به انجمن سبک زندگی ایرانی اسلامی خوش آمدید

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1
  1. #1
    هم کار کاربر طلایی
    تاریخ عضویت : جنسیت Jan 2013
    صلوات : 6592 دلنوشته : 9
    سلامتی امام زمان
    نوشته ها : 7,813 تشکر : 409
    مورد تشکر: 2,299 مرتبه تشکر شده در 1,632 پست
    دریافت : 0 آپلود : 0
    امتیاز : 105 وبلاگ : 14
    وبلاگ
    14
    صدای رسا آنلاین نیست.

    جديد 1 داستان زن شهوت آفرین

    داستان زن شهوت آفرین

    حضرت حجة الاسلام والمسلمین مروج الاسلام و الدّین حاج شیخ غلامرضا فیروزیان فرمودند:

    تابستان سال 1323 در ونک مستوفى منبر میرفتم.

    امام جماعت آنجا سید بزرگوارى بود كه اَلان با گذشت ، 55 سال نامش را فراموش ‍ كرده ام.بین گفتگوهایى كه با هم داشتیم تعریف كرد: كه یک روز صداى در منزل بلند شد، وقتى آمدم در را باز كردم، خانمى نیمه برهنه و بى حجاب و آرایش كرده و دست و سینه باز را مقابل خود دیدم، خواستم درب را ببندم و به او بى اعتنایى كنم. فكر كردم همین كه در خانه یك روحانى با این قیافه آمده شاید معایب بى حجابى را نمیداند: و شاید بتوانم نصیحتش كنم.سرم را پائین انداخته و گفتم بفرمائید، داخل اطاق شده نشست، و مسئله اى در مورد ارث از من سئوال كرد. من گفتم خانم من هم از شما مى خواهم مسئله اى بپرسم اگر جواب دادید من هم جواب مى دهم گفت: شما از من؟ گفتم بله. گفت بفرمائید؟

    گفتم : شخصى در محلى مشغول غذا خوردنست غذا هم بسیار مطبوع و خوشبو است، گرسنه اى از كنار او مى گذرد، پایش از حركت مى ایستد جلوى او مى نشیند شاید تعارفش كند، ولى او اعتنا نمى كند.

    شخص گرسنه تقاضاى یك لقمه میكند او میگوید: غذا متعلق به من است و نمى دهم هر چه التماس مى كند او به خوردن ادامه میدهد، خانم این چگونه آدمیست ؟

    گفت: آن شخص بی رحم از شمر بدتر است.

    گفتم: گرسنه دو جور است، یكى گرسنه شكم و یكى گرسنه شهوت.

    جوان عزب و گرسنه شهوت، خانم نیمه برهنه و زیبائى را مى بیند كه همه نوع عطرها و آرایش هاى مطبوع دارد، هر چه با او راه میرود شاید خانم توجهى به او بكند و مقدارى روى خوش به او نشان بدهد، به جوان اعتنا نمى كند. جوان اظهار علاقه میكند، زن محل نمى گذارد، جوان خواهش ‍ مى كند، زن میگوید: من نجیبم و حاضر نیستم با تو صحبت كنم . جوان التماس میكند، زن توجه نمى كند. این خانم چگونه آدمى است ؟

    خانم فكرى كرد و از جا حركت كرد و از خانه بیرون رفت.

    فردا درب منزل صدا كرد، رفتم در را باز كردم، دیدم سرهنگى دم در ایستاده و اجازه ورود مى خواهد، وقتى وارد اطاق شد و نشست. گفت : من شوهر همان خانم دیروزى هستم، وقتى كه با او ازدواج كردم چون خانواده اى مذهبى بودیم از او خواستم با حجاب باشد، گفت: بعد از ازدواج، ولى آنچه به او گفتم و خواهش كردم تهدید كردم، زیر بار نرفت ولى دیروز آمد و از من چادر و پوشش اسلامى خواست، نمى دانم شما دیروز به او چه گفتید: ماجرا را به او گفتم: او با خود عبایى آورده بود. به من داد و تشكر كرد و رفت.


    اگر ما بیایم و کمی به اعمالمان بیشتر فکر کنیم و این خودخواهی ها را کنار بگذاریم خیلی ها را از عذاب و زحمت نجات خواهیم داد .

  2.  

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •