به انجمن سبک زندگی ایرانی اسلامی خوش آمدید

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1
  1. #1
    هم راه کاربر طلایی
    تاریخ عضویت : جنسیت Jul 2013
    نوشته ها : 1,501 تشکر : 0
    مورد تشکر: 157 مرتبه تشکر شده در 137 پست
    دریافت : 0 آپلود : 0
    امتیاز : 0 وبلاگ :
    سیده فاطیما آنلاین نیست.

    ناگفته های طب سنتی با دنیای مدرن (1)

    وقتي ما با تمدن غربي مواجه شديم غالباً يکباره از گذشته ي خود بريديم و با استقبال از اين تمدن , با خوشبختي بسيار به انتظار آينده نشستيم .
    نور تندي که از افق غرب به چشمان ما مي تابيد همه چيز را تحت الشعاع خود قرار مي داد . حالت ما در آن دوران , شبيه حالت ميزباني بود که پيش ميهماني که قرار است به خانه ي او بيايد احساس حقارت مي کند . چنين ميزباني سعي مي کند پيش از آمدن ميهمان , حتي المقدور ظاهر خانه خود را نو کند و مي کوشد تا هر چيز قديمي و کهنه را بدور اندازد و اگر دور انداختن آن ممکن نباشد لااقل آن را به رنگ نو در آورد تا پيش آن ميهمان مشکل پسند خجالت نکشد .
    آري ما نيز چنين کرديم , با عجله هر چيز قديمي را که از پدران خود به ميزاث برده بوديم از خانه بيرون ريختيم و سعي کرديم تا چيزي که به سليقه ي ميهمان ما خوش نيايد در خانه باقي نماند .
    اکنون که چند ده سال از آن هنگامه تاراج سنتها و ميراثها گذشته است و فهميده ايم آن ميهماني که در انتظارش بوده ايم , آن قدرها هم که فکر مي کرده ايم مؤدب و خوش خلق و نجيب و سالم نبوده و نيست و خود به فسادهاي گوناگون مبتلاست .
    شايد وقت آن رسيده باشد که بينديشم چه بايد بکنيم و چه بايد نکنيم , شايد هنگام آن باشد که بازمانده ي آن ميراث کهن را قدر بدانيم . ما در عرض چند دهسال , ميراث هزار ساله ي خود را آتش زديم , علم و هنر و آداب و سنن خود را کنار گذاشتيم و سعادت را در آن دانستيم که غربي شويم . از جمله يادگارهاي عزيزي که در خانه داشتيم و بدور انداختيم , يکي هم سنت ارزشمند پزشکي ما يا « طب سنتي » بود , که چون با « طب جديد غربي » مشابه نبود , خوار و بي مقدار شد .
    هنوز بسيارند کساني که با شنيدن نام « طب سنتي » تصور مي کنند سخن از خرافات باطل پير زنان است , و هنوز بسيارند کساني که هر عقيده اي را به صرف « غربي نبودن » باطل مي دانند .
    اين مقاله , کوششي است در راه سنجش پايه و مايه ي طب سنتي که در آن برخي از جنبه هاي اين سنت پزشکي مورد نقد و بررسي قرار گرفته و سعي شده است تا ارزيابي اين طب بر اساس معياري غير از « غربي بودن » و « غربي نبودن » صورت گيرد .
    ما مي خواهيم از « طب سنتي » دفاع کنيم , بهتر است در همين نخستين قدم بيان کنيم که مي خواهيم چه چيز را ثابت کنيم . آيا مي خواهيم ثابت کنيم که در کار پزشکي , ما را به چيزي غير از طب سنتي احتياج نيست ؟ آيا مي خواهيم ثابت کنيم که طب جديد بايد يکسره منسوخ و معدوم شود و طب سنتي به جاي آن بنشيند ؟ آيا مي خواهيم بگوييم همه آنچه در طب جديد است نامعقول و نامقبول و همه ي آنچه عنوان طب سنتي بر خود دارد پسنديده و معقول است ؟ نه , غرض ما اثبات هيچ يک از اين دعاوي نيست , ما تنها مي خواهيم بگوييم طب سنتي را نبايد بدور انداخت .
    ما مي خواهيم به مخالفان طب سنتي بگوييم به جاي سخن گفتن از کارهايي که از طب سنتي ساخته نيست , بياييد از آنچه از آن ساخته است سخن بگوييم . بيائيد ارزش ها و جنبه هاي مثبت اين طب را بازشناسيم و آن را در کنار دستاوردهاي مفيد طب جديد به کار گيريم . سخن ما اين نيست که طب جديد را يکسره رها کنيد که چنين کاري نه ممکن است و نه معقول , بلکه غرض ما ايجاد نوعي همزيستي مسالمت آميز ميان اين دو شيوه طبي است .
    ما مي گوييم بياييد با طب سنتي , طب جديد را تعديل کنيم و با طب جديد , طب سنتي را تکميل . پس همه ي کساني که مي خواهند با ذکر ناتوانيهاي طب سنتي بر ما اعتراض کنند , بدانند که چنين ايرادي بر ما وارد نيست ؛ چرا که ما خود هرگز مدعي نيستيم که , هر کاري از عهده ي طب سنتي ساخته است , ما فقط مي گوييم بايد تواناييهاي طب سنتي را شناخت و به کار بست .
    سخن اين است که با شناختن و شناساندن طب سنتي مي توان بسياري از گره هايي را که هم اکنون به دندان طب جديد باز مي شود با دست باز کرد , هر چند بار هم گره هايي باقي خواهد ماند که گشودن آنها جز با دندان ميسر نخواهد شد .
    شايد مهمترين اعتراضي که مخالفان طب سنتي از لحاظ نظري بر اين طب وارد مي کنند , اين است که مي گويند « طب سنتي علمي نيست » و منظور آنان اين است که در طب سنتي مباني و معانيي وجود دارد که درک آنها مطابق روشهاي علم جديد غربي ممکن نيست و به همين دليل بايد از اين شيوه طبي دست شست و آن را رها کرد تا در انبار تاريک تاريخ , خاک خورده شود .
    لازم است اين سخن را مختصراً بررسي کنيم . نخست مي پرسيم از کجا معلوم است که شناخت هستي و درک انحاء گوناگون عملکرد اجزاء آن , جز با روش علم جديد غربي امکان نداشته باشد ؟ کساني که در مباني علم جديد اندک تأملي کرده باشند , مي دانند که اين علم تنها , نوع خاصي از نگرش به هستي و به طبيعت است ؛ به عبارت ديگر علم جديد , انتخاب نظرگاه خاصي است براي چشم انداختن به هستي , و بديهي است که هر نظرگاه , در عين حال که چشم انداز خاصي را در برابر چشم قرار مي دهد , چشم انداز ديگري را از نظر پنهان مي کند .
    تنها کساني مي توانند ادعا کنند که هر آنچه در قالب علم جديد نگنجد بيهوده و باطل است که از اين علم بي خبر باشند والا همه ي محصلان و معلمان علوم مي دانند که در هيچ کجاي اين علم , بحثي از اين نيست که شناخت هستي و خواص و خصوصيات آن , جز از طريق شويه هاي خاص اين علم ممکن نيست .
    اکنون در مغرب زمين که خود مهد علم جديد است در وجود حقايقي که درک آنها با شيوه هاي علم جديد ميسر نيست , و يا لااقل تاکنون ميسر نشده , ترديدي باقي نمانده است , و مخصوصاً « انسان » موجودي است که روز به روز عنوان « ناشناخته » بر او بيشتر صدق مي کند و جلوه هاي جسمي و روحي معماگونه ي تازه اي از او به ظهور مي رسد و فراموش نکنيم که طب نيز از آنجا که موضوع آن بدن « انسان » است و به نحوي با همين « موجود ناشناخته » سرو کار دارد , از جنبه هاي « شناخته نشده » تهي نيست .
    چرا راه دور برويم , طب سوزني را بخاطر آوريم ؛ وجود اين طب به همه ي کساني که تصور مي کردند چيزي جز آنچه در کتابهاي طبي جديد به قلم آمده حقيقت ندارد , ثابت کرد که چنين نيست . طب سوزني بهترين دليل است بر اينکه بدن را از راههاي ديگري غير از راه طب جديد نيز مي توان مورد معاينه و معالجه قرار دارد .
    اکنون با توجه به اين گونه سنتهاي طبي , که مغاير با شيوه ي طبي علم جديدند , مي توان « سلامت » و « معالجه ي بيماريها » را به قله اي تشبيه کرد که براي رسيدن بدان راههاي مختلفي وجود دارد .
    اما در باب اين اعتراض که « طب سنتي علمي نيست » به گونه اي ديگر نيز مي توان سخن گفت . کساني که چنين عقيده اي دارند , مي گويند در دوران جديد , معلوم شده که غالب مباني علوم قديم بي اعتبار است . في المثل معلوم شده که در طبيعيات , آنچه قدما در باب عناصر اربعه خاک و آب و هوا و آتش و حيز طبيعي و حرکات طبيعي و قسري آنها مي گفته اند يکسره نادرست بوده است و در باب طبيعيات , حقيقت همان است که فيزيکدانان جديد بر پايه ي دستاوردهاي نوين گاليله و نيوتون , معلوم ساخته اند .
    آنگاه از اين بيان چنين نتيجه گيري مي کنند که همانگونه که فيزيک قديم در مقايسه با فيزيک جديد نادرست و بي اعتبار است , طب قديم نيز لابد در مقايسه با طب جديد چنين است و بايد همه ي کتابهاي طب سنتي را در آتش افکند و سوزاند .
    به فرض اينکه چنين حکمي درباره ي فيزيک قديم و فيزيک جديد صادق باشد , بايد پرسيد که آيا چنين مقايسه اي صحيح است ؟ آيا مي توان تفاوت طب قديم و طب جديد را همانند تفاوت فيزيک قديم و جديد دانست ؟ نکته اي که در اينجا بايد دقيقاً مورد توجه قرار گيرد اين است که غرض از طب چيست ؟ آيا نه اين است که غرض از طب « حفظ سلامت و رفع بيماري » است , اگر طب را مجموعه ي تدابيري بدانيم که براي وصول بدين غرض به کار گرفته مي شود , در آن صورت بايد بگوييم ملاک معتبر بودن يا نبودن يک نظام طبي تنها اين است که آيا چنين غرضي از آن حاصل مي شود يا نه . منظور اين است که در طب , بر خلاف طبيعيات قديم , که غرض از آن شناخت قواي طبيعت و کيفيت تأثير و تأثر اشياء طبيعي از يکديگر است , تنها نتيجه بخش بودن تدابير و فايده ي عملي آنهاست که مورد نظر است ؛ يعني آنچه اولا و بالذات ارزش يک سنت طبي را معين مي کند , نتيجه ي بخشي عملي آن است و شناخت علمي کيفيت تأثير داروها و يا شناخت علمي اندامها در حال سلامت و مرض , چيزي نيست که خود اصالتاً مطلوب طبيعت و منظور نظر او باشد , بلکه چنين شناختي از آن جهت ضرورت و اهميت پيدا مي کند که مي تواند مقدمه ي رسيدن به نتيجه ي عملي مطلوب باشد .
    بنابر اين اگر ما با يک سنت طبي سر و کار داشته باشيم که بتواند بيماريها را با تجويز دارو و يا برخي تدابير ديگر درمان کند , ولي در عين حال کيفيت دقيق علمي نحوه ي حصول اين درمان بر ما معلوم نباشد , اين جهل و ناآگاهي ما , از ارزش آن سنت طبي نمي کاهد , زيرا غرضي که از طب منظور نظر است , حاصل آمده که همان معالجه ي بيماري است , و بر عکس اگر طبي باشد که مثلاً به شيوه هاي علم جديد , خاصيت و تأثير مواد مختلف را ولو با تحليلهاي رياضي بيان کند و مراحل بيماري و درمان را دقيقاً و مو به مو به صورت نظري تقرير نمايد , اما در عمل از معالجه ي بيمار عاجز باشد , آن شيوه ي طبي , معتبر محسوب نمي شود .
    خلاصه اينکه در طب بايد به نوعي « پراگماتيسم » قائل بود و ملاک اعتبار را در عمل جستجو کرد نه در نظر شايد بي مناسبت نباشد حکايتي را از کتاب « فيه ما فيه » مولانا جلال الدين رومي نقل کنيم , آنجا که مي گويد : « پادشاهي پسر خود را به جماعتي اهل هنر سپرده بود تا او را از علوم نجوم و رمل و غيره آموخته بودند و استاد تمام گشته , با کمال کودني و بلادت . روزي پادشاه انگشتري در مشت گرفت , فرزند خود را امتحان کرد که بيا بگو در مشت چه دارم . گفت : آنچه داري گردست و زرد ست و مجوّفست . گفت : چون نشانهاي راست دادي , پس حکم کن که آن چه چيز باشد . گفت : مي بايد که غربيل باشد . گفت آخر اين چندين نشانهاي دقيق را که عقول در آن حيران شوند دادي از قوت تحصيل و دانش , اين قدر بر تو چون فوت شد که در مشت غربيل نگنجد . » مقصود اين است که اگر علم باشد , اما به نتيجه ي درست منتهي نگردد , سودي نخواهد داشت .
    اگر بخواهيم در اين مورد توضيح بيشتري بدهيم بايد تفاوت نجوم قديم و نجوم جديد را مورد توجه قرار دهيم . از لحاظ نجوم جديد که بر پايه ي مرکزيت خورشيد و حرکت دوراني زمين بنا شده , نجوم قديم که مبتني بر نظريه ي زمين مرکزي بوده نادرست است . اما نبايد تصور کرد که نجوم قديم در عمل هيچگونه فايده اي در بر نداشته و يکسره اقاويل باطلي بوده که عملاً به جايي ره نمي برده است ؛ همين نجوم قديم , هزاران سال کارساز بوده و نيازهاي گوناگوني را از قبيل گاه شناسي و جهت يابي و تعيين وقت دقيق طلوع و غروب و پيش گويي حوادث آسماني از قبيل خسوف و کسوف را بر آورده مي ساخته است .
    اعتماد پيشينيان به اعتبار نظام نجوميشان به اندازه اي بوده که نوشته اند حدود 3000 سال قبل از ميلاد در چين دو منجّم را به جرم اينکه در پيش گويي صحيح و دقيق ساعت خسوف و کسوف اشتباه کرده بودند , اعدام کردند , و اين مجازاتي است که در دنياي کنوني هرگز براي پزشکاني که با اشتباه در معالجه بيماران , باعث مرگ آنها مي شوند , در نظر گرفته نشده است و حال آنکه طبي که مبناي کار اين گونه پزشکان است علمي است و نجوم آن منجمان غير علمي بوده است . ( همين جا اين نکته قابل توجه را اضافه کنيم که در چين قديم , مردم به طور مرتب مبلغي به طبيبان مي پرداخته اند تا آنان , ايشان را بر سلامت باقي بدارند و از بيماري حفظ کنند , و قرار دادشان اين بوده که اگر بيمار شدند , پزشکان مکلف باشند آن پول را به ايشان پس بدهند ) .
    مراد از ذکر اين واقعه اين است که مردم به سبب اعتمادي که به نظام نجومي خود داشته اند , خطاي منجمان را آن چنان فاحش و ناشي از سهل انگاري و بي دقتي مي دانستند که آنها را مستحق اعدام مي شمردند . حال ممکن است اين سؤال پيش آيد که چگونه ممکن است که يک نظام نجومي از اصل غلط باشد ولي عملاً به نتايج درست منتهي شود .
    پاسخ اين است که اين غلط و درست بودن ها در بسياري از موارد , ناشي از تفاوت و محدوديت نظر گاه است . چنانکه بعدها وقتي نظريه نسبيت انيشتن پيش آمد و مسأله ي نسبي بودن حرکت و بي معني بودن حرکت مطلق مطرح شد , معلوم شد که اساساً هيچ فرقي در واقع ميان « نظريه ي زمين مرکزي » پيشينيان و « نظريه ي خورشيد مرکزي » کپرنيک وجود ندارد و مي توان هر يک از دو جرم زمين و يا خورشيد را مبداء محورهاي مختصات فرض کرد و به نتايج صحيح رسيد .
    بنابر اين , اين مطلب که از يک نظام به ظاهر غلط , نتيجه صحيح بدست آيد , در تاريخ علم سابقه دارد . تفاوت طب سنتي نيز با طب جديد از يک لحاظ به همين صورت است . گيريم که ثابت شود که طب سنتي , از لحاظ نظري و بر پايه ي معيارهاي طب جديد , نادرست و بي اعتبار است , اگر در عمل از همين طب , نتايج مطلوب بدست آيد و درد درمان شود و بيمار شفا يابد آن طب معتبر است , چنانکه نجوم قديم هزاران سال معتبر بود و هم اکنون نيز مي تواند همان گونه احتياجات را به دقت بر آورده سازد و بوده اند کساني که در همين روزگار ما بر اساس مباني نجوم قديم محاسبات و پيش بيني هاي نجومي صحيح انجام مي داده اند .
    اين بحث علمي نبودن طب سنتي را با ذکر اين نکته به پايان مي بريم که به فرض اينکه جز آنچه با علم جديد غربي , متناسب در آيد در جهان هيچ حقيقت ديگري وجود نداشته باشد و گيريم که هر چيز که با روشهاي علم جديد قابل توجيه نباشد بيهوده و باطل باشد , در آن صورت گوييم از کجا معلوم است که طب سنتي علمي نباشد ؛ ادعاي علمي نبودن طب سنتي وقتي موجه است که اين طب به محک روشهاي علم جديد زده شده باشد و نادرست بودن آن بر طبق معيارهاي اين علم مسجّل گشته باشد و همه مي دانيم که چنين کاري هنوز صورت نگرفته است ؛ يعني هنوز چنانکه بايد و شايد مواجهه دقيقي ميان علم جديد و طب قديم برقرار نشده تا علمي نبودن طب قديم به تحقيق رسيده باشد .
    اتفاقاً در چند مورد که صاحب نظران , بعضي از مفاهيم طب سنتي را با توجه به علم جديد مورد تفسير و تشريح قرار داده , معلوم شده که اين مفاهيم آن اندازه هم که مخالفان طب سنتي تصوّر مي کنند با اصول علم جديد مغايرت ندارد و بسياري از خيالات مخالفان ناشي از آن است که چون در عالم طب سنتي نيستند , زبان اين طب را درک نمي کنند و في المثل وقتي گفته مي شود : فلان غذا سرد است و فلان غذا گرم , تصور مي کنند که مقصود پايين بودن و يا بالا بودن درجه ي حرارت آن است و از اينجا به طب سنتي مي خندند . تفاوتهاي اساسي ميان طب سنتي و جديد اکنون لازم است بعضي از تفاوتهاي اساسي ميان طب سنتي و طب جديد را مورد توجه قرار دهيم : يکي از تفاوتهاي مهم اين است که در طب جديد , در مطالعه مرض , از ابتدا به سراغ عضوي مي روند که در آن بيماري , مورد آسيب قرار گرفته است ؛ يعني توجه دقيق خود را نه به همان بدن به عنوان يک کل , بلکه به يک عضو خاص معطوف مي دارند و آن عضو را مورد تجزيه و تدقيق قرار مي دهند و سعي مي کنند آثار آن بيماري را در اجزاء هر چه کوچکتر مشخص سازند و اگر بتوانند اين پيگيري را تا حد سلول و ملکول نيز ادامه دهند .
    اين شيوه که در طب جديد به کار بسته مي شود يکي از جلوه هاي روش عمومي علم جديد است . به طور کلي در علم جديد , همواره در مطالعه طبيعت , سعي مي شود که در اولين قدم , يک « کل » را تا آنجا که ممکن است به اجزاء تقسيم کنند و شناخت کل را از شناخت اجزاء آغاز کنند و خاصيت کل را از جمع بندي خاصيت اجزاء بدست آورند و مي دانيم که مخصوصاً , اين دکارت بود که بر پايه ي بينش مکانيستي خود در صدر تاريخ جديد غرب , اتخاذ چنين روشي را به دانشمندان توصيه کرد . در واقع اگر بخواهيم اين روش را از لحاظ فلسفي مورد بررسي قرار دهيم بايد بگوييم فرض فلسفي نهفته در آن اين است که « کل » هيچگونه حيثيتي مستقل از اجزاء خود ندارد و خاصيت آن همان جمع جبري خاصيتهاي اجزاء است . اعمال تام و تمام رياضيات بر طبيعت نيز بر همين طرز تلقي استوار است .
    اما در جهان بيني سنتي که هستي را منحصر به محسوسات متکثر مستقل از يکديگر نمي دانند , « کل » حيثيتي دارد که آن را نمي توان صرفاً همان جمع جبري حيثيات و خصوصيات اجزاء دانست . به عبارت دقيقتر در علم جديد آنچه اصل قرار مي گيرد کثرت است و وحدت مشهود در موجودات و ارگانيسم ها , يک وحدت اعتباري است نه وحدت ذاتي , در حالي که در جهان بيني سنتي در يک موجود واحد , هم وحدت مي تواند اصيل باشد و هم کثرت , و کل مي تواند به عنوان يک کل , خاصيتي داشته باشد که در هيچ يک از اجزاء آن نباشد .
    باري , طب سنتي نيز بر اساس چنين فلسفه اي , به طبيعت نظر مي کند و بدن انسان را تنها مجموعه اي از اجزاء که فقط با يکديگر ارتباط مکانيکي دارند تلقي نمي کند , بلکه در بدن به نوعي مديريت مستقل قائل است که از آن به « نفس » تعبير مي کند , و به همين دليل در بدن از يک حقيقت واحد به نام « مزاج » سخن مي گويد که در ايجاد و حفظ سلامت بدن , سابقه اي بنيادي دارد و از لحاظ فيزيولوژيکي نيز به جاي آن که بسياري از اختلال ها و آسيب ها را منحصراً در اعضاي جزيي بدن سراغ بگيرد , آنها را در درجه ي اول معلول اختلال مزاج مي دانند .
    خلاصه اينکه در طب قديم براي کل بدن , شأن مستقلي قائلند و اختلال اجزاء را ناشي از بر هم خوردن تعادل آن حقيقت کلي مي دانند , و سلامت انسان را نيز معلول تسلط در حال سلامت آن حيثيت واحد مستقل بر بدن مي دانند , و نظم حاکم بر اعضاء گوناگون بدن را , از لحاظ انجام وظيفه اي که بر عهده ي هر يک است , نيز معلول همين امر , و کم و کيف رشد اندامها را نيز تابع همين نفس مستقل واحد مي شمارند .
    آنچه گفتيم يکي از تفاوتهاي اساسي اين دو طب بود . فرق مهم ديگري که ميان اين دو وجود دارد , اين است که هر يک از آنها براي معالجه بيماري از طريق خاصي استفاده مي کند . طب سنتي اساساً بر استفاده از طبيعت استوار است و براي تبديل مواد طبيعي ( اعم از معدني و نباتي ) به دارو , غالباً دخل و تصرف زيادي در آنها به عمل نمي آورد . در حالي که يکي از مباني طب جديد اين است که از داروهاي شيميايي ساختگي ( سنتيتيک ) استفاده مي کند و اين فرق مهمي است که بايد در جاي خود مورد بررسي دقيق قرار گيرد . البته در طب جديد براي معالجه , از ابزارها و وسايل فيزيکي و فني پيچيده اي نيز استفاده مي شود که استفاده از آنها در طب سنتي معمول نبوده است .
    اما اينکه استفاده از کدام يک از اين ابزارها دقيقاً اقتضاي بينش خاص طب جديد است و استفاده از کدام يک از آنها مي تواند مشترک ميان هر دو طب باشد , امر دقيقي است که نياز به تحقيقي جداگانه دارد .
    شايد اگر طبيبان سنتي پيشين نيز با حفظ همان بينش مستقل خود , امروز وجود داشتند , برخي از اين وسايل و لوازم جديد طبي را مورد استفاده قرار مي دادند , و اگر کسي در زمان ابن سينا , دماسنج طبي اختراع مي کرد بوعلي از چنين اختراعي خوشحال مي شد و از آن نيز در تشخيص ميزان تب استفاده مي کرد . آيا احياء طب سنتي ممکن است ؟ حال نوبت آن است که بپرسيم آيا احياء طب سنتي ممکن است ؟ و آيا احياء طب سنتي معقول است ؟
    گفتيم که طب سنتي مبتني بر طبيعت است و در درجه ي اول , گياهان و سپس مواد معدني و حيواني طبيعي را به عنوان دارو مورد استفاده قرار مي دهد .
    نخست بايد بگوييم که استفاده از طبيعت امري است که اساساً و اصولاً موجه است و هيچ کس نمي تواند به طور کلي ادعا کند که طب قديم صرفاً به اين دليل که بر طبيعت مبتني است باطل است .
    از آنجا که بدن انسان يک موجود طبيعي است و با طبيعت سنخيت و سازگاري دارد , تأثير مواد طبيعي بر آن , منطقي و معقول به نظر مي رسد . پس بنياد طب سنتي , امري نيست که ذاتاً و به خودي خود مورد اعتراض و انکار باشد ؛ يعني طب سنتي ذاتاً امري ممکن است .
    اما بهترين دليل امکان هر چيز , وجود آن چيز است ؛ چرا که تا چيزي ممکن نباشد , موجود نخواهد شد . پس مناسبترين شيوه براي تبيين و توجيه وجودي طب سنتي , اين است که از موجوديت طب سنتي سئوال کنيم , سؤالي که بي گمان در پاسخ آن بايد گفت : آري , طب سنتي هم وجود داشته و هم وجود دارد .
    براي اثبات موجوديت طب سنتي , راههاي متعددي وجود دارد : يک راه اين است که در خود طبيعت جستجو کنيم ؛ اين جستجو را بايد با اين سؤال آغاز کرد که « حيوانات در طبيعت , خود را چگونه معالجه مي کنند ؟ » بديهي است که جانوران هنگام بيماري به سراغ خود طبيعت مي روند , و معمولاً به هدايت غريزي مي دانند که کدام بيماري را با کدام گياه و دانه بايد علاج کرد .
    از اين لحاظ و از بسياري جنبه هاي ديگر , حيوانات مي توانند سرمشق خوبي براي انسان باشند . اتفاقاً در طب سنتي نيز راه معالجه بعضي از بيماريها و خواص برخي از گياهان را از حيوانات آموخته اند ؛ پس لااقل در بين حيوانات وجود دارد . راه ديگر ، اين است كه در تاريخ گذشته ي انسان به تفحص پردازيم ، و ببينيم كه آيا در روزگار گذشته چنين طبي وجود داشته و مفيد بوده است يا نه .
    تاريخ به روشني گواه وجود طب سنتي است . وقتي از موجود بودن طب سنتي درتاريخ سخن مي گوييم ، سخن از شهادت فلان تاريخ نويس مغرض يا فلان وقايع نگار جاهل نيست كه بتوان آن را مورد شك و انكار قرار داد و در اين مورد حتي « تواتر » نيز لفظ نارسايي است . طب سنتي وجود داشته است ؛ به دليل اينكه پدران ما ، كه مردمي بوده اند كه در معرض بيماري نيز قرار گرفته اند ، وجود داشته اند ؛ به دليل اينكه ما هم اكنون وجود داريم .
    چگونه مي توان قبول كرد كه اين همه طبيبان كه تاريخ تنها نام معدودي از آنها را بخاطر سپرده است در طول تاريخ با موهوماتي رنگارنگ ، به دروغ ، مردم همه ي نسلها را سرگرم مي كرده اند ؟ مگر نه اين است كه امروزه تصور بسياري از ما از طبيبان سنتي چنين تصوري است ؟ چگونه مي توان گفت اين همه حادثه ها كه از طبيبان و بيماران نقل شده ، دروغ است و همه ي بيمارستانها و مدرسه هايي كه در آنجا طب مي آموخته اند ، نمايشخانه اي بوده كه در آن امر موهومي در طول تاريخ بر صحنه مي آمده است .
    آيا مي توان گفت مردم همه مي دانسته اند كه از اين طبيبان كاري ساخته نيست و باز هم بدانان رجوع مي كرده اند ، و با آنكه علم طبيبان از رنج آنان نمي كاسته ، آنهمه احترام و عزت برايشان قائل بوده اند و آن شيادان را « حكيم » مي ناميده اند ؟ آيا مي توان گفت همه ي شاهان و اميران و محتشماني كه در دستگاه خود طبيباني داشته اند ، از آن طبيبان خيري نمي ديده اند ؟ اگر كسي آن اندازه دير باور است كه تاريخ را به كلي تاريك مي داند و در اين مورد رجوع به گذشته را دليل كافي محسوب نمي كند ، مي تواند چشم به روشني جغرافيا بدوزد و موجوديت طب سنتي را در پهنه ي جهان معاصر ببيند .
    خوشبختانه همه ي اقوام جهان مثل ما نبوده اند كه به محض مواجهه باطب جديد ، طب سنتي را باطل و بي ثمر فرض كنند . اگر ما با بسياري از جنبه هاي ارزنده ي سنتي نياكان خود ، و از آن جمله با طب سنتي ، وداع و بلكه قهر كرده ايم ، هنوز هستند ملتهايي كه همان جنبه ها را زنده نگاه داشته اند و تاريخ گذشته ي ما را در جاي ديگري از جغرافياي جهان معاصر پيش چش ما متجلي ساخته اند . براي ما ايرانيان ، بهترين نمونه شبه قاره ي هند و پاكستان است .
    اين شبه قاره را مي توان موزه بزرگي دانست كه در آن بسياري از دستاوردهاي فرهنگ ايراني اسلامي به طور طبيعي محفوظ مانده است ، از آن جمله طب سنتي ايران است . در هند و پاكستان ، اشتغال به طب سنتي جرم و جنايت محسوب نمي شود ، بلكه به موازات طب جديد ، به صورت رسمي ، در زندگاني مردم دخالت وشركت دارد .
    در بسياري از دانشگاههاي معتبر ، دانشكده هاي طب يوناني ؛ يعني دانشكده هاي طب سنتي ، در كنار دانشكده هاي طب جديد و مستقل از آنها ، « حكيم » تربيت مي كنند . در آنجا « دوا خانه » هاي طب سنتي در كنار مطب حكيمان ، ما را به ياد عطاريهاي پر رونق نيشابور مي اندازد ، البته آن نيشابوري كه هنوز مورد حمله ي مغول قرار نگرفته بود .
    نگارنده ، خود در اين شبه قاره ، شاهد و قايع و واقعيات بسياري بوده است كه همه ارزنده و مفيد بودن و بلكه لازم بودن طب سنتي حكايت مي كرده است . انبوه بيماراني كه همه روزه در دهلي و كراچي و همه ي شهر هاي بزرگ ديگر هند و پاكستان در شعبه هاي « مؤسسه ي همدرد » گرد مي آيند . حكيماني كه در دانشكده ي طب يوناني دانشگاه اسلامي « عليگره » به تدريس و تحقيق و معالجه مشغولند ، بيمارستان بزرگ طب يوناني حيدر آباد دكن كه مريضان گوناگون را از زن و مرد و پير و جوان و خرد و كلان در بخشهاي مختلف خود جاي داده استژ؛ آزمايشگاههاي داروسازي بزرگي كه در آنها پشته گياهان طبيعي را به حبّ و معجون و دواهاي مختلف مبدّل مي سازند ، و بالاخره نسخه هايي كه حكيمان جملگي به فارسي مي نويسند ، همه و همه آيت روشني است كه ما را به آشتي با گذشته ي خود فرا مي خواند .
    يا بايد گفت اين همه مردمي كه در اين شهرهاي آباد و پر جمعيت بدين عطاريها و بيمارستانها روي مي آورند و مقامات مسئولي كه به اين دانشكده ها و به اين حكيمان اجازه ي طبابت داده اند ، ديوانه و احمقند ويا بايد قبول كرد كه ما با طب سنتي خود ، معامله ي خوبي نكرده ايم و « يوسفي را به زر ناسره بفروخته ايم » . اين تنها طب سنتي ايراني يا يوناني نيست كه در هند در كنار طب جديد گره گشايي مي كند ، كه جز آن طب « آيوروداي » هندي نيز به همين اندازه رونق و اعتبار و رواج دارد ، و اين تنها شبه قاره ي هند و پاكستان نيست ، كه همه ي آسياي شرقي است ، كه طب سنتي خود را در برابر قدوم طب جديد قرباني نكرده است ، و در اين ميانه چين با طب سوزني خود ، حجت را بر همه تمام كرده است .
    حتي به كساني كه شرط حقيقي بودن هر واقعيتي را « اروپايي بودن » آن مي دانند بايد گفت در خود مغرب زمين سابقه ي مخالفت با تسلط همه جانبه ي طب جديد وحفظ طب سنتي و بهره گيري از تجربه هاي ديرينه مربوط به گياهان دارويي ، سابقه اي برابر تاريخ طب جديد دارد ، و كتابهايي كه در اين باره به چاپ رسيده و انجمن هايي كه براي حفظ و اشاعه ي اين طب به وجود آمده ، چندان پرشمار است كه ذكر آنها در اين مقال و مقاله نمي گنجد . شگفتا كه ما هر را از غريبان تقليد مي كنيم ، به جز كاري كه آنها خود از ما تقليد كرده باشند .
    منبع :ایسنا

  2.  

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •