سرش دور مي زند». سرگرد پرويز جعفري آن صحنه را اين طور توصيف مي کند: «اندازه اش سه برابر قرص کامل ماه بود». بعد از اين گزارش تيمسار دستور مي دهد که خفاش دو جلو برود شايد اثري روي رادارش ثبت شود. اين اتفاق مي افتد و رادار فانتوم براي چند لحظه مي تواند جسم را ردگيري کند اما او باز هم موفق نمي شود خيلي به آن دو نزديک شود؛ «نمي توانستم از ده مايلي نزديک تر بروم. هواپيما لرزش شديدي مي گرفت و دستگاه ها قطع مي شد».

    شبح يوفو
    «ما کلانتري و ژاندامري را مامور کرديم که آن ناحيه را بگردند ولي چيزي پيدا نکردند جز آثار سوختگي در محل؛ جايي در بهشت زهراي فعلي که آن موقع در و ديوار نداشت و بياباني بود که تازگي قبرستان شده بود.» بعد از آن اتفاق جسم دوم ديده نشد. گويا روي زمين مانده بود و کسي پرواز کردن آن را نديد. البته ژاندامري و کلانتري هم چيزي روي زمين پيدا نکردند. بنابر گزارش ها برج مهرآباد به مدت دو هفته روزي دو ساعت در زمان هاي متفاوتي صداي بنگ بنگي که نشان دهنده خطر بود مي شنيد. در آن دو هفته هواپيماهاي زيادي که در حوزه 25 مايلي مهرآباد پرواز کرده بودند اين سيگنال عجيب را گزارش کرده بودند. پيروزي مي گويد: «نيروي هوايي هم رفت جست و جو کرد و محل پخش انرژي را کندند اما چيزي پيدا نکردند. در يک نوار 40 کيلومتري از دوشان تپه در شرق تهران تا رود شور سابق منبع اين سينگنال الارم جايش را عوض مي کرد. وقتي جايي را مي کندند انرژي ضعيف مي شد اما چيزي پيدا نمي شد». جسم اول که در ديد برج مراقبت بود بنا به گزارش خفاش دو و برج مراقبت شروع به اوج گرفتن مي کند و هيچ اثري از نزديک شدن شيء دوم به آن ديده نمي شود. «خلبان گزارش کرد که شيء اول يا بزرگ تر دارد اوج مي گيرد. درست مي گفت و ما از مهرآباد ديديم جسم اصلي آن قدر بالا رفت تا ناپديد شد اما ما هيچ وقت نفهميديم چه برسر جسم دوم آمد». مهرآباد: «دستور دادند شما هر وقت تصميم گرفتيد، مي توانيد بنشينيد و از تعقيب جسم دست برداريد.»
    خفاش 2: «من براي فرود آماده مي شوم. صداي شما رو با خرخر مي شنوم برج. من نزديک باند هستم.»
    شايد خيلي از تهراني ها ندانند که آسمان شهرشان 33 سال پيش يک شب پر از هيجان و پر ماجرا را تجربه کرده؛ تجربه اي که شايد مستند ترين مورد مشاهده يوفو (شيء ناشناخته پرنده) در جهان باشد. اين حادثه به تاييد مقامات دولتي وقت و نيروي هوايي رسيد. به دليل شرکت در اين حادثه هر دو خلبان فانتوم تا مدتي اجازه پرواز نداشتند. گويا آنها آزمايش هايي را پشت سر گذاشتند تا معلوم شود که به مواد راديو اکتيو آلوده نشده اند؛ «هر دو خلبان بعدها به من گفتند گاهي که يک ستاره مي بينند، فکر مي کنند که آن شيء دوباره برگشته است. خود من هم تا 54 ساعت بعد از آن نخوابيدم. هر وقت خوابم مي برد خواب آن شيء را مي ديدم و از خواب مي پريدم. هنوز يادم هست که چگونه بود». پيروزي وقتي به اينجا مي رسد طوري به بالا نگاه مي کند که انگار هنوز هم آن جسم را مي بيند که اوج مي گيرد و نورش ضعيف و ضعيف تر مي شود. اما او هنوز چيزي را که ديده باور دارد و فکر مي کند فضايي ها حداقل براي يک بار به زمين آمده اند و او شاهد آن بوده است؛ به خصوص که هنوز هم آخر و عاقبت جسم دو برايش مجهول است.


    منبع: نشريه سر نخ- ش 38

    وبسایت راسخون
    https://www.uplooder.net/img/image/86/515ef4ab749052086982ffa7a898cf88/6___hasan_ali_ebrahimi_said_930509.jpg

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •