|
|
|
|
15 سال بعد از عملیات «والفجر مقدماتی»، از دل خاک فکه،
پیکر مطهر شهیدی را یافتند که اعداد و حروف نقش بسته
بر پلاکش زنگ زده بود، ولی در جیب لباس خاکی اش برگه ای بود
کوچک که نوشته هایش را با کمی دقت می شد خواند:
«بسمه تعالی. جنگ بالا گرفته است. مجالی برای هیچ وصیتی نیست...
تا هنوز چند قطره خونی در بدن دارم، حدیثی از امام پنجم می نویسم:
«به تو خیانت می کنند، تو مکن.
تو را تکذیب می کنند، آرام باش.
تو را می ستایند، فریب مخور.
تو را نکوهش می کنند، شکوه مکن.
مردم شهر از تو بد می گویند، اندوهگین مشو.
همه مردم تو را نیک می خوانند، مسرور مباش…
آنگاه از ما خواهی بود»…
دیگر، نایی در بدن ندارم؛
خداحافظ دنیا.
ویرایش توسط بهمن پور : 2014-12-27 در ساعت 23:15
کاربران زیر به خاطر این پست از شما تشکر کرده اند : : احمدی (2014-09-13)
لیست موضوع های تصادفی این انجمن :
- خاطره ای از یک شهید
- حضور یک شهید اشتباهی از همدان در ویژه برنامه ماه عسل+تصاویر
- فرازی از وصیت نامه شهید سید مرتضی بنی هاشم
- سبک زندگی شهید بابایی
- وصیت شهید گمنامی که هویتش معلوم شد
- الگوی شهید چمران در دوران انقلاب و دفاع مقدس
- تا اطلاع ثانوی درس تعطیل است...
- یادواره شهدای فرهنگی البرز به برکت پیکر شهید دباغ چی
- تصاویر دیده نشده از شهید مفتح بعد از ترور
- ﺷﻮﺥ ﻃبعی بینظیر ﻳﮏ شهید ﺍﻳﺮﺍنی ﺗﺎ ﻟﺤﻈﻪ ﺁﺧﺮ…
- وصیت نامه ی شهید سرفراز حاج ابراهیم همت
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)