به انجمن سبک زندگی ایرانی اسلامی خوش آمدید

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 4 , از مجموع 4
  1. #1
    هم نشین
    تاریخ عضویت : جنسیت Apr 2013
    صلوات : 50 دلنوشته : 1
    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
    نوشته ها : 136 تشکر : 43
    مورد تشکر: 94 مرتبه تشکر شده در 59 پست
    دریافت : 0 آپلود : 0
    امتیاز : 0 وبلاگ :
    مهرگان آنلاین نیست.

    یکی را شنیدم ...

    یکی را شنیدم از پیران مربی
    که مریدی را همی گفت:
    ای پسر!
    چندانکه تعلق خاطر آدمیزاد به روزیست
    اگر به روزی ده بودی
    به مقام از ملائکه درگذشتی.
    افصح المتكلمین - گلستان - باب هفتم

  2. کاربران زیر به خاطر این پست از شما تشکر کرده اند : : نوای دل (2014-07-10)
  3.  

  4. #2
    هم آغاز
    تاریخ عضویت : جنسیت Jun 2014
    نوشته ها : 60 تشکر : 54
    مورد تشکر: 52 مرتبه تشکر شده در 31 پست
    دریافت : 0 آپلود : 0
    امتیاز : 0 وبلاگ :
    نوای دل آنلاین نیست.
    من ملک بودم و فردوس برین جایم بود


    آدم آورد در این دیر خراب آبادم

  5. کاربران زیر به خاطر این پست از شما تشکر کرده اند : : مریم بانو (2014-07-11)
  6. #3
    هم کار کاربر طلایی
    تاریخ عضویت : جنسیت Jan 2013
    صلوات : 6592 دلنوشته : 9
    سلامتی امام زمان
    نوشته ها : 7,813 تشکر : 409
    مورد تشکر: 2,299 مرتبه تشکر شده در 1,632 پست
    دریافت : 0 آپلود : 0
    امتیاز : 105 وبلاگ : 14
    وبلاگ
    14
    صدای رسا آنلاین نیست.
    شخص ساده لوحی مکرر شنیده بود خداوند متعال ضامن رزق و روزی بندگان است.


    به همین سبب به این فکر افتاد که به گوشه مسجدی برود و مشغول عبادت شود و از خداوند روزی خود را بگیرد. به همین قصد یک روز صبح به مسجد رفت و مشغول عبادت شد. همین که ظهر رسید از خداوند طلب ناهار کرد، ولی هر چه به انتظار نشست، برایش ناهار نرسید تا اینکه شام شد و او باز از خدا طلب خوراکی برای شام کرد و چشم به راه ماند.



    چند ساعتی از شب گذشته بود که درویشی وارد مسجد شد در پای ستونی نشست، شمعی روشن کرد و از کیسه ی خود غذایی بیرون آورد و شروع به خوردن کرد.


    مرد که از صبح با شکم گرسنه از خدا طلب روزی کرده بود و در تاریکی چشم به غذا خوردن درویش دوخته بود، دید درویش نیمی از غذای خود را خورد و نیم دیگر را هم خواهد خورد.


    مرد بی اختیار سرفه ای کرد و درویش که صدای سرفه را شنید، گفت: هر که هستی، بفرما پیش. مرد بینوا که از گرسنگی داشت می لرزید، پیش آمد و مشغول خوردن شد. وقتی سیر شد، درویش شرح حالش را پرسید و آن مرد هم حکایت خود را تعریف کرد.


    درویش به آن مرد گفت: فکر کن تو اگر سرفه نکرده بودی، من از کجا می دانستم تو در مسجد هستی تا به تو تعارف کنم و تو هم به روزی خودت برسی؟ شکی نیست که خدا روزی رسان است، ولی سرفه ای هم باید کرد.

  7. 2 کاربر از صدای رسا برای این مطلب تشکر کرده اند : jimak20 (2014-07-12),مریم بانو (2014-07-11)
  8. #4
    هم نشین
    تاریخ عضویت : جنسیت Jun 2014
    نوشته ها : 106 تشکر : 102
    مورد تشکر: 47 مرتبه تشکر شده در 34 پست
    دریافت : 0 آپلود : 0
    امتیاز : 10 وبلاگ :
    jimak20 آنلاین نیست.
    عاقا از فردا سرما عمدا سرما می خورم تا دم به دم سرفه کنم تا خدا مارو از قلم نندازه :d

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •