|
|
|
|
در يك شب زمستاني سرد ، ملا در رختخواش خوابيده بود كه يكباره صداي غوغا از كوچه بلند شد .
زن ملا به او گفت كه بيرون برود و ببيند كه چه خبر است .
ملا گفت : به ما چه ، بگير بخواب. زنش گفت : يعني چه كه به ما چه ؟ پس همسايگي به چه درد مي خورد .سرو صدا ادامه يافت و ملا كه مي دانست بگو مگو كردن با زنش فايده اي ندارد . با بي ميلي لحاف را روي خودش انداخت و به كوچه رفت .
گويا دزدي به خانه يكي از همسايه ها رفته بود ولي صاحبخانه متوجه شده بود و دزد موفق نشده بود كه چيزي بردارد. دزد در كوچه قايم شده بود همين كه ديد كم كم همسايه ها به خانه اشان برگشتند و كوچه خلوت شد ، چشمش به ملا و لحافش افتاد و پيش خود فكر كرد كه از هيچي بهتر است . بطرف ملا دويد ، لحافش را كشيد و به سرعت دويد و در تاريكي گم شد.وقتي ملا به خانه برگشت . زنش از او پرسيد : چه خبر بود ؟
ملا جواب داد : هيچي ، دعوا سر لحاف من بود . و زنش متوجه شد كه لحافي كه ملا رويش انداخته بود ديگر نيست .اين ضرب المثل را هنگامي استفاده مي شود كه فردي در دعوائي كه به او مربوط نبوده ضرر ديده يا در يك دعواي ساختگي مالي را از دست داده است .
منبع:tebyan.net
لیست موضوع های تصادفی این انجمن :
- لقمه گلو گیر
- ریشه تاریخی ضرب المثل قوز بالاقوز
- اصل ضرب المثل : پایت را به اندازه گلیمت دراز کن
- بكوب بكوب همانست كه ديدي (ضرب المثل)
- خود كرده را تدبير نيست
- چند ضرب المثل درباره زندگی
- ضرب المثل و سخنان جالب درباره ازدواج!
- آواز دهل شنیدن . . .
- شاه می بخشد ، شیخ علی خان نمی بخشد
- اما این طریق خانه داری نیست (ضرب المثل
- قاپ کسی را دزدیدن (ضرب المثل)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)