به انجمن سبک زندگی ایرانی اسلامی خوش آمدید

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1
  1. #1
    هم کار کاربر طلایی
    تاریخ عضویت : جنسیت Jan 2013
    صلوات : 6592 دلنوشته : 9
    سلامتی امام زمان
    نوشته ها : 7,813 تشکر : 409
    مورد تشکر: 2,299 مرتبه تشکر شده در 1,632 پست
    دریافت : 0 آپلود : 0
    امتیاز : 105 وبلاگ : 14
    وبلاگ
    14
    صدای رسا آنلاین نیست.

    زندگینامه نادر ابراهیمی

    نادر ابراهیمی در چهاردهم فروردین‌ماه سال ١٣١۵ در تهران به‌دنیا آمد و در سن ۷۲ سالگی پس از چندین سال دست و پنجه نرم کردن با بیماری بعد از ظهر پنجشنبه ۱۶خرداد ۱۳۸۷ درگذشت .



    وی تحصیلات مقدماتی را در این شهر گذراند و پس از گرفتن دیپلم ادبی از دبیرستان دارالفنون، به دانشكده‌ی حقوق وارد شد. اما این دانشكده را پس از دو سال رها كرد و سپس در رشته‌ی زبان و ادبیات انگلیسی به درجه‌ی لیسانس رسید.



    او از ١٣ سالگی به یك سازمان سیاسی پیوست كه بارها دستگیری، بازجویی و زندان رفتن را برایش درپی داشت.



    ارایه‌ی فهرست كاملی از شغل‌های ابراهیمی، كار دشواری است. او خود در دو كتاب ”ابن مشغله” و ”ابوالمشاغل” ضمن شرح وقایع زندگی، به فعالیت‌های گوناگون خود نیز پرداخته است. ازجمله شغل‌های او بوده است: كمك‌كارگری تعمیرگاه سیار در تركمن‌صحرا، كارگری چاپخانه، حسابداری و تحویلداری بانك، صفحه‌بندی روزنامه و مجله و كارهای چاپ دیگر، میرزایی یك حجره‌ی فرش در بازار، مترجمی و ویراستاری، ایران‌شناسی عملی و چاپ مقاله‌های ایران‌شناختی، فیلمسازی مستند و سینمایی، مصور كردن كتاب‌های كودكان، مدیریت یك كتاب‌فروشی، خطاطی، نقاشی و نقاشی روی روسری و لباس، تدریس در دانشگاه‌ها و ...



    در تمام سال‌های پركار و بی‌كار یا وقت‌هایی كه در زندان به‌سر می‌برد، نوشتن را ـ كه از ١٦ سالگی آغاز كرده بود ـ كنار نگذاشت. در سال ١٣۴٢ نخستین كتاب خود را با عنوان ” خانه‌یی برای شب” به‌چاپ رسانید كه داستان ”دشنام” در آن با استقبالی چشمگیر مواجه شد. تا سال ١٣۸٠ علاوه بر صدها مقاله‌ی تحقیقی‌ و نقد، بیش از صد كتاب از او چاپ و منتشر شده است كه دربرگیرنده‌ی داستان بلند (رمان) و كوتاه، كتاب كودك و نوجوان، نمایشنامه، فیلمنامه و پژوهش در زمینه‌های گوناگون است. ضمن آن‌كه چند اثرش به زبان‌های مختلف دنیا برگردانده شده است.

    نادر ابراهیمی چندین فیلم مستند و سینمایی و همچنین دو مجموعه‌ی تلویزیونی را نوشته و كارگردانی كرده، و آهنگ‌ها و ترانه‌هایی برای آن‌ها ساخته است. او همچنین توانسته است نخستین مؤسسه‌ی غیرانتفاعی ـ غیردولتی ایران‌شناسی را تاسیس كند؛ كه هزینه و زحمت‌های فراوانی برای سفر، تهیه‌ی فیلم و عكس و اسلاید از سراسر ایران و بایگانی كردن آن‌ها صرف كرد؛ ولی چنان‌كه باید، شناخته و به‌كار گرفته نشد و با فرارسیدن انقلاب و جنگ، متوقف شد.



    او فعالیت حرفه‌یی خود را در زمینه‌ی ادبیات كودكان، با تاسیس ”مؤسسه‌ی همگام با كودكان و نوجوانان” ـ با همكاری همسرش ـ در آن مؤسسه متمركز كرد. این مؤسسه، به‌منظور مطالعه در زمینه‌ی مسائل مربوط به كودكان و نوجوانان برپا شد و فعالیتش را در حیطه‌ی نوشتن، چاپ و پخش كتاب، نقاشی، عكاسی، و پژوهش درباره‌ی خلق‌وخو، رفتار و زبان كودكان و نیز بررسی شیوه‌های یادگیری آنان دنبال كرد. ”همگام” عنوان ”ناشر برگزیده‌ی آسیا” و ”ناشر برگزیده‌ی نخست جهان” را از جشنواره‌های آسیایی و جهانی تصویرگری كتاب كودك دریافت كرد.



    ابراهیمی در زمینه‌ی ادبیات كودكان، جایزه‌ی نخست براتیلاوا، جایزه‌ی نخست تعلیم و تربیت یونسكو، جایزه‌ی كتاب برگزیده‌ی سال ایران و چندین جایزه‌ی دیگر را هم دریافت كرده است. او همچنین عنوان ”نویسنده‌ی برگزیده‌ی ادبیات داستانی ٢٠ سال بعد از انقلاب” را به‌خاطر داستان بلند و هفت‌جلدی ”آتش بدون دود” به‌دست آورده است.



    نادر ابراهیمی در زندگی پرفرازونشیب خود، جایگاه خاصی برای ورزش نگهداشته است. او رشته‌های مختلف ورزشی را تجربه كرده، یكی از قدیم‌ترین گروه‌های كوهنوردی به‌نام ”اَبَرمرد” را بنیان نهاده و در توسعه‌ی كوهنوردی و اخلاق كوهنوردی، تاثیرگذار بوده است.



    کتابهای نادر ابراهیمی:
    چهل نامه کوتاه به همسرم - بار دیگر شهری که دوست میداشتم - افسانه باران -حکایت آن اژدها - یک عاشقانه آرام - فردا شکل امروز نیست - تضادهای درونی -ابن مشغله -ابوامشاغل و ...





    بخشی از آثار وی


    هر آشنایی تازه، اندوهی تازه است... مگذارید که نام شما را بدانند و به نام بخوانندتان. هر سلام، سرآغاز دردناک یک خداحافظی است . نادر ابراهیمی



    سخن عاشقانه گفتن دليل عشق نيست...عاشق كم است سخن عاشقانه فراوان... عشق عادت نيست، عادت همه چيز را ويران مي كند از جمله عظمت دوست داشتن را...از شباهت به تكرار مي رسيم، از تكرار به عادت، از عادت به بيهودگي از بيهودگي به خستگي و نفرت نادر ابراهیمی



    به یاد داشته باش که یک مرد، عشق را پاس می‌دارد، یک مرد هر چه را که می‌تواند به قربان‌گاهِ عشق می‌آورد، آن‌چه فدا کردنی‌ست فدا می‌کند، آن چه شکستنی‌ست می‌شکند و آن‌چه را تحمل‌سوز است تحمل می‌کند، اما هرگز به منزل‌گاهِ دوست داشتن به گدایی نمی‌رود. نادر ابراهیمی



    بانوی بزرگوار من!
    به راستی که چه در مانده اند آنها که چشم تنگشان را به پنجره های روشن و آفتابگیر کلبه های کوچک دیگران دوخته اند...

    و چقدر خوب است که ما (تو و من) هرگز خوشبختی را در خانه همسایه جستجو نکره ایم. نادر ابراهیمی



    عشق، از خودخواهی ها و خود پرستی ها گذشتن است اما، این سخن به معنای تبدیل شدن به دیگری نیست. نادر ابراهیمی



    من هرگز نخواستم از عشق افسانه ای بیافرینم، باورکن
    من می خواستم که با دوست داشتن زندگی کنم-کودکانه و ساده و روستایی
    من هرگز نمی خواستم از عشق برجی بیافرینم ،مه آلود و غمناک با پنجره های مسدود و تاریک نادر ابراهیمی



    هم سفر بودن و هم هدف بودن، ابدا به معنی شبیه بودن و شبیه شدن نیست و شبیه شدن دال بر کمال نیست بل دلیل توقف است. نادر ابراهیمی



    دو نفر که عاشق اند و عشق آن ها را به وحدتی عاطفی رسانده است؛ واجب نیست که هر دو صدای کبک، درخت نارون، حجاب برفی قله ی علم کوه، رنگ سرخ و بشقاب سفالی را دوست داشته باشند. اگر چنین حالتی پیش بیاید، باید گفت که یا عاشق زائد است یا معشوق. یکی کافیست. نادر ابراهیمی



    همسرم ! در این راه طولانی - که ما بی خبریم و چون باد می گذرد، بگذار خرده اختلاف هایمان با هم باقی بماند. خواهش می کنم! مخواه که یکی شویم، مطلقا یکی.

    مخواه که هر چه تو دوست داری، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم و هر چه من دوست دارم، به همان گونه مورد دوست داشتن تو نیز باشد. نادر ابراهیمی



    می توان به سوی رهایی گریخت؛ اما بازگشت ما به اسارت نابخشودنی است. نادر ابراهیمی



    عزيز من! (همسرم)
    خوشبختي، نامه يي نيست كه يكروز، نامه رساني، زنگ در خانه ات را بزند و آن را به دستهاي منتظر تو بسپارد. خوشبختي ، ساختن عروسك كوچكي ست از يك تكه خمير نرم شكل پذير... به همين سادگي، به خدا به همين سادگي؛ اما يادت باشد كه جنس آن خمير بايد از عشق و ايمان باشد نه از هيچ چيز ديگر...
    خوشبختي را در چنان هاله يي از رمز و راز، لوازم و شرايط، اصول و قوانين پيچيده ي ادراك ناپذير فرو نبريم كه خود نيز در شناختنش شويم...
    خوشبختي، همين عطر محو و مختصر تفاهم است كه در سراي تو پيچيده است... نادر ابراهیمی



    چرا قضاوت های دیگران در باب رفتار، کردار و گفتار ما ، تو را تا این حد مضطرب و افسرده می‌کند....... نادر ابراهیمی



    کودکان دوامِ محدود‌ِ شادی‌هایشان را باور نمی‌کنند. آن‌ها به لحظه‌های سنگین ندامت نمی‌اندیشند. برای کودکان مرگ سوغاتی‌ست که تنها به پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها می‌رسد. نادر ابراهیمی



    دلم مي خواست سياستمدار بشوم ، يك سياستمدار واقعي ؛ سياستمداري كه به مردم راست بگويد و به خاطر آزادي همانقدر بجنگد كه به خاطر رفاه ، به خاطر وطن همانقدر كه به خاطر اعتقاد . افسوس اما كه ديگر گذشته است و تابوتم را بر سر دست مي برند . نادر ابراهیمی



    هرگز به این فکر نکن که در برابر فاجعه ای که هنوز اتفاق نیفتاده ،چگونه عزا بگیری . نادر ابراهیمی



    نمی شود که بهار از تو سبز تر باشد
    گل از تو گلگون تر
    امید از تو شیرین تر .
    نمی شود ، پاییز
    فضای نمناک جنگلی اش
    برگ های خسته ی زردش
    غمگین تر از نگاه تو باشد .
    ...
    نمی شود که بهار از تو سبز تر باشد ...
    و صدای عابر پیری که آب می خواهد
    به عمق یک سلام تو باشد نادر ابراهیمی



    شهرها را مطلقا نمی توان به کوه و کوهستان تبدیل کرد ، اما کوه و کوهستان را به آسانی می توانند به شهر مبدل کنند ، و این روند مصیبت زدگی انسان عصر ما است . نادر ابراهیمی



    احساس رقابت ، احساس حقارت است. بگذار که هزار تیرانداز به روی یک پرنده تیر بیندازند. من از آن که دو انگشت بر او باشد انگشت برمی دارم. رقیب ، یک آزمایشگر حقیر بیشنر نیست. بگذار آنچه از دست رفتنی است از دست برود. نادر ابراهیمی



    عشق به دیگری ضرورت نیست ، حادثه است .
    عشق به وطن ضرورت است نه حادثه .
    عشق به خدا ترکیبی است از ضرورت و حادثه.نادر ابراهیمی



    مرگ ،سخن دیگری ست
    مرگ ،سخن ساده یی ست.
    ومن دیگر برای تو از نهایت ،سخن نخواهم گفت.
    که چه سوکورانه است تمام پایان ها .نادر ابراهیمی



    بانوي من!
    يك روز عاقبت قلبت را خواهم شكست _ يك روز عاقبت.
    نه با سفري يك روزه
    نه با سفري بلند
    بل با آخرين سفر
    يك روز عاقبت قلبت را خواهم شكست _ يك روز عاقبت.
    نه با كلامي كم توشه از مهرباني
    نه با سخني توبيخ كننده
    بل با آخرين كلام.
    يك روز عاقبت قلبت را خواهم شكست _ يك روز عاقبت.
    تو بايد بداني عزيز من
    بايد بداني كه دير يا زود _ اما، ديگر نه چندان دير_ قلبت را خواهم شكست؛ و كاري جز اين هم نمي توان كرد. اما اينك، عليرغم اين شكستن محتوم قريب الوقوع _ كه مي دانم همچون درهم شكستن چلچراغي بسيار ظريف و عظيم، فرو ريخته از سقفي بسيار رفيع خواهد بود _ آنچه از تو مي خواهم _ و بسياري از ياران، از يارانشان خواسته اند _ اين است كه بر مرده ام دل نسوزاني، اشك بر گورم نريزي، و خود را يكسره به اندوهي گران و ويرانگر وانسپاري...
    اينك احساس و اقرار مي كنم كه آرزويي مانده است _ آرزويي بر آورده نشد؛ و آن اين است كه تو را از پي مرگم اشك ريزان و نالان و فرياد زنان و نفرين كنان نبينم، همچنان فرزندانم را، دوستانم را، ياران و هم انديشانم را...
    اینبار هم دیر شد... نادر ابراهیمی




    منبع: جملات زیبا
    ویرایش توسط صدای رسا : 2013-06-07 در ساعت 09:22

  2.  

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •