|
|
|
|
سعدي - غزليات
برآمد باد صبح و بوي نوروز
به کام دوستان و بخت پيروز
مبارک بادت اين سال و همه سال
همايون بادت اين روز و همه روز
چو آتش در درخت افکند گلنار
دگر منقل منه آتش ميفروز
چو نرگس چشم بخت از خواب برخاست
حسدگو دشمنان را ديده بردوز
بهاري خرمست اي گل کجايي
که بيني بلبلان را ناله و سوز
جهان بي ما بسي بودست و باشد
برادر جز نکونامي ميندوز
نکويي کن که دولت بيني از بخت
مبر فرمان بدگوي بدآموز
منه دل بر سراي عمر سعدي
که بر گنبد نخواهد ماند اين کوز
دريغا عيش اگر مرگش نبود
دريغ آهو اگر بگذاشتي يوز
رودكي سمرقندي
آمد بهار خرم با رنگ و بوي طيب
با صد هزار زينت و آرايش عجيب
شايد كه مرد پير بدين گه جوان شود
گيتي بديل يافت شباب از پي مشيب
چرخ بزرگوار يكي لشگري بكرد
لشگرش ابر تيره و باد صبا نقيب
نقاط برق روشن و تندرش طبل زن
ديدم هزار خيل و نديدم چنين مهيب
آن ابر بين كه گريد چون مرد سوگوار
و آن رعد بين كه نالد چون عاشق كثيب
خورشيد ز ابر تيره دهد روي گاه گاه
چونان حصاريي كه گذر دارد از رقيب
يك چند روزگار جهان دردمند بود
به شد كه يافت بوي سمن را دواي طيب
باران مشك بوي بباريد نو بنو
وز برف بركشيد يكي حله قصيب
گنجي كه برف پيش همي داشت گل گرفت
هر جو يكي كه خشك همي بود شد رطيب
لاله ميان كشت درخشد همي ز دور
چون پنجه عروس به حنا شده خضيب
بلبل همي بخواند در شاخسار بيد
سار از درخت سرو مر او را شده مجيب
صلصل بسر و بن بر با نغمه كهن
بلبل به شاخ گل بر بالحنك غريب
اكنون خوريد باده و اكنون زييد شاد
كه اكنون برد نصيب حبيب از بر حبيب
ویرایش توسط بهمن پور : 2014-04-19 در ساعت 23:51
لیست موضوع های تصادفی این انجمن :
- وصیت نامه فوق العاده زیبای حسین پناهی!
- آیا شعر معاصر ایران خواهان دارد؟
- باز بارن
- شعر تولد امام رضا(ع)
- عشق در منظر مولانا و کرکگور
- خاکسپاری از جنس لسان الغیب شیرازی حافظ
- مولانا؛ شاعر انسان دوست و فراخ نگر
- رهی معیری عاشقی که هیچوقت ازدواج نکرد...
- برای این شاعر کشورمان دعا کنید
- جملات فوق العاده ارزشمند و تفکر برانگیز
- فروغ فرخزاد
نمونههایی از شعر شاعران پارسی گوی درباره نوروز نقل میشود، فرخی ترجیعبند مشهوری دارد در وصف نوروز، که بند اول آن چنین است:
ز باغای باغبان ما را همی بوی بهار آید
کلید باغ ما را ده که فردامان به کار آید
کلید باغ را فردا هزاران خواستار آید
تو لختی صبر کن چندان که قمری بر چنار آید
چو اندر باغ تو بلبل به دیدار بهار آید
تو را مهمان ناخوانده به روزی صد هزار آید
کنون گر گلبنی را پنج شش گل در شمار آید
چنان دانی که هر کس را همی زو بوی یار آید
بهار امسال پنداری همی خوشتر ز پار آید
وزین خوشتر شود فردا که خسرو از شکار آید
بدین شایستگی جشنی، بدین بایستگی روزی
ملک را در جهان هر روز جشنی باد و نوروزی
منوچهری را مسطمی است در توصیف نوروز که بند اول آن چنین است:
آمد نوروز و هم از بامداد
آمدنش فرخ و فرخنده باد
باز جهان خرم و خوب ایستاد
مرد زمستان و بهاران بزاد
زابر سیاه روی سمن بوی داد
گیتی گردید چو دارالقرار
و در مسمطی دیگر نیز وصف نوروز کرده است:
نوروز بزرگم بزنای مطرب نوروز
زیرا که بود نوبت نوروز به نوروز
برزن غزلی نغز و دلانگیز و دلافروز
ور نیست تو را بشنو از مرغ نوآموز
کاین فاخته زان کوز و دگر فاخته زان کوز
بر قافیهی خوب همی خواند اشعار
ابوالفرج رونی در توصیف نوروز چنین سروده:
جشن فرخندهی فروردین است
روز بازار گل و نسرین است
آب چون آتش عودافروز است
باد چون خاک عبیرآگین است
باغ پیراسته گلزار بهشت
گلبن آراسته حورالعین است
مسعود سعد سلمان از جشن نوروز چنین یاد کرده است:
رسید عید و من از روی حور دلبر دور
چگونه باشم بیروی آن بهشتی حور...
رسید عید همایون شها به خدمت تو
نهاده پیش تو هدیه نشاط لهو و سرور
به رسم عید شها بادهی مروق نوش
به لحن بربط و چنگ و چغانه و طنبور
جمالالدین عبدالرزاق نیز در توصیف بهار و نوروز گفته:
اینک اینک نو بهار آورد بیرون لشگری
هر یکی چون نو عروسی در دگرگون زیوری
گر تماشا میکنی برخیز کاندر باغ هست
باد چون مشاطهای و باغ چون لعبتگری
عرض لشکر میدهد نوروز و ابرش عارض است
وز گل و نرگس مر او را چون ستاره لشگری
و سعدی نیز دربارهی نوروز چنین سروده است:
علم دولت نوروز به صحرا برخاست
زحمت لشکر سرما ز سر ما برخاست
بر عروسان چمن بست صبا هر گهری
که به غواصی ابر از دل دریا برخاست
تا رباید گلهی قاقم برف از سر کوه
بزک تابش خورشید به یغما برخاست
سعدی در شعر دیگری میآورد:
برآمد باد صبح و بوی نوروز
به کام دوستان و بخت پیروز
مبارک بادت این سال و همه سال
همایون بادت این روز و همه روز
و این ابیات از منوچهری است:
آمده نوروز ماه با گل سوری به هم
بادهی سوری بگیر، بر گل سوری بچم...
نوروز روزگار نشاط است و ایمنی
پوشیده ابر دشت به دیبای ارمنی
نوروز درآمدای منوچهری
با لالهی لعل و با گل حمری
و این ابیات از فرخی سیستانی است:
ماه فروردین از گنج گهر یافت مگر؟
که بیاراست همه روز زمین را به گهر؟
روز نوروز است امروز و چو امروز گذشت
کس بدین در نرسد تا نرسد سال دگر
عشق نو و یار نو و نوروز و سر سال
فرخنده کناد ایزد بر میر من این حال
روزی است که در سال نیابند چنین روز
سالی است که در عمر نیابند چنین سال
بیا در بوستان چونان که رسم باستان باشد
تو سروی و گلی و سرو و گل در بوستان باشد
از این فرخنده فروردین و خرم جشن نوروزی
نصیب خسرو عادل سعادت باد و پیروزی
بهار آید برون آیم که از وی با امان باشم
روانها را طرب گشتم، طربها را روان باشم
بدین شایستگی جشنی، بدین بایستگی روزی
ملک را در جهان هر روز جشنی باد و نوروزی
از خیام است:
بر چهرهی گل نسیم نوروز خوش است
در صحن چمن روی دلافروز خوش است
از دی که گذشت هرچه گویی خوش نیست
خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است
فردوسی در مورد جمشید و نوروز گفته، هنگامی که دیوان تختی ساخته و شاه بدان به هوا میبرند:
چو خورشید تابان میان هوا
نشسته بر او شاه فرمانروا
جهان انجمن شد بر تخت او
شگفتی فرو مانده از بخت او
به جمشید بر گوهر افشاندند
مران روز را «روز نو» خواندند
سر سال نو هرمز فرودین
برآسوده از رنج روی زمین
بزرگان به شادی بیاراستند
میو جام و رامشگران خواستند
چنین جشن فرخ از آن روزگار
به ما ماند از آن خسروان یادگار
منبع: سیمرغ
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)