|
|
|
|
ما عاشق و مستیم و طلبکار خدائیم
ما باده پرستیم و از این خلق جدائیم
بر طور وجودیم چو موسی شده ازدست
بی پا و سر آشفته و جویای لقائیم
روحیم که در جسم نباشد که نباشیم
موجیم که در بحر به یک جای نیائیم
در صومعهٔ سینهٔ ما یار مقیمست
ما از نظرش صوفی صافی صفائیم
ما غرق محیطیم نجوئیم دگر آب
ای بر لب ساحل تو چه دانی که کجائیم
مائیم که از سایه گذشتیم دگر بار
ما سایه نجوئیم همائیم همائیم
مائیم که از ما و منی هیچ نماندست
در عین بقائیم و منزه ز فنائیم
گاهی چو هلالیم و گهی بدر منیریم
گاهی شده در غرب و گه از شرق برائیم
ویرایش توسط بهمن پور : 2014-04-15 در ساعت 00:17
کاربران زیر به خاطر این پست از شما تشکر کرده اند : : بهمن پور (2014-10-31)
لیست موضوع های تصادفی این انجمن :
- گاه میخواهم فرار کنم از تو..........
- خدای مهربانم
- تـو هم تلخ بودی تلــخ !
- قــــدر لـحـظـه ها را بـــدان
- به تو که کاری....................
- من از....................
- خدایا ،تو گفتی..........
- ا ی روزگار!
- اینجـــا بـﮧ مـَرز بـے تـَفـاوُتـے هـا رسیـבه ام
- همه ماهر شدند.
- لا به لای میله های بـــــــــی عبور.
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)