به انجمن سبک زندگی ایرانی اسلامی خوش آمدید

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1
  1. #1
    هم راه کاربر طلایی
    تاریخ عضویت : جنسیت Jul 2013
    نوشته ها : 1,501 تشکر : 0
    مورد تشکر: 157 مرتبه تشکر شده در 137 پست
    دریافت : 0 آپلود : 0
    امتیاز : 0 وبلاگ :
    سیده فاطیما آنلاین نیست.

    شهریار اقلیم شعر و شوریدگی

    گاه با خودم می‌گویم شعرها هم مثل آدم‌ها بدبخت و خوشبخت دارند. شعر شهریار (سیدمحمدحسین خشكنابی تبریزی) شعر سعادتمندی است. چندین دهه است كه مردم با همان چند شعر مشهور و محبوبش سیر آفاق و اَنفس می‌كنند، دوستش دارند، برایش احترام قائلند و او را صدرنشین شورانگیزی‌های شاعرانه می‌دانند. كودك بودم كه از او خواندم و شنیدم:

    آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا / بی‌وفا حالا كه من افتاده‌ام از پا چرا؟!
    نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی / سنگدل این زودتر می‌خواستی حالا چرا؟!
    این غزل دلنشین را در یكی از مجلات آن‌موقع خوانده بودم و در دفتری كه به رسم آن دوران شعرهای برگزیده را در آن می‌نوشتم با خطی كه سعی كردم خوش باشد نوشتم و از همان موقع در خاطره‌ام ثبت و ضبط شد.
    در آن‌موقع كه این قدر چاپ و گاه چاپیدن كتاب متداول نشده بود و كتاب‌سازی و پخته‌خوری این‌قدر رواج نداشت، هر كس از اهل شعر و سخن می‌كوشید تا برای خود یك «برگزیده اشعار» به میل و سلیقه خود تهیه كند. در همان زمان من بیشتر مجلات هفتگی را می‌خریدم و می‌خواندم مثل : آژنگ، آسیای جوان، اطلاعات هفتگی، تهران مصور، خوشه، مجله رادیو، روشنفكر، سپید و سیاه، صبح امروز، فردوسی و ... و این مجلات و نیز روزنامه‌ها و ماهنامه‌ها و فصلنامه‌ها همه صفحات شعر داشتند كه شاعران و شعرپژوهانی نامدار ـ و گاه كم اسم و آوازه ـ آنها را اداره می‌كردند.
    در اغلب این نشریات شعرهای شهریار چاپ می‌شد، چه غزل‌ها و مثنوی‌هایش حول مسائل عشقی و عاطفی و چه «خوانیات» شیرین و گاه طنز‌آمیز او.

    اما در میان آن همه شعر چاپ‌شده‌اش چند غزل بود كه رواج عام داشتند مثل همان غزل بسیار معروف او كه دو بیت مطلع آن ذكر شد. یا شعر بسیار محبوب، مشهور و متداولش كه درباره مقام والای حضرت علی علیه‌السلام سروده است:
    علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را / كه به ما سوی فكندی همه سایه هما را
    دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین / به علی شناختم من به خدا قسم خدا را

    كه غزلی حافظانه و انس‌برانگیز است. به قول معروف «مولا جلوه‌اش داده». انگیزه نیرومند و گسترده نام مولا علی (ع) و فضای حافظانه آن و موسیقی دلپذیرش طیف محبوبیت و مشهوریت و مقبولیت خاص و عام آن را به طور محسوسی افزایش داده است.
    حدود پنج دهه پیش كه دانشجو بودم و مثل بسیاری از دانشجویان دیگر علوم انسانی به شعر شهریار علاقه داشتم، دلم می‌خواست او را از نزدیك ببینم. آدرسش را از یك دانشجوی تبریزی كه همكلاسم بود، گرفتم. تابستان بود و تعطیلات، بلیت گرفتم و به تبریز رفتم. شب را در مسافرخانه‌ای خوابیدم.

    صبح برای زیارت شهریار از اتاقم بیرون رفتم. تاكسی گرفتم و به راننده گفتم به محله دوه‌چی می‌روم. سوار شدم بعد متوجه شدم كه آدرس دقیق خانه شهریار را از هتل با خودم نیاورده‌ام. با دستپاچگی و ناراحتی به راننده گفتم: آقا ببخشید. من پیاده می‌شوم. در جواب نگاه استفهام‌آمیز راننده گفتم: من آدرس محلی را كه می‌خواهم بروم جا گذاشته‌ام. پرسید كجا می‌روی؟ گفتم دیگر گفتنش چه فایده دارد؟ به یك خانه می‌روم. گفت: خانه كی؟ گفتم: «استاد شهریار». با نگاه مهربان و در عین حال شماتت‌آمیزی به من گفت: جوان! یعنی فكر می‌كنید ما منزل استاد شهریار را نمی‌دانیم! همچو چیزی ممكن است كه ما تبریزی باشیم، راننده تاكسی باشیم و خانه شاعر بزرگ شهرمان و افتخار استانمان را ندانیم كجاست؟! مرا به خانه استاد برد و كوشید كرایه بسیار اندك نوشته‌شده روی شیشه ماشین را هم از من نگیرد. آن روز من فهمیدم كه شهریار چقدر عزیز و محبوب و مشهور است. استاد مرا به مهر پذیرفت.
    یكی از غزل‌هایش (همان امشب ای ماه ...) را با خط بسیار خوشی برایم نوشت و به من اهدا فرمود و من هنوز آن روز زیبای تابستانه اما خنك را در آن خانه دلباز و دلنواز قدیمی و آن اتاق ساده و صمیمی و آن سبد انگور ... را به یاد دارم و شعر اهدایی‌اش با آن حاشیه تفقدآمیزش كه مرا پدرانه «نور چشم» خود نامیده، دارم و به آن افتخار می‌كنم. امسال هم كه با گروهی از شاعران به تبریز ـ شهر شهریار ـ رفتیم از خانه او كه حال موزه شهریار نامیده می‌شود دیدن كردیم، البته این خانه با آن اولی فرق داشت. شاید بعدها تغییر مكان داده یا من پس از 50 سال نتوانستم آن را با محفوظات ذهنی خودم تطبیق دهم. اتاقش، لباس‌هایش، منقل و اسباب چایی‌اش، بخاری علاءالدینش، شبكلاه معروف و... كتاب‌هایش و عكس‌هایی كه با رفقای شاعر و موسیقیدانش گرفته و به دیوارها نصب كرده بود.

    همه‌چیز لبریز از سادگی، صمیمیت، مهربانی و شاعرانه زیستن، دوست داشتن مردم و مهرورزیدن به دوستان و دوستداران. می‌گویند شهریار تخلص خود را در تفالی از دیوان حافظ برای خود انتخاب كرده، حافظ شاعر بزرگی كه همیشه دوستش می‌داشته و او را مقتدا و مرشد خود می‌دانسته . شهریار عزیز ما در تهران بوده و با مشكلات عدیده‌ای دست به گریبان. تصمیم می‌گیرد به تبریز برگردد و دنبال تخلصی هم بوده است، دیوان حافظ را باز می‌كند و می‌آید:
    چرا نه در پی عزم دیار خود باشم / چرا نه خاك سركوی یار خود باشم
    غم غریبی و غربت چو بر نمی‌تابم / به شهر خود روم و شهریار خود باشم

    هنرمندان زیادی از آهنگساز و موزیسین (نوازنده) و ترانه‌سرا ـ آن هم در سطح بالا و پرارج ـ با او دوست بودند. خود استاد هم با ساز سه‌تار آشنا بود: نالد به حال زار من امشب سه‌تار من (الخ). به یاد داریم كه سال ها قبل مرحوم استاد بنان غزل مشهور او: آمدی جانم به قربانت را به نحو هنرمندانه و بسیار موثری خواند و مورد توجه و اقبال فراوان قرار گرفت.
    شعر شهریار ـ بخصوص غزل‌هایش ـ شعری است برآمده از ملكه شاعری، از ذوق و قریحه و هنر و در عین حال آگاهی و آمادگی فكری و فرهنگی. او اهل سیاست و سیاست‌بازی و تحزب و دسته‌بندی و گروه‌گرایی نبود. همواره با مردم می‌زیست و به آنان می‌‌اندیشید. خداباور و دیندار و علی‌دوست و علوی‌سیرت بود. چه قبل از انقلاب و چه پس از آن دوستدار كشور و میهن و مردم بود و به آیین و اعتقاد و علائق آنان احترام می‌گذاشت. به هر حال، نام استاد شهریار بی‌‌هیچ دودلی با ادب و شعر ایران عجین شده و نسل‌های آینده نیز او را خواهند شناخت، از او خواهند گفت و نوشت و او را دوست خواهند داشت.


    منبع: jamejamonline.ir
    ویرایش توسط بهمن پور : 2013-09-02 در ساعت 00:32

  2.  

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •