باز باران، بی ترانه بی هوای عاشقانه بی نوای عارفانه در سکوتی ظالمانه خسته از مکر زمانه غافل از حتی رفاقت حاله ای از عشق و نفرت اشکهایی طبق عادت قطره های بی طراوت دیدن مرگ صداقت روی دوش آدمیت… میخورد بر بام خانه…
ویرایش توسط بهمن پور : 2014-06-01 در ساعت 20:13
2 کاربر از سیده فاطیما برای این مطلب تشکر کرده اند : اسلامی (2015-12-22),بهمن پور (2014-06-01)
لیست موضوع های تصادفی این انجمن : زندگی به زیبایی ............... سرو چمان من چرا میل چمن نمی کند.... من از.................... ا ی روزگار! در راه رسیدن به................ آمد درست زیر شبستان گل نشست خدایا . . . ! سلام ای دوست قــــدر لـحـظـه ها را بـــدان با تو از شب های سرد بی کسی می گویم هر صبحدم نسیم گل از بوستان توست
انتخاب سریع یک انجمن
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
نمایش برچسبها
مشاهده قوانین انجمن