به انجمن سبک زندگی ایرانی اسلامی خوش آمدید

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1
  1. #1
    هم کار کاربر طلایی
    تاریخ عضویت : جنسیت Jan 2013
    صلوات : 6592 دلنوشته : 9
    سلامتی امام زمان
    نوشته ها : 7,813 تشکر : 409
    مورد تشکر: 2,299 مرتبه تشکر شده در 1,632 پست
    دریافت : 0 آپلود : 0
    امتیاز : 105 وبلاگ : 14
    وبلاگ
    14
    صدای رسا آنلاین نیست.

    درباره دوگانگی شخصیت چه می دانید؟

    درباره دوگانگی شخصیت و نفاق، روایات بسیاری وارد شده؛ چون چهره نشانه درون است و زبان هم حاكی از درون است و معنای این روایات هم این است كه انسانی كه دارای دوگانگی شخصیت باشد آن هم دو شخصیت متضاد، منافق است. چون منافق هم دو چهره دارد. اساس اسلام توحید است و لذا در شخصیت هم سراغ وحدت شخصیت می رود.

    در یك جمله انسان باید همانی باشد كه هست، نه این كه هر زمانی و لحظه ای خودش را در چهره ای و لباسی و زبانی نشان بدهد بلكه باید یگانگی و وحدت، حاكم بر وجود انسان باشد،یعنی دارای یك چهره و یك شخصیت . از نظر اجتماعی هم بزرگترین دردسرها و بدبختی ها از ناحیه همین افراد دامنگیر جامعه می شود. چون با هر دسته ای كه نشست و برخاست نمایند، همرنگ همان دسته می شوند. این گونه انسانهای منافق سبب می شوند. كه وضع جامعه به هم ریخته و وضع خطرناك و ناپایداری را بوجود آورند. چرا انسان دو چهره می شود؟

    منشأ دوگانگی شخصیت


    1ـ كمبود شخصیت :


    این همان چیزی است كه از آن به «احساس عقده حقارت» تعبیر می كنند، بدین معنا كه افرادی شخصیت درونی ندارند و هر جا كه می روند رنگ همان جا را می گیرند، چون از خودشان اصالت و استقلال ندارند و بر عكس افرادی كه دارای اصالت و شخصیت هستند، در هر جا كه باشند، شخصیت مستقل خود را نشان می دهند و هیچ احساس كمبودی هم نمی كنند و آدمهای صاف و رو راستی هستند و بر اساس همان شخصیت مستقلی كه دارند، حرفشان را می زنند و چهره حقیقی خود را نشان می دهند و انسانهایی كه این گونه نباشند هر جایی بروند، از همه وحشت دارند، ناگهان چهره عوض می كنند و برای خودشان هیچ شخصیتی قائل نیستند.

    2ـ عدم قناعت:

    افرادی هستند كه دارای شخصیت می باشند، اما از این كه خودشان باشند، قانع نیستند، بلكه می خواهند مثل دیگران باشند، در حالی كه وضع آن دیگری با آنها تفاوت دارد. چنین فردی می خواهد مثل دیگری گام بردارد، اما راه رفتن خودش را هم فراموش می كند، یعنی آنچه می تواند باشد نمی شود و آنچه هم می خواهد بشود نمی تواند بشود، برای اینكه خداوند هر كسی را بگونه ای ساخته است و من هم باید همانی باشم كه هستم و همان را پرورش بدهم.

    3ـ تحمیل از طرف اجتماع:

    گاهی دوگانگی شخصیت از بیرون به انسان تحمیل می شود، مثلاً جامعه در اوضاعی زندگی می كند كه اشخاص نمی توانند آزادانه آنچه هستند باشند و آنچه هستند نشان بدهند، ناچار در درون چیزی هست اما در برون چیز دیگری می شود، چون شخصیت ذاتی اش را نمی تواند نشان بدهد.

    4ـ سودپرستی و منفعت پرستی:

    گاهی افراد سودجو و منفعت پرست، برای این كه منافعشان تأمین شود، به هر دسته ای كه می رسند می خواهند جزء همان دسته شوند، برای اینكه از آنها سود ببرند.

    5 - ضعف و ناتوانی افراد:


    اشخاصی كه ضعیف و ناتوانند، معمولاً صراحت و شجاعت هم ندارند، چون شجاعت و صراحت و یك چهره بودن از اوصاف افرادی است كه قوی باشند.

    6 - نداشتن یك خط و فكر و مكتب:


    آدمی كه بی خط است هر جا كه رود به رنگ همان جا در می آید و بر عكس آدمی كه صاحب خطی بوده و مبنا و مكتبی داشته باشد، منافق نمی شود.

    از جمله آثار و عواقب دو چهرگی این است كه انسان گرفتار یك سلسله از گناهان می شود، برای اینكه آدمی كه دو چهره است، باید دروغ بگوید تا بتواند هر دو چهره خودش را حفظ كند، به عبارت صحیح تر باید خائن، كذاب، چاپلوس، ریاكار و متظاهر باشد و دیگر صفت ناپسند.

    چه عملی انجام دهیم كه گرفتار این وضع نشویم؟


    برای این كه انسان، خودش را از دوگانگی شخصیت نجات دهد، قبل از هر كار و بهتر از هر كار این است كه اعتماد و تكیه گاه او فقط خدا باشد.انسان وقتی تكیه گاهش خدا باشد، آن گاه متوجه می شود كه بندگان خدا چیزی نیستند كه انسان بخواهد برای آنان چهره عوض كند، چون موقعی كه نظرش به خدا باشد، دیگر مردم مبدأ سود و زیان نخواهند بود و سود و زیان در دست خداست، عزت و ذلت در دست خداست، پیروزی و شكست هم در دست خداست و دست این بندگان نیست كه من بخواهم برای اینها هر روز خودم را در مقابلشان در چهره دلخواه آنان قرار دهم و خودم را عوض كنم.

    بنابراین، تقویت مبانی توحید و ایمان و عشق به خدا و قلب را از مهر او لبریز كردن و سر تا پا به وجود او محبت داشتن، از جمله عواملی است كه باعث می شود، نفاق و دوگانگی شخصیت را از انسان دور كند، چون عامل مهم پیدایش آن دوری از خداوند است، چون اگر آن حقیقت در او زنده شود همه مشكلاتش حل می شود. اگر ما هر چه تحقیق كنیم می بینیم ریشه تمام خوشبختی ها معرفت و عشق به خداست، خمیر مایه تمام افتخارات و مایه همه آرامشها، به خدا دل بستن و از غیر او دل برداشتن است. وقتی انسان به این مرحله رسید، محال است كه منافق شود.


    منبع: ایران ناز

  2.  

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •