|
|
|
|
هر که او را مسیح در نفس است
جای او در میانه قفس است
هر کجا مرغک خوش الحانی ست
مبتلا و اسیر و زندانی ست
ماهی از رقص دلفریب خودش
می کند تّنگ را نصیب خودش
برّه چون مزّه اش لذیذتر است
نزد قصّاب خود عزیزتر است
هر که حُسنی به طالعش دارد
روزگارش چنین بیازارد
سیه آواز و چهره ای چو کلاغ
به رهایی پرد میانه باغ...
هر قناری چو قار قار کند
خویش را از قفس کنار کند
یا کلاغ و رهایی و ویله گی
یا قناری و این قفس زدگی
باز در تُنگ،در قفس بودن
بهتر از زشت و بد نفس بودن..
ویرایش توسط بهمن پور : 2014-04-15 در ساعت 00:15
لیست موضوع های تصادفی این انجمن :
- آمد درست زیر شبستان گل نشست
- به تو که کاری....................
- باید برم تا آسمون............
- خدایا مرا ببخش
- دلت كه گرفته باشد...
- خستهام از این کویر، این کویر کور و پیر
- قلبی دارم خسته از تپیدن
- دوباره باران گرفت !
- با تو از شب های سرد بی کسی می گویم
- وقتی گریه کردم گفتند بچه ای
- هر صبحدم نسیم گل از بوستان توست
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)