آخر قصه که بیاید، پاک می کنم اشکهایم را و می گذارم کتاب غصه را در کتابخانه روزگار اندکی آرامش می نوشم و به خوابی می روم پر از رویا آی پیدای نا پیدا باورکن … آخر این قصه تویی پس چرا نمی آیی ….
ویرایش توسط بهمن پور : 2014-04-15 در ساعت 00:13
لیست موضوع های تصادفی این انجمن : من از.................... و عمر.............. مادر بزرگ میگفت: گاهی............. انسانیت لا به لای میله های بـــــــــی عبور. پروردگارا تو تکراری ترین ................ نفس می کشم هنوز............... آخر قصه که بیاید انگار عادت كردم به گناه ساده هر که او را مسیح در نفس است
انتخاب سریع یک انجمن
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
نمایش برچسبها
مشاهده قوانین انجمن