به انجمن سبک زندگی ایرانی اسلامی خوش آمدید

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1
  1. #1
    هم راه کاربر طلایی
    تاریخ عضویت : جنسیت Jul 2013
    نوشته ها : 1,501 تشکر : 0
    مورد تشکر: 157 مرتبه تشکر شده در 137 پست
    دریافت : 0 آپلود : 0
    امتیاز : 0 وبلاگ :
    سیده فاطیما آنلاین نیست.

    حرف‌های ما هنوز ناتمام... عاشقانه‎های «قیصر امین‌پور»

    قیصر امین‌پور در ۲ اردیبهشت ۱۳۳۸ در شهرستان گتوند در استان خوزستان به دنیا آمد. در سال ۵۷ در رشته دامپزشکی دانشگاه تهران پذیرفته شد ولی پس از مدتی از این رشته انصراف داد

    قیصر امین‌پور، در سال ۱۳۶۳ بار دیگر اما در رشته زبان و ادبیات فارسی به دانشگاه رفت و این رشته را تا مقطع دکترا گذراند و در سال ۷۶ از پایان‌نامه دکترای خود با راهنمایی دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی با عنوان «سنت و نوآوری در شعر معاصر» دفاع کرد. این پایان‌نامه در سال ۸۳ و از سوی انتشارات علمی و فرهنگی منتشر شد.

    او در سال ۱۳۵۸، از جمله شاعرانی بود که در شکل‌گیری و استمرار فعالیت‌های واحد شعر حوزه هنری تا سال ۶۶ تأثیر گذار بود. وی طی این دوران مسئولیت صفحه شعر و هفته‌نامه سروش را بر عهده داشت و اولین مجموعه شعر خود را در سال ۶۳ منتشر کرد. اولین مجموعه او «در کوچه آفتاب» دفتری از رباعی و دوبیتی بود و به دنبال آن «تنفس صبح» تعدادی از غزل‌ها و شعرهای سپید او را در بر می‌گرفت. امین پور هیچگاه اشعار فاقد وزن نسرود و در عین حال این نوع شعر را نیز هرگز رد نکرد.

    دکتر قیصر امین‌پور، تدریس در دانشگاه را در سال ۱۳۶۷ و در دانشگاه الزهرا آغاز کرد و سپس در سال ۶۹ در دانشگاه تهران مشغول تدریس شد. وی همچنین در سال ۶۸ موفق به کسب جایزه نیما یوشیج، موسوم به مرغ آمین بلورین شد. دکتر امین‌پور در سال ۸۲ به‌عنوان عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی برگزیده شد.

    وی پس از تصادفی در سال ۱۳۷۸ همواره از بیماری‌های مختلف رنج می‌برد و حتی دست کم دو عمل جراحی قلب و پیوند کلیه را پشت سر گذاشته بود و در نهایت حدود ساعت ۳ بامداد سه‌شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶ در بیمارستان دی درگذشت. پیکر این شاعر در زادگاهش گتوند و در کنار مزار شهدای گمنام این شهرستان به خاک سپرده شد.

    شعرهایی از قیصر امین‌پور:


    چه اسفندها....آه*

    چه اسفندها دود کردیم

    برای تو ای روز اردیبهشتی

    که گفتند این روزها می رسی

    از راه


    حسرت همیشگی*

    حرف‌های ما هنوز ناتمام...
    تا نگاه می‌کنی:
    وقت رفتن است
    باز هم همان حکایت همیشگی
    پیش از آنکه با خبر شوی
    لحظه عزیمت تو ناگزیر می‌شود
    آی...
    ای دریغ و حسرت همیشگی
    ناگهان

    چقدر زود
    دیر می‌شود


    اگر دل دلیل است*

    سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
    ولی دل به پاییز نسپرده ایم

    چو گلدان خالی لب پنجره
    پر از خاطرات ترک خورده ایم

    اگر داغ دل بود ما دیده ایم
    اگر خون دل بود ما خورده ایم

    اگر دل دلیل است آورده ایم
    اگر داغ شرط است ما برده ایم

    اگر دشنه ی دشمنان گردنیم!
    اگر خنجر دوستان گرده ایم!

    دلی سربلند و سری سر به زیر
    ازاین دست عمری به سر برده ایم


    تمام*

    شب آمد روزگار دل تمام است
    به دستت اختیار دل تمام است

    من از چشم تو خواندم روز آغاز
    که با این عشق کار دل تمام است


    بزنم یا نزنم؟*

    حرف ها دارم اما ... بزنم یا نزنم؟
    با تو ام ! با تو ! خدا را ! بزنم یا نزنم؟

    همه حرف دلم با تو همین است که « دوست ... »
    چه کنم؟ حرف دلم را بزنم یا نزنم؟

    عهد کردم دگر از قول و غزل دم نزنم
    زیر قول دلم آیا بزنم یا نزنم؟

    گفته بودم که به دریا نزنم دل اما
    کو دلی تا که به دریا بزنم یا نزنم؟

    از ازل تا به ابد پرسش آدم این است :
    دست بر میوه ی حوا بزنم یا نزنم؟

    به گناهی که تماشای گل روی تو بود
    خار در چشم تمنا بزنم یا نزنم؟

    دست بر دست همه عمر در این تردیدم :
    بزنم یا نزنم ؟ ها ؟ بزنم یا نزنم؟


    ایستگاه*

    قطار می رود
    تو می روی
    تمام ایستگاه می رود
    و من چقدر ساده ام
    که سالهای سال
    در انتظار تو
    کنار این قطار رفته ایستاده ام
    و همچنان
    به نرده های ایستگاه رفته
    تکیه داده ام!




    گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
    www.seemorgh.com/culture
    اختصاصی سیمرغ
    ویرایش توسط بهمن پور : 2013-09-02 در ساعت 00:28

  2.  

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •