به انجمن سبک زندگی ایرانی اسلامی خوش آمدید

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1
  1. #1
    هم نشین
    تاریخ عضویت : جنسیت Apr 2013
    صلوات : 50 دلنوشته : 1
    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
    نوشته ها : 136 تشکر : 43
    مورد تشکر: 94 مرتبه تشکر شده در 59 پست
    دریافت : 0 آپلود : 0
    امتیاز : 0 وبلاگ :
    مهرگان آنلاین نیست.

    قصه ای به زیبایی نان

    یک مشت دانه ی گندم توی پارچه ای نمناک خیس خوردند ، جوانه زدند و سبز شدند . کمی که بالا آمدند ، دورشان را روبانی قرمز گرفت و همسایه ی سکه و سیب شدند .

    بشقاب سبزه آبروی سفره ی هفت سین بود .

    دانه های گندم خوشحال بودند و خیال شان پر بود از رقص گندم زار های طلایی . آن ها به پایان قصه فکر می کردند ، به قرص نانی در سفره و اشتیاق دستی که آن را می چیند . نان شدن بزرگ ترین آرزوی هر دانه ی گندم است .

    اما برگ های تقویم تند و تند ورق خورد و سیزدهمین برگ ، پایان دانه های گندم بود .

    روبان قرمز پاره شد و دستی دانه های گندم را از مزرعه ی کوچک شان جدا کرد . رویای نان و گندم تکه تکه شد و این آخر قصه بود .

    دانه ها دلخور بودند ، از قصه ای که خدا برای شان نوشته بود .

    پس به خدا گفتند :

    - این قصه ای نبود که دوستش داشتیم . این قصه ناتمام است و نان ندارد .

    خدا گفت :

    - قصه ی شما کوتاه بود اما ناتمام نبود . قصه ی شما ، قصه ی جوانه زدن بود و روییدن . قصه ی سبزی ، قصه ای که برای فهمیدنش عمری باید زیست . قصه ی شما ، قصه ی زندگی بود و کوتاهی اش . رسالت تان گفتن همین بود .

    خدا گفت :

    - قصه ی شما اگرچه نان نداشت اما زیبا بود ، به زیبایی نان .

    (( عرفان نظرآهاری ))

  2. کاربران زیر به خاطر این پست از شما تشکر کرده اند : : بهمن پور (2015-06-22)
  3.  

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •