روزهای نوروز، از دیرباز از شادترین و دل انگیزترین روزهای مردم ایران زمین بوده است. در این روزهای زیبا، لحظه ها از عطر گل و ریحان آکنده و دل ها از شور و جان ها از شوق سرشار است. دوباره حیات ـ این موهبت بی مانند پروردگار ـ از دل خاک می جوشد و چشم گشودن زمین از خواب زمستانی، نوید جنب وجوشی تازه را می دهد. دیدن آن همه شکوفه که از نسیم جان فزای بهار، خمارآلود شده اند، انسان را به وجد می آورد و بوی دلاویز آن همه گل و گیاه مشام جان را می نوازد.
بلبلان و پرندگان خوشخوان که چون عاشقانی گریبان چاک، در برابر آن همه معشوقه های رنگارنگ رسته از خاک، به وجد آمده اند و دشت و صحرا را از نغمه های دل انگیز خویش پر کرده اند، حتی افسردگان را نیز به وجد می آورند. نوای بهاری پرندگان، دل های افسرده و غمگین را از کنج خاموش و سرد خانه به دشت و صحرا و باغ و بستان می کشاند، تا به همگان بیاموزد که در برابر بهار خاموش نمانند و با نغمه های آمیخته به تسبیح خویش، هم به دل ها شادی بخشند و هم رسم بندگی را به جای آورند و لب به ستایش آفریدگار آن همه زیبایی بگشایند. سعدی شیرازی در این باره چه زیبا سروده است:
بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار
خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار
عارف از صومعه گو خیمه بزن بر گلزار
که نه وقت است که در خانه بخفتی بی کار
بلبلان وقت گل آمد که بنالند ز شوق
نه کم از بلبل مستی تو، بنال ای هشیار!
آفرینش همه تنبیه خداوند دل است
دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار
این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود
هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار
کوه و دریا و درختان همه در تسبیح اند
نه همه مستمعی1 فهم کند این اسرار
خبرت هست که مرغان سحر می گویند
آخر ای خفته سر از خواب جهالت بردار
هر که امروز نبیند اثر قدرت او
غالب آن است که فرداش نبیند دیدار
تا کی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش؟!
حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار
که تواند که دهد میوه الوان2 از چوب؟
یا که داند که بر آرد گل صد برگ از خار؟
وقت آن است که داماد گل از حجله غیب
به درآید که درختان همه کردند نثار
آدمی زاده اگر در طرب آید نه عجب
سرو در باغ به رقص آمده و بید و چنار
باش تا غنچه سیراب، دهن باز کند
بامدادان چو سر نافه آهوی تتار
باد بوی سمن آورد و گل و نرگس و بید
درِ دکان به چه رونق بگشاید عطار؟
سیب را هر طرفی داده طبیعت رنگی
هم بر آن گونه که گلگونه کند روی نگار
پاک و بی عیب خدایی که به تقدیر عزیز
ماه و خورشید مسخر کند و لیل و نهار
نعمتت بار خدایا! ز عدد بیرون است
شکر انعام3 تو هرگز نکند شکرگزار4
1. شنونده.
2. رنگارنگ.
3. نعمت ها.
4. کلیات سعدی، تصحیح: محمدعلی فروغی، صص 662 و 663.