معجزه ی عشق

[صدای رسا]

روزی زنی روستائی که هرگز حرف دلنشینی از همسرش نشنیده بود، بیمار شد. شوهر او که راننده موتور سیکلت بود و از موتورش براى‌ حمل و نقل کالا در شهر استفاده مى‌کرد براى اولین بار همسرش را سوار موتورسیکلت خود کرد. زن با احتیاط سوار موتور شد و از دست پاچگی و خجالت نمی دانست دست هایش را کجا بگذارد که ناگهان شوهرش گفت: «مرا بغل کن.»

زن پرسید: «چه کار کنم؟» و وقتی متوجه حرف شوهرش شد ناگهان صورتش سرخ شد. با خجالت کمر شوهرش را بغل کرد و کم کم اشک صورتش را خیس نمود. به نیمه راه رسیده بودند که زن از شوهرش خواست به خانه برگردند.

شوهرش با تعجب پرسید: «چرا؟ تقریبا به بیمارستان رسیده ایم.»

زن جواب داد: «دیگر لازم نیست، بهتر شدم. سرم درد نمی کند.»


شوهر همسرش را به خانه رساند ولى هرگز متوجه نخواهد شد که گفتن همان جمله ى ساده ى «مرا بغل کن» چقدر احساس خوشبختى را در قلب همسرش باعث شده که در همین مسیر کوتاه، سردردش را خوب کرده است.


عشق چنان عظیم است که در تصور نمی گنجد. فاصله ابراز عشق دور نیست. فقط از قلب تا زبان است و کافی است که حرف های دلتان را بیان کنید.


منبع:yekibood.ir

[baran]

فوق العاده بود ... من این داستان رو برای همسرم خوندم سریع گفت دوست دارم ...حالا دندونت خوب میشه و دیگه نباید بریم دکتر میبینین تورو خدا ؟

[بهمن پور]

فوق العاده بود ... من این داستان رو برای همسرم خوندم سریع گفت دوست دارم ...حالا دندونت خوب میشه و دیگه نباید بریم دکتر میبینین تورو خدا ؟

عجب امان از دست ما مردها . از همه چیز به نحو احسن استفاده خوب می کنیم . این هم درسی بود برای بانوان محترم دیگه

[صدای رسا]

فوق العاده بود ... من این داستان رو برای همسرم خوندم سریع گفت دوست دارم ...حالا دندونت خوب میشه و دیگه نباید بریم دکتر میبینین تورو خدا ؟

مرسی باران جان
انشاا... همیشه سالم و سرحال کنار خانواده ی محترمتون باشید

[مریم]

سلام . خیلی عالی . قابل توجه بعضی از آقایان ،............

[صدای رسا]

سلام . خیلی عالی . قابل توجه بعضی از آقایان ،............

سلام مریم جان
تشکر میکنم از حضور سبزت