بارالها دوري خانه و زن و فرزند را، خدايا گلولههاي سربين دشمن را، خدايا بيخوابيهاي فراوان را تحمل ميكنم، ولي دوري تو را حتي يك لحظه تحمل نخواهم كرد. خدايا تو را سپاس ميگذارم كه اينبار سعادت را نصيبم كردي تا در يك تللاش براي برپايي عدل و قسط در جامعه شركت داشته باشم و آرزو دارم خالصانه از من بپذيري. خدايا، چشم طمع به بهشت تو نيز ندارم، زيرا كه عبادتهايم را براي اين به درگاهت ميكنم كه تورا لايق عبادت ميدانم و تو را عادل ميدانم. و ميدانم كه تنها بودن در جوار تو سعادت حضور در قيامت توست كه انسان را سعادتمند ميكند. خدايا سالها و ماههاست كه به دنبال دست يافتن به وصال خويش شهرها و آباديها و كوهها و جنگلها و دشتها و بيابانها را پشت سر گذاشتهام. با كارواني از دوستان و عزيزان حركت كردم در هر مسيري، بر سر هر كوي و برزني از يكي از عاشقان و مخلصان تو جدا گشتم. يكيكشان به سوي حق پرواز كردند و شهد شهادت نوشيدند. در جنگلها به ياد عزيز، در كوهها به ياد ياري مهربان، در صحرا و شنزار به ياد سرداران و ... شال عزا بر گردن نهادم و هميشه در اين فكر بودم كه چگونه ميتوان عاشق شد، عاشق الله . شيفته الله. آري خداي مهربان، اين بار نيز در آبهاي هور دنبال رسيدن به وصال خويش حركت كردم، شايد به آرزوي خويش دست يابم.
برادران خوبم! امروز ديگر آن شور انقلابي بايد همراه با شعور انقلابي شود. كار و مقام نبايد ما را از دوستانمان جدا كند. شما را به خدا قسم ميدهم، خصومتهاي شخصي را كنار بگذاريد و خالصانه با هم كار كنيد.
شهید علی اصغری
امتداد25