به انجمن سبک زندگی ایرانی اسلامی خوش آمدید

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1
  1. #1
    ادمین سایت کاربر طلایی
    تاریخ عضویت : جنسیت Jan 2013
    صلوات : 4515 دلنوشته : 3
    یا مهدی عجل علی ظهورک
    نوشته ها : 2,580 تشکر : 1,413
    مورد تشکر: 1,230 مرتبه تشکر شده در 627 پست
    دریافت : 2 آپلود : 1
    امتیاز : 10 وبلاگ : 3
    وبلاگ
    3
    بهمن پور آنلاین نیست.

    بانو ثقفي همسر امام خميني(ره)

    شناسنامۀ خانوادگى یار آفتاب، آن مقدار که خود مى‏داند به اختصار و تصرف چنین است: پدرم حاج میرزا محمد ثقفى از علماى تهران بود و من متولد سال 1333 قمرى هستم. پدرم 29 یا 30 ساله بود که به فکر افتاد براى ادامۀ تحصیل به قم برود. در آن زمان من تقریباً نُه سال بودم. پدر و مادرم به قم رفتند و پنج سال در آنجا ماندگار شدند، اما من نزد مادر بزرگم ماندم. در واقع، من از اول نزد مادر بزرگم مانده بودم و با او زندگى مى‏کردم. من فرزند اول پدر و مادرم بودم. وقتى آنان به قم مى‏رفتند، دو خواهر داشتم که یکى از آنان فوت شده است، و نیز دو برادر. پدرم خوش تیپ و شیک و خوش‏ لباس بود. مثلاً در آن زمان، پوستین اسلامبولى مى‏پوشید و از خانه بیرون مى‏رفت و همۀ طلاب تعجب مى‏کردند. با وجود این، هم عالم بود، هم دانشمند و هم اهل علم و اهل ایمان و متدیّن. یادم است که پدرم اجازه نمى‏دادند ما بدون چاقچور به مدرسه برویم. کفشهایمان هم بایستى مشکى و ساده و آستین لباسمان هم بایستى بلند مى‏بود. اصلاً تجمل را دوست نداشت و روحیۀ ملاها را داشت. حضرت امام(س) همیشه مى‏گفتند: پدر شما خیلى ملاست، خیلى با فضل و با علم است، ولى حیف که رشتۀ ملایى در دستش نیست. پدرم تألیفاتى هم داشتند. همان طور که گفتم، من با مادر بزرگم زندگى مى‏کردم. نام او خانم مخصوص بود و ما به او خانم مامانى مى‏گفتیم. زمانى که خانواده‏ام در قم بودند، من و مادر بزرگ، هر دو سال یک مرتبه به قم مى‏رفتیم. دو شب هم در راه مى‏خوابیدم. یک شب در على‏آباد و یک شب هم در جاى دیگر. پدرم در قم خانۀ آبرومندى در کوچۀ آسید اسماعیل در بازار اجاره کرده بود. خانۀ بزرگى بود که اندرونى و بیرونى و حیاطى خوب داشت. صاحبخانه هم تاجر معتبرى بود. مادرم که ماهى سى‏تومان درآمد داشت، ما را به مدرسه فرستاد. آن زمان مدرسه‏اى که در آن دروس جدید تدریس مى‏شد، کلاسى داشت که بیست شاگرد در آن حضور داشتند. تعداد کسانى که مى‏توانستند ماهى پنج‏ریال بدهند، خیلى کم بود، به همین دلیل فقط دختران پزشکان، تاجرها یا مجتهدان به مدرسه مى‏رفتند. ما سه خواهر بودیم که به مدرسه مى‏رفتیم. خواهرهایم در قم درس مى‏خواندند و من در تهران. خلاصه، تا کلاس هشتم درس خوانده بودم که صحبت ازدواج مطرح شد. همان طور که گفتم، در آن مدتى که خانواده‏ام در قم بودند، ما چند بار به آنجا رفتیم. یک بار ده ساله بودم، یک بار سیزده ساله و یک بار هم چهارده ساله. دفعۀ آخر، پدرم از مادر بزرگم خواهش کرد که من بمانم. مادر بزرگم مى‏خواست پس از پانزده روز به تهران برگردد، چون عید بود. پدرم خواهش و تمنا کرد: «من قدسى جان را سیر ندیدم. بگذارید دو ماه پیش من بماند. ما تابستان به تهران مى‏آییم و او را مى‏آوریم.» بالاخره مادر بزرگم راضى شد و من با اینکه راضى نبودم، چند ماه در قم ماندم. آن موقع من تصدیق ششم را گرفته بودم. پدرم با دبیرستان رفتن من مخالف بود، چون روحیه‏اش متجدد نبود. در آن زمان، دبیرستان براى دخترها کم بود و او مى‏گفت: «چون در دبیرستان معلم مرد است، فراش مرد است و بازرس مرد است، نرو.» خلاصه، ایراد مى‏گرفت و من هم نرفتم. چند ماه در قم ماندم و بعد با مادرم به تهران آمدم. در مدت این پنج سال، پدرم در قم دوستانى پیدا کرده بود که یکى از آنان آقاروح‏اللّه‏ بودند. هنوز حاجى نشده و مرد نجیب، متدین، باسواد و زرنگى بودند. پدرم ایشان را که با من دوازده سال تفاوت سنى داشت و با آقا جانم هفت سال، پسندیده بود. یکى دیگر از دوستان پدرم آقاى سید محمدصادق لواسانى بود که به آقا روح‏اللّه‏ گفته بود: «چرا ازدواج نمى‏کنى؟» ایشان هم که 26ـ 27 سال داشتند، گفته بودند: من تا کنون کسى را براى ازدواج نپسندیده‏ام و از خمین هم نمى‏خواهم زن بگیرم. به نظرم کسى نیامده است. آقاى لواسانى گفته بودند: «آقاى ثقفى دو دختر دارد و خانم داداشم مى‏گوید خوب‏اند.» بعدها آقا برایم تعریف کردند که: وقتى آقاى لواسانى گفت که آقاى ثقفى دو دختر دارد و از آنها تعریف مى‏کنند، مثل اینکه قلب من کوبیده شد.
    مشاوره و کارشناسی بیمه عمر و آتیه پاسارگاد - بهمن پور 09306610039 در واتساپ
    بیمه عمر و آتیه پاسارگاد آرامش در زندگی :::... @pasargadbahmanpoor. همین الان..

  2.  

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •