به انجمن سبک زندگی ایرانی اسلامی خوش آمدید

صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 38 , از مجموع 38
  1. #31
    ادمین سایت کاربر طلایی
    تاریخ عضویت : جنسیت Jan 2013
    صلوات : 4515 دلنوشته : 3
    یا مهدی عجل علی ظهورک
    نوشته ها : 2,580 تشکر : 1,413
    مورد تشکر: 1,230 مرتبه تشکر شده در 627 پست
    دریافت : 2 آپلود : 1
    امتیاز : 10 وبلاگ : 3
    وبلاگ
    3
    بهمن پور آنلاین نیست.
    نامه دوم

    متن كامل كتاب نامه اي به همسرم نادر ابراهيمي

    بانوی بزرگوار من!
    عطر آگین باد و بماناد فضای امروز خانه مان
    و فضای خانه مان ، همیشه،در چنین روزی که روز عزیز ولادت پر برکت تو برای خانواده ی کوچک ماست...
    ویرایش توسط بهمن پور : 2014-01-14 در ساعت 10:33
    مشاوره و کارشناسی بیمه عمر و آتیه پاسارگاد - بهمن پور 09306610039 در واتساپ
    بیمه عمر و آتیه پاسارگاد آرامش در زندگی :::... @pasargadbahmanpoor. همین الان..

  2. #32
    ادمین سایت کاربر طلایی
    تاریخ عضویت : جنسیت Jan 2013
    صلوات : 4515 دلنوشته : 3
    یا مهدی عجل علی ظهورک
    نوشته ها : 2,580 تشکر : 1,413
    مورد تشکر: 1,230 مرتبه تشکر شده در 627 پست
    دریافت : 2 آپلود : 1
    امتیاز : 10 وبلاگ : 3
    وبلاگ
    3
    بهمن پور آنلاین نیست.
    نامه اول

    متن كامل كتاب نامه اي به همسرم نادر ابراهيمي
    ای عزیز!

    راست می گویم.
    من هرگز یک قدم جلوتر از آنجا که هستم را ندیده ام.
    قلمم را دیده ام چنان که گویی بخشی از دست راست من است؛ و کاغذ را.
    من هرگز یک قدم جلوتر از آنجا که هستم را ندیده ام.
    من اینجا «من» را دیده ام -که اسیر زندان بزرگ نوشتن بوده است،همیشه ی خدا، که زندان را پذیرفته، باور کرده، اصل بودن پنداشته، به آن معتاد شده، و به تنها پنجره اش که بسیار بالاست دل خوش کرده...
    و آن پنجره تویی ای عزیز!
    آن پنجره ، آن در، آن میله ها، و جمیع صداهایی که از دور دستها می آیند تا لحظه ای، پروانه وش، بر بوته ی ذهن من بنشینند، تویی...
    این ، می دانم که مدح مطلوبی نیست
    اما عین حقیقت است که تو مهربان ترین زندانبان تاریخی.
    و آنقدر که تو گرفتار زندانی خویشتنی
    این زندانی، اسیر تو نیست-
    که ای کاش بود
    در خدمت تو، مرید تو، بنده ی تو...
    و این همه در بند نوشتن نبود.
    اما چه می توان کرد؟
    تو تیماردار مردی هستی که هرگز نتوانست از خویشتن،بیرون بیاید
    و این، برای خوب ترین و صبور ترین زن جهان نیز آسان نیست.
    می دانم.
    اینک این نامه ها
    شاید باعث شود که در هوای تو قدمی بزنم
    در حضور تو زانو بزنم
    سر در برابرت فرود آورم
    و بگویم: هر چه هستی همانی که می بایست باشی،و بیش از آنی،و بسیار بیش از آن.به لیاقت تقسیم نکردند؛ و الا سهم من،در این میان،با این قلم،و محو نوشتن بودن،سهم بسیار ناچیزی بود: شاید بهترین قلم دنیا،اما نه بهترین همسر دنیا...

    چهل نامه كوتاه به همسرم - نادر ابراهيمي
    ویرایش توسط بهمن پور : 2014-01-14 در ساعت 10:33
    مشاوره و کارشناسی بیمه عمر و آتیه پاسارگاد - بهمن پور 09306610039 در واتساپ
    بیمه عمر و آتیه پاسارگاد آرامش در زندگی :::... @pasargadbahmanpoor. همین الان..

  3. #33
    ادمین سایت کاربر طلایی
    تاریخ عضویت : جنسیت Jan 2013
    صلوات : 4515 دلنوشته : 3
    یا مهدی عجل علی ظهورک
    نوشته ها : 2,580 تشکر : 1,413
    مورد تشکر: 1,230 مرتبه تشکر شده در 627 پست
    دریافت : 2 آپلود : 1
    امتیاز : 10 وبلاگ : 3
    وبلاگ
    3
    بهمن پور آنلاین نیست.
    نامه ی سی و هفتم

    متن كامل كتاب نامه اي به همسرم نادر ابراهيمي

    ای عزیز!


    انسان، آهسته آهسته عقب نشینی می کند
    هیچ کس یکباره معتاد نمی شود
    یکباره سقوط نمی کند
    یکباره وا نمی دهد
    یکباره خسته نمی شود، رنگ عوض نمی کند، تبدیل نمی شود و از دست نمی رود.
    زندگی بسیار آهسته از شکل می افتد
    و تکرار و خستگی، بسیار موذیانه و پاورچین رخنه می کند.
    باید بسیار هوشیار باشیم و نخستین تلنگرها را ، به هنگام و حتی قبل از آنکه ضربه فرود آید، احساس کنیم.
    هرگز نباید آن روزی برسد که ما صبحی را با سلامی محبانه آغاز نکنیم.
    خستگی نباید بهانه ای شود برای آنکه کاری را که درست می دانیم، رها کنیم و انجامش را مختصری به تعویق اندازیم.
    قدم اول را، اگر به سوی حذف چیزهای خوب برداریم، شک مکن که قدم های بعدی را شتابان بر خواهیم داشت.
    ما باید تا آخرین روز زندگی مان ـ که اینگونه به دشواری بر پا نگهش داشته ایم ـ تازه بمانیم.
    به خدا قسم که این حق ماست.
    ویرایش توسط بهمن پور : 2014-01-14 در ساعت 10:33
    مشاوره و کارشناسی بیمه عمر و آتیه پاسارگاد - بهمن پور 09306610039 در واتساپ
    بیمه عمر و آتیه پاسارگاد آرامش در زندگی :::... @pasargadbahmanpoor. همین الان..

  4. #34
    ادمین سایت کاربر طلایی
    تاریخ عضویت : جنسیت Jan 2013
    صلوات : 4515 دلنوشته : 3
    یا مهدی عجل علی ظهورک
    نوشته ها : 2,580 تشکر : 1,413
    مورد تشکر: 1,230 مرتبه تشکر شده در 627 پست
    دریافت : 2 آپلود : 1
    امتیاز : 10 وبلاگ : 3
    وبلاگ
    3
    بهمن پور آنلاین نیست.
    نامه ی سی و پنجم

    متن كامل كتاب نامه اي به همسرم نادر ابراهيمي

    بانوی من!


    در طول سالیان دراز زندگی مشترک، من به این باور ابتدایی دست یافته ام که این نفسِ اختلاف نظرها نیست که مشکل اساسی زنان و شوهران را می سازد ؛ بل « شکل » مطرح کردن این اختلاف نظرها ست.
    به اعتقاد من ، از پی طهارت، زبان، برای نگه داشتن بنیان خانواده به گونه ای آرمانی و مطلوب، محکم ترین ابزار است، همچنان که برای ویران کردن آن، مخرب ترین سلاح.
    تو خوب می دانی که من هرگز نمی گویم و نمی خواهم که زبان ، چیزی سوای قلب را بگوید و انسان زبان بازاری ریاکارانه ای داشته باشد و از واژه ها همچون وسیله ای برای فریب دادن دیگران و رنگ کردن فضا استفاده کند... نه... اما این واقعیتی ست که ما واژه های متعدد ، جمله های گوناگون ، و روش های بیانی کاملاً متفاوتی برای یک یک مفهوم در اختیار داریم؛ و این نکته ای ست بسیار ساده که خیلی قدیمی ها نیز آن را به خوبی می دانسته اند. بسیار خوب! پس اگر زنان و شوهران ، به راستی، میل به بقای زندگی مشترک خود دارند، چرا نمی آیند، به هنگام برخوردهای روزمره، خوب ترین، نرم ترین، مهرمندانه ترین، شیرین ترین، بی کنج و لبه ترین، صریح و ساده ترین واژه ها، جمله ها و روش ها را انتخاب کنند و به کار گیرند؟
    زبانی خالی از بُرندگی، گزندگی، سوزندگی، آزارندگی و درندگی را...
    همه می دانند که من زبان تلخی دارم؛ زبانی که گویی برای زخم زدن ساخته شده است. به همین دلیل بسیار پیش آمده است که حس کرده ام آنچه تو را ناگهان افسرده کرده است، نه گلایه ی من، که کنایه ی من بوده است، و کارکرد این زبانی که دوره های سخت کودکی و نوجوانی، گوشه دار و تیز و برنده اش کرده است.
    هرگز نباید تکرار شود؛ هرگز.
    زبان پر خباثت را تنها باید برای دشمن خبیث به کار گرفت، و این بسیار ابلهانه است که ما گهگاه، گمان بریم که در خانه ی خود و در اتاق خود، زیر یک سقف، با دشمنی بدنهاد زندگی می کنیم. من اعتقاد راسخ دارم که در چنین حالی، زندگی نکردن ، به مراتب شرافتمندانه تر، انسانی تر، و جوانمردانه تر از زیستنی ست تؤام با ضربه و زخم.

    بانوی بزرگوار من!
    بی رحمی... بیرحمی...این تنها عاملی ست که زندگی مشترک را، به آسانی، به جهنم تبدیل می کند.
    سخت ترین انتقادها اگر با شقاوت همراه نباشد، آنطور نمی کوبد که مرمت ناپذیر باشد.
    زمانی که عدالت در بیان حقیقت از میان می رود، حقیقت از میان می رود.
    من، بارها و بارها، به ناگهان احساس کرده ام که آنچه می گویم و می گویی، کاملاً درست و پذیرفتنی ست؛ اما این شکل گفتن است که درستی اصل را به مخاطره می اندازد و ناپذیرفتنی جلوه می دهد.
    ما باید برای پایدار نگه داشتنِ خلوص و شفافیت زندگی بی نظیرمان، بی رحمانه تاختن را، تا دم مرگ، از یاد ببریم.
    ما باید در جمیع لحظه های خشم و افسردگی به خود بگوییم: بدون زهر ... بدون زهر... چرا که هیچ چیز همچون زهر کلام، زندگی مشترک را سرشار از بیزاری نمی کند...

    بانوی من!
    اینک ، مهرمندانه ترین و پَر گونه ترین کلامم، پیشکش به تو...
    ویرایش توسط بهمن پور : 2014-01-14 در ساعت 10:34
    مشاوره و کارشناسی بیمه عمر و آتیه پاسارگاد - بهمن پور 09306610039 در واتساپ
    بیمه عمر و آتیه پاسارگاد آرامش در زندگی :::... @pasargadbahmanpoor. همین الان..

  5. #35
    ادمین سایت کاربر طلایی
    تاریخ عضویت : جنسیت Jan 2013
    صلوات : 4515 دلنوشته : 3
    یا مهدی عجل علی ظهورک
    نوشته ها : 2,580 تشکر : 1,413
    مورد تشکر: 1,230 مرتبه تشکر شده در 627 پست
    دریافت : 2 آپلود : 1
    امتیاز : 10 وبلاگ : 3
    وبلاگ
    3
    بهمن پور آنلاین نیست.
    نامه ی سی و چهارم

    متن كامل كتاب نامه اي به همسرم نادر ابراهيمي

    همسفر!


    در این راه طولانی ـ که ما بی خبریم و چون باد می گذرد ـ بگذار خرده اختلاف هایمان با هم، باقی بماند. خواهش می کنم!
    مخواه که یکی شویم؛ مطلقاً یکی.
    مخواه که هر چه تو دوست داری ، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم و هر چه من دوست دارم، به همان گونه، مورد دوست داشتن تو نیز باشد.
    مخواه که هر دو یک آواز را بپسندیم، یک ساز را، یک کتاب را، یک طعم را، یک رنگ را، و یک شیوه نگاه کردن را.
    مخواه که انتخاب مان یکی باشد، سلیقه مان یکی، و رؤیامان یکی.
    همسفر بودن و هم هدف بودن، ابداً به معنای شبیه بودن و شبیه شدن نیست. و شبیه شدن، دال بر کمال نیست، بل دلیل توقف است.
    شاید« اختلاف » کلمه ی خوبی نباشد و مرا نگوید. شاید « تفاوت » ، بهتر از اختلاف باشد. نمی دانم؛ اما به هر حال تک واژه مشکل ما را حل نمی کند.
    پس بگذار این طور بگویم:
    عزیزمن!
    زندگی را تفاوت نظرهای ما می سازد و پیش می برد نه شباهت هایمان، نه از میان رفتن و محو شدن یکی در دیگری ؛ نه تسلیم بودن، مطیع بودن، امر بر شدن و دربست پذیرفتن.
    من زمانی گفته ام: « عشق انحلال کامل فردیت است در جمع ». حال نمی خواهم این مفهوم را انکار کنم ؛ اما اینجا سخن از عشق نیست، سخن از زندگی مشترک است، که خمیرمایه ی آن می تواند عشق باشد یا دوست داشتن یا مهر و عطوفت یا ترکیبی از اینها، و در هر حال، حتی دو نفر که سخت و بی حساب عاشق هم اند، و عشق آنها را به وحدتی عاطفی رسانده است ، واجب نیست که هر دو، صدای کبک ، درخت نارون ، حجاب برفی، قله ی علم کوه ، رنگ سرخ، بشقاب سفالی را دوست داشته باشتد ـ به یک اندازه هم. اگر چنین حالتی پیش بیاید ـ که البته نمی آید ـ باید گفت که یا عاشق، زائد است یا معشوق. یکی کافی ست. عشق، از خودخواهی ها و خود پرستی ها گذشتن است؛ اما این سخن به معنای تبدیل شدن به دیگری نیست.
    من از عشق زمینی حرف می زنم که ارزش آن در « حضور » است نه در محو و نابود شدن یکی در دیگری.

    عزیز من!

    اگر زاویه ی دید مان، نسبت به چیزی، یکی نیست، بگذار یکی نباشد. بگذار فرق داشته باشیم. بگذار، در عین وحدت، مستقل باشیم. بخواه که در عین یکی بودن، یکی نباشیم. بخواه که همدیگر را کامل کنیم نه ناپدید.
    تو نباید سایه ی کمرنگ من باشی
    من نباید سایه ی کمرنگ تو باشم
    این سخنی ست که در باب « دوستی » نیز گفته ام.
    بگذار صبورانه و مهرمندانه در باب هر چیز که مورد اختلاف ماست بحث کنیم؛ اما نخواهیم که بحث ، ما را به نقطه ی مطلقاً واحدی برساند.
    بحث باید ما را به ادراک متقابل برساند نه فنای متقابل.
    چه خاصیت که من، با همه ی تفردم ، نباشم، و تو باشی، یا به عکس، تو با همه ی تفردت نباشی و همه من باشم؟
    اینجا سخن از رابطه ی عارف با خدای عارف در میان نیست، سخن از ذره ذره ی واقعیت ها و حقیقت های عینی و جاری زندگی ست.
    من کامو را بر سارتر ترجیح می دهم ، عود را به جملگی سازها.کوه را به دریا، دالی را به پیکاسو.
    شاملو را، حتی به نیما.
    تو اما ساعدی را دوست تر داری و بالزاک را.
    پیانو وسنتور را به عود ترجیح می دهی.
    نه دالی را طالبی نه پیکاسو را. ون گوک را به هر دو ترجیح می دهی.
    شاملو را دوست داری، اما هرگز نه به قدر سهراب سپهری.
    دریا را دوست داری اما نه دریایی را که باید حسرت زده به آن نگریست...
    بیا درباره ی همه ی اینها به گفت و گو بنشینیم!
    بیا بحث کنیم!
    بیا معلوماتمان را تاخت بزنیم!
    بیا کلنجار برویم!
    اما سر انجام، نخواهیم که غلبه کنیم
    و این غلبه منجر به آن شود که تو نیز چون من بیندیشی یا به عکس.
    مختصری نزدیک شدن بهتر از غرق شدن است.
    تفاهم، بهتر از تسلیم شدن است.
    تا زمانی که تو ساعدی را ترجیح می دهی، و سهراب را، درست تا آن زمان، ساعدی و سهراب مرا به تفکر و شناخت، به زنده بودن و حرکت کردن وادار می کنند. اگر تو، همه من شوی، من و تو سهراب را کشته ایم ، و ساعدی را، و بسیاری را...

    عزیز من!

    بیا، حتی، اختلاف های اساسی و اصولی مان را، در بسیاری زمینه ها، تا آنجا که حس می کنیم دوگانگی شور و حال و زندگی می بخشد، نه پژمردگی و افسردگی و مرگ، حفظ کنیم.
    من وتو ، تو و من، حق داریم در برابر هم قد علم کنیم.
    و حق داریم بسیاری از نظرات و عقاید همدیگر را نپذیریم
    بی آن که قصد تحقیر هم را داشته باشیم.
    گمان می کنم این از جمله آخرین حقوقی ست که در جهان کنونی برای انسان ها باقی مانده است: این حق که در خانه ی خود، در اتاق خود، و در خلوت خود، در باب بسیاری از مسائل، منجمله سیاست و آرمان های سیاسی، اختلاف نظر داشته باشد.

    عزیز من!

    دو نیمه، زمانی به راستی یکی می شوند و از دو « تنها » یک « جمع کامل » می سازند که بتوانند کمبود های هم را جبران کنند، نه آنکه عین مطلق هم شوند، چیزی بر هم مضاف نکنند و مسائل خاص و تازه ای را پیش نکشند...

    پس ، بانو!
    بیا تصمیم بگیریم که هرگز عین هم نشویم.
    بیا تصمیم بگیریم که حرکات مان، رفتارمان ، حرف زدن مان، و سلیقه مان، کاملاً یکی نشود...
    و فرصت بدهیم که خرده اختلاف ها، و حتی اختلاف های اساسی مان، باقی بماند.
    و هرگز، اختلاف نظر را وسیله تهاجم قرار ندهیم...

    عزیز من! بیا متفاوت باشیم!
    ویرایش توسط بهمن پور : 2014-01-14 در ساعت 10:34
    مشاوره و کارشناسی بیمه عمر و آتیه پاسارگاد - بهمن پور 09306610039 در واتساپ
    بیمه عمر و آتیه پاسارگاد آرامش در زندگی :::... @pasargadbahmanpoor. همین الان..

  6. #36
    ادمین سایت کاربر طلایی
    تاریخ عضویت : جنسیت Jan 2013
    صلوات : 4515 دلنوشته : 3
    یا مهدی عجل علی ظهورک
    نوشته ها : 2,580 تشکر : 1,413
    مورد تشکر: 1,230 مرتبه تشکر شده در 627 پست
    دریافت : 2 آپلود : 1
    امتیاز : 10 وبلاگ : 3
    وبلاگ
    3
    بهمن پور آنلاین نیست.
    نامه ی سی و سوم

    متن كامل كتاب نامه اي به همسرم نادر ابراهيمي
    عزیز من!


    بیا کمی پیاده راه برویم!
    دیگر من و تو، حتی اگر دست در دست هم، و سخت عاشقانه، تمام شهر راهم بپیماییم کسی از ما قباله نخواهد خواست و کسی پا به حریم حرمت مهرمندی هایمان نخواهد گذاشت. این را بارها به تو گفته ام و باز هم خواهم گفت. از چه می ترسی عزیز من؟ بیا کمی پیاده راه برویم! بیا کمی پیاده راه برویم!
    این فرصتی ست برای به یادآوردن جمیع لحظه های گذشته با طعم و عطر و مزه های بسیار متنوع: لحظه ی شفاف اوج محبت در یک غنچه ی فرو بسته ی میخک، لحظه ی کوتاه شک و حسد، لحظه ی تلخ و پر از گریه ی مرگ یک خویش خوب، لحظه ی خریدن یک کلاه برای بچه ای در راه، لحظه ی تقدیم یک سکه ی طلا به تو و دلتنگی عمیق تو از من، لحظه ی آخرین نگاه تو بر در و دیوار خانه ای که از آنجا رانده شده ایم، لحظه ی فریاد شادمانه ی من که پله ها را جهان می آیم تا به تو بگویم که در پنجاه و دو سالگی کاری تازه یافته ام، لحظه ی خستگی بی حساب تو از رفتن به مدرسه و بازگشتن از مدرسه ای بسیار بسیار دور از خانه، گم شده در لابلای دودهای نفس گیر جنوبی، لحظه ی ادراک متقابل و هم جهت تو و من ، هنگامی که کودکی می گرید، روزنامه فروش تشنه ای فریاد می کشد، پیرمرد مستأصلی ، ناگزیر از وسط خیابانی می دود...لحظه ی شکستن گلدان سفالی که هر دو دوستش می داریم ، لحظه ی نمره نیاوردن یکی از شاگردانت که نزد تو عزیز و محترم است...و « لحظه ی رنگینِ زنان چایچین »...

    عزیز من!

    بیا کمی پیاده راه برویم!
    این، برای جوان ها که خیلی چیزها را فراموش کرده اند و خیلی چیزها را در آستانه ی فراموشی قرار داده اند، شاید عبرتی باشد...
    شاید ذره ای از یک تجدید نظر جدی و وفادارانه باشد در متن پرغبار و تیره ی زندگی باطل شهری...
    شاید تلنگری باشد به ظرفی که سرشار است و محتاج سرریز کردن...
    شاید موجی باشد خاص، در حوضی مثل همه ی حوض های با آبِ راکدِ سبزِ ساکت، تا آن حوض را، دست کم به یاد دریا بیندازد، و یا حسرت چیزی را در دلش زنده کند که نمی داند چیست ـ شاید ماهی، یا که تصویر درختی در آن، یا قایقی کوچک...
    شاید، جمله های اول قصه ای نو باشد...

    عزیز من!
    بیا کمی پیاده راه برویم!
    ویرایش توسط بهمن پور : 2014-01-14 در ساعت 10:34
    مشاوره و کارشناسی بیمه عمر و آتیه پاسارگاد - بهمن پور 09306610039 در واتساپ
    بیمه عمر و آتیه پاسارگاد آرامش در زندگی :::... @pasargadbahmanpoor. همین الان..

  7. #37
    ادمین سایت کاربر طلایی
    تاریخ عضویت : جنسیت Jan 2013
    صلوات : 4515 دلنوشته : 3
    یا مهدی عجل علی ظهورک
    نوشته ها : 2,580 تشکر : 1,413
    مورد تشکر: 1,230 مرتبه تشکر شده در 627 پست
    دریافت : 2 آپلود : 1
    امتیاز : 10 وبلاگ : 3
    وبلاگ
    3
    بهمن پور آنلاین نیست.
    نامه ی سی ام و دوم

    متن كامل كتاب نامه اي به همسرم نادر ابراهيمي

    بانوی من!


    واقعه ی دیروز ، بر خلاف پیش بینی هردومان، ابداً مرا دلگیر نکرد. به یادم هست آن روز را که دیدم سکه هایت را می فروشی تا چرخ های زندگی را ، باز هم، تا سر چهارراه بعدی بچرخانی ؛ آن روز گفتم: « باشد! در این نیز عیبی نیست. سکه فروختن، خیلی بهتر از باور فروختن است؛ چرا که سکه را ، باز، به هر قیمت ، می توان خرید یا از آن چشم پوشید؛ اما بی اعتقاد، انسان انسان نیست، و اعتقاد فروخته شده اگر رایگان هم به سوی ما باز گردد، تردامن و آلوده باز خواهد گشت؛ اما از این گذشته ، خواهشی از تو دارم که فراسوی بحث اشیاء و اعتقادات است، و آن این است که هرگز، تحت هیچ شرایطی ، این تصور را به ذهنت دعوت نکنی که روزی، آن دستبند طلا را ـ که خاطره ی بیست سال زندگی مشترک ما را با خود دارد ـ به بازار ببری، که سخت افسرده و دلمرده خواهم شد »...
    دیروز که دیدم صدای دلنشین صاحبخانه ـ که مهرمندانه تهدیدمان می کرد ـ تا آن حد بر اعصاب تو تأثیر گذاشت و آن گونه برافروخته و دگرگونت کرد، دانستم که بد نیست خیلی زود لزوم این مسأله را احساس کنیم که خاطره هایمان را از درون کوچک ترین ذره های طلا بیرون بکشیم و در تجرد و طهارت کامل ، از تک تک آنها نگهداری کنیم.
    زنان، با گوهر، رابطه ای تاریخی دارند. من این رابطه را باور دارم و ابداً مخالف این نیستم که تو زینت افزارهای کوچک اصل داشته باشی؛ اما این که خاطرات مشترکمان را به این زینت افزارها متصل کنیم، امری ست دیگر، که دیگر هیچ گونه اعتقادی به آن ندارم.
    طلا، خاطرات شیرین زندگی مشترک را رنگ می کند و همچون شئی بدلی به ما تحویل می دهد.
    محبت را در گلدان طلای جواهرنشان کاشتن و امید رویش و باروری داشتن، اشتباهی ست که به آسانی جبران پذیر نیست.
    اگر آن خاطرات عزیز مشترک را از طلا جدا کنیم، عیار خاطره صد خواهد شد، عیار طلا ، صفر.
    نه عزیز من...نه...
    واقعه ی فروش آن دستبند، دیروز عصر ، بعد از شنیدن صدای گرم و دلنشین صاحبخانه، ابداً مرا دلگیر نکرد. شاید این آخرین باری باشد که به آن دستبند می اندیشم، و شاید بتوانیم از فروش « دستبند طلای تو » نیز خاطره ای بسازیم و بارها و بارها از ، ته قلب به آن بخندیم.
    اگر عشق و خاطرات عاشقانه ی ما ، که تنها مایملک شخصی ماست، به یک النگوی طلا آویخته باشد، مطمئن باش که آن عشق و خاطرات را چندان اعتباری نیست...

    بانوی من!

    « گالان اوجای یموتی » هنوز یادت هست؟ او، روزی ، به « بویان میش » گفت: « من آن النگوی طلا را که برای سولماز خریده بودی دور انداختم؛ چرا که سنگین بود و به دست همسرم، افتادگی می آموخت» ...
    من ، باز هم یک روز سر کار خواهم رفت. قطع بدان! و یک روز، بر خلاف « گالان » برای تو النگویی بسیار سنگین خواهم خرید تا برای یک لحظه هم که شده، به دست های تو افتادگی بیاموزد. به یک بار تجربه می ارزد. از این گذشته تو، باز هم می توانی آن النگوی سنگین را برای صاحبخانه بعدی، در گوشه ای پنهان کنی...
    فکر می کنم به قدر شش ماه کرایه خانه بیارزد، و چیزی هم برای لباس های زمستانی بچه ها باقی بماند...
    فکرش را بکن!
    دستکش کرک گرم برای برف بازی، و کلی پول که صاحبخانه، هرگز نخواهد دانست که با آن، چه می تواند بکند ـ حتی بعد از مرگ.
    ویرایش توسط بهمن پور : 2014-01-14 در ساعت 10:34
    مشاوره و کارشناسی بیمه عمر و آتیه پاسارگاد - بهمن پور 09306610039 در واتساپ
    بیمه عمر و آتیه پاسارگاد آرامش در زندگی :::... @pasargadbahmanpoor. همین الان..

  8. #38
    ادمین سایت کاربر طلایی
    تاریخ عضویت : جنسیت Jan 2013
    صلوات : 4515 دلنوشته : 3
    یا مهدی عجل علی ظهورک
    نوشته ها : 2,580 تشکر : 1,413
    مورد تشکر: 1,230 مرتبه تشکر شده در 627 پست
    دریافت : 2 آپلود : 1
    امتیاز : 10 وبلاگ : 3
    وبلاگ
    3
    بهمن پور آنلاین نیست.
    نامه ی سی ام
    متن كامل كتاب نامه اي به همسرم نادر ابراهيمي

    عیب گرفتن آسان است با نو، عیب گرفتن آسان است.

    حتی آن کس که خود، تمام عیب است و نقص و انحراف، او نیز می تواند بسیاری از عیوب دیگران را بنماید و برشمارد و چندان هم خلاف نگفته باشد.
    عیب گرفتن، بی شک آسان است بانو؛ عیب را آن گونه و به آن زبان گرفتن که منجر به اصلاح صاحب عیب شود ، این کاری است دشوار و عظیم، خیرخواهانه و درد شناسانه...
    ما، این زمان، بیهوده است که در راه یافتن انسان بی نقص مطلق، زمین را جستجو کنیم.
    زندگی زراندیشانه ی امروز، مجال یکسره خوب بودن، کامل عیار بودن، حتی در ذهن هم انحراف و اندیشه ی باطلی نداشتن را از انسان گرفته است.
    انقلاب، به سر دویدن است، اصلاح، متین و آرام رفتن؛ و به هر صورت از شتاب که بگذریم، قدم پیش قدم باید گذاشت.
    اینک، می توانیم، تنها در راه ساختن کم عیب ها قدم برداریم نه خوبان مطلق معصوم.
    و تو ، با چه مشقتی، انصافاً در طول این سال های ستمبار استخوان شکن، کوشیده ای که از من موجودی کم عیب بسازی، یا دست کم آگاه بر عیوب خویش؛ کاری که من، در حق تو هرگز نتوانستم ـ گر چه باورم هست که تو در قیاس با من ، بسیار کم عیب پرورش یافته ای.
    بانو!
    من بی بزرگ تر بزرگ شدم: خوب اما معیوب.
    تو اما هیچ کس نمی تواند به دقت بگوید که تحت تأثیر کدام مجموعه عوامل ، این گونه شدی که هستی: عصبی، تلخ، خوددار، خاموش، زودرنج،در آستانه ی افسردگی، و با این همه سرشار از نیروی کار و ایثار؛ سرشار از خواست خدمت به دیگران، و ساخت انسان کوچکی که کنار تو زندگی می کند.
    تو صبور نبودی بانو، صبور بودی.
    تو تحمل نکردی، بل به ذات تحمل تبدیل شدی...
    می دانم ای عزیز، می دانم...
    در کلام من انگار که زهری هست، و زخمی، و ضربه ای، که راه را بر اصلاح می بندد.
    ( به همین دلیل هم من هرگز مصلح افراد نبوده ام و نخواهم بود.)
    اما در کلام تو، تنها تلخی یک یادآوری محبانه ی تأسف بار هست.
    تو عیبم را سنگ نمی کنی تا به خشونت و بی رحمی آن را به سوی این سر پر درد پرتاب کنی و دردی تازه بر جملگی دردهایم بیفزایی.
    تو عیبم را یک لقمه ی سوزانِ گلوگیر نمی کنی که راه نفسم را ببندد و اشک به چشمانم بیاورد و خوف موت را در من بیدار کند.
    تو، مهم این است که به قصد انداختن و برانداختن نمی زنی، به قصد ساختن ، تجدید خاطره می کنی.
    من اگر هنوز هم سراپا عیبم ، این به هیچ حال دال بر آن نیست که تو راهت را به درستی نرفته ای، بل به معنای خارا شدنِ عیوبی ست که من از کودکی و نوجوانی با خود آورده ام، و هرگز، در زمان هایی که روح، انعطاف پذیری بیشتری داشت، آن را به جانب خوب و خوب تر شدن، منعطف نکردم...
    باید که یک روز صبح، قطعاً و جداً، جدار سخت و سیمانی روحم را بتراشم، بی رحمانه و با یکدندگی، و بار دیگر ـ و شاید برای نخستین بار ـ روحی بسازم به نرمی پر کاکایی های دریای شمال، به نرمی روح یک کودک گیلک، به نرمی مه ملایم جنگل های مازندران، به نرمی نسیم دشت های پهناور ترکمن صحرا، و به نرمی نگاه یک عاشق به معشوق...
    و آنگاه، فرصت نوسازی خویشتن را به تو که در جستجوی این فرصت، عمری را گذرانده ای، بسپارم.
    من باید، باید، باید که یک روز صبح چنین کنم.
    حتی اگر آن روز ، روز مرگم باشد.
    من نباید بگذارم که تو از این که چنین باری تا اینجا بر دوش های خویش کشیده ای احساس بیهودگی کنی.
    نباید بگذارم که بی سوغات از این سفر باز گردی.
    ما باید نخستین قدم ها را به سوی انسان بی عیب برداریم
    و نه قدم های بلند به سوی برشمردن عیوب همدیگر، به قصد آزردن، افسردن، کوباندن، له کردن، و به گریه انداختن...
    و نه به سوی قطع امید از خویش، از انسان...
    نه...نه...
    ما انسانیم، نه که عقرب کاشانیم.
    ما افعی نیستیم ـ با کیسه هایی از زهر ناب خالص ـ که اگر باشیم هم باید آن کیسه ها را پیش از روز بزرگ ترک تنهایی، چون دندان های پوسیده و از ریشه به فساد آلوده و یکپارچه درد، به دور اندازیم.

    عزیز من !

    ما برای تکمیل هم آمده ایم، نه برای تعذیب و تعزیر هم.
    این، عین حقیقت است
    و حقیقتی تردیدنا پذیر...
    به زودی خواهی دید که من چگونه از درون این قطعه سنگ عظیم حجیم بد هیبت ، مجسمه ی یک آواز مهرمندانه را بیرون می کشم...
    یک آواز، به نرمی پر کاکایی ها، به نرمی نگاه یک کودک گیلک، به نرمی نگاه یک عاشق صادق محتاج به معشوق مهربان دست نیافتنی...
    ویرایش توسط بهمن پور : 2014-01-14 در ساعت 10:36
    مشاوره و کارشناسی بیمه عمر و آتیه پاسارگاد - بهمن پور 09306610039 در واتساپ
    بیمه عمر و آتیه پاسارگاد آرامش در زندگی :::... @pasargadbahmanpoor. همین الان..

صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •