به انجمن سبک زندگی ایرانی اسلامی خوش آمدید

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2
  1. #1
    هم آغاز
    تاریخ عضویت : جنسیت Dec 2013
    نوشته ها : 47 تشکر : 8
    مورد تشکر: 22 مرتبه تشکر شده در 16 پست
    دریافت : 0 آپلود : 0
    امتیاز : 0 وبلاگ :
    فريبا مهريار آنلاین نیست.

    بخونید و بیاندیشید


    کاش همه این جوری فکر می کردند،خوندن این متن کمتر از 2 دقیقه وقت می گیره،


    بخونین و لذت ببرین:

    اومد پیشم حالش خیلی عجیب بود فهمیدم با بقیه فرق میکنه

    گفت :حاج آقا یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه

    گفتم :چشم اگه جوابشو بدونم خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم

    گفت: من رفتنی ام!

    گفتم: یعنی چی؟

    گفت: دارم میمیرم

    گفتم: دکتر دیگه ای رفتی، خارج از کشور؟

    گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نمیشه کرد.

    گفتم: خدا کریمه، انشاله که بهت سلامتی میده

    با تعجب نگاه کرد و گفت: اگه من بمیرم یعنی خدا کریم نیست؟

    فهمیدم آدم فهمیده ایه و نمیشه گل مالید سرش

    گفتم: راست میگی، حالا سوالت چیه؟

    گفت: من از وقتی فهمیدم دارم میمیرم خیلی ناراحت شدم از خونه بیرون نمیومدم


    کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن


    تا اینکه یه روز به خودم گفتم تا کی منتظر مرگ باشم


    خلاصه یه روز صبح از خونه زدم بیرون مثل همه شروع به کار کردم


    اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار این حال منو کسی نداشت


    خیلی مهربون شدم، دیگه رفتارای غلط مردم خیلی اذیتم نمیکرد


    با خودم میگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن


    آخه من رفتنی ام و اونا انگار موندنی


    سرتونو درد نیارم من کار میکردم اما حرص نداشتم


    بین مردم بودم اما بهشون ظلم نمیکردم و دوستشون داشتم


    ماشین عروس که میدیم از ته دل شاد میشدم و دعا میکردم


    گدا که میدیدم از ته دل غصه میخوردم و بدون اینکه حساب کتاب کنم کمک میکردم


    مثل پیر مردا برای همه جوونا آرزوی خوشبختی میکردم


    الغرض اینکه این ماجرا منو آدم خوبی کرد و مهربون شدم


    حالا سوالم اینه که من به خاطر مرگ خوب شدم و آیا خدا این خوب شدن منو


    قبول میکنه؟


    گفتم: بله، اونجور که میدونم و به نظرم میرسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون


    واسه خدا عزیزه

    آرام آرام خدا حافظی کرد و تشکر، وقتی داشت میرفت گفتم: راستی نگفتی چقدر وقت


    داری؟

    گفت: معلوم نیست بین یک روز تا چند هزار روز!!!

    یه چرتکه انداختم دیدم منم تقریبا همین قدرا وقت دارم. با تعجب گفتم: مگه بیماریت چیه؟

    گفت: بیمار نیستم!

    گفتم: پس چی؟

    گفت: فهمیدم مردنیم، رفتم دکتر گفتم: میتونید کاری کنید که نمیرم گفتن:نه

    گفتم: خارج چی؟ و باز گفتند : نه!

    خلاصه حاجی مارفتنی هستیم وقتش فرقی داره مگه؟

    باز خندید و رفت و دل منو با خودش برد ...

  2. کاربران زیر به خاطر این پست از شما تشکر کرده اند : : بهمن پور (2014-06-08)
  3.  

  4. #2
    ادمین سایت کاربر طلایی
    تاریخ عضویت : جنسیت Jan 2013
    صلوات : 4515 دلنوشته : 3
    یا مهدی عجل علی ظهورک
    نوشته ها : 2,580 تشکر : 1,413
    مورد تشکر: 1,230 مرتبه تشکر شده در 627 پست
    دریافت : 2 آپلود : 1
    امتیاز : 10 وبلاگ : 3
    وبلاگ
    3
    بهمن پور آنلاین نیست.
    قصه زندگی را باید خواند و رفت بشنوید
    مشاوره و کارشناسی بیمه عمر و آتیه پاسارگاد - بهمن پور 09306610039 در واتساپ
    بیمه عمر و آتیه پاسارگاد آرامش در زندگی :::... @pasargadbahmanpoor. همین الان..

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •