نوای زندگی را با خود زمزمه می کنم
حصار زندگی،
زنجیر،
زندان شب،
چرخه ی زندگی،
از دل بیقرارم چه بگویم
نوایش نوای سوخته ی بی زبان(نی).
چه جزر و مدی در آن در جریان است.
فواره ی گریه را سر می دهم
گریه های یعقوب وار.
عرق فقر
از نداشتن تو
فراق را تحمل نتوان کرد
نتوان کرد...