|
|
|
|
پسِ دیوارِ تو جایِ قدمیگریان است
در گُلِ خنده من، برگِ غمیگریان است
زندگی پیر شد و عشق، جوان است هنوز
به جوان پیریِ من، بیش و کمیگریان است
به که گویم که قلم را اَلَمَت داده به من؟
از که پُرسم که چرا هر قلمیگریان است؟
قیمتِ لحظه از آن در نظرم افزون شد
که پسِ هر نفسِ بی تو دَمیگریان است
تا دَمیوارثِ بیچاره جمشید منم
در لبِ ملّتِ من جام جمیگریان است
ویرایش توسط بهمن پور : 2013-09-09 در ساعت 22:46
لیست موضوع های تصادفی این انجمن :
- حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
- عرق فقر
- شهزاده
- محکوم
- من مست می عشقم، هشیار نخواهم شد
- پسِ دیوارِ تو جایِ قدمیگریان است
- نوشتن برایت میخواهم اما-
- آیت الله اعرافی امام جمعه شهرستان میبد:
- هرچی تنها تر بشی دنیا تو رو کمتر می خواد
- مگر، ای بهتر از جان! امشب از من بهتری دیدی
- حُسنِ گلزار بُدَم، زیبِ سَرِ دار شدم
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)