|
|
|
|
گٌلِ رخسار بُدَم، نازکش خار شدم
حُسنِ گلزار بُدَم، زیبِ سَرِ دار شدم
خواستم بارِ غم از دوشِ حقیران فکنم
کوهِ غم گشتم و بر شانه خود بار شدم
خانه عشقِ مرا رَشکِ حسود آتش زد
بر لبِ غصّه، تبِ بوسه بیمار شدم
وارثِ بارِ کجِ مرکبِ جهلِ دگران
ز گناهِ همه بگذشته، گنه کار شدم
سرفرازی من از عشقِ وطن باطل شد
سَرِ خود از قدمِ سفله خریدار شدم
که مرا گفت که از وحشتِ شب ناله کنم؟
همه خوابند... من از آهِ که بیدار شدم؟
لیست موضوع های تصادفی این انجمن :
- شعر حضرت آقا در وصف امام زمان أرواحنا فداه
- بگذار سر به سینه من تا که بشنوی
- خورجین
- مگر، ای بهتر از جان! امشب از من بهتری دیدی
- حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
- شب آفتابی
- غزل شمارهٔ ۴۵
- بنال بلبل اگر با منت سر یاریست
- درد بی دردی علاجش آتش است
- زندگی با چشم گریان رفت، حیف
- پسِ دیوارِ تو جایِ قدمیگریان است
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)