سلمان ساوجي

از بزرگ ترين شعراي سده هشتم هجري اسـت كه معاصر و همعر خواجو و حافظ است. وي در رديف بزرگترين قصيده سرايان درجه اوي زبان فارسي است اورا شيعه اثني عشري گفته اند. او در مرثيت شهداي كربلا نيز قـصـيده شيوايي دارد. ابيات برگزيده اي از اين قصيده سي و پنج بيتي را با هم مرور مي كنيم سال وفات او را 778 ذکر کرده اند :

خاك، خونْ آغشته لبْ تشنگان كربلاست

آخر اي چشم بلابين ! جوي خونبارت، كجاست ؟

جز به چشم و چهره، مسپَر خاك اين ره كآن همه

نرگس چشم و گل رخسار آل مصطفي ست

اي دل بي صبر من ! آرام گير اينجا، دمي

كاندرين جا منزل آرامِ جان مرتضي ست

اي كه زوّار ملايك را، جنابت مقصدست

وي كه مجموع خلايق را، ضميرت پيشوا است

در حقِ باب شما آمد: عَلي بابُها

هر كجا فصلي درين باب ست، در باب شماست

هر كس از باطل، به جايي التجايي مي كند

ز آن ميان، ما را جناب آل حيدر مُلتَجي ست

كوري چشم مخالف، من حسيني مذهبم

راه حق اين است و، نتوانم نهفتن راه راست

اي چو دريا خشكْ لب ! لب تشنگان رحمتيم

آب رويي دِه به ما كآب همه عالم، تو راست

جوهر آب فرات از خون پاكان گشت لعل

اين زمان، آن آب خونين همچنان در چشم ماست

يا امامَ المتَّقين ! ما مفلسان طاعتيم

يك قبولت، صد چو ما را تا ابد برگ و نوا است

يا امامَ المسلمين ! از ما عنايت وامگير

خود تو مي داني كه سلمان بنده آل عباست

نسبت من با شما اكنون، درين ابيات نيست

مصطفي فرمود: سلمان هم ز اهل بيت ماست

ديوان سلمان ساوجي؛به اهتمام منصور مشفق,چاپ 1336 صفحه 423-426