به انجمن سبک زندگی ایرانی اسلامی خوش آمدید

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1
  1. #1
    هم سایه
    تاریخ عضویت : جنسیت Apr 2015
    سن : 36
    نوشته ها : 387 تشکر : 135
    مورد تشکر: 348 مرتبه تشکر شده در 224 پست
    دریافت : 0 آپلود : 0
    امتیاز : 0 وبلاگ :
    ن کیوانپور آنلاین نیست.

    بی رحم باشید!



    چگونه یک داستان طنز خلق کنید


    طنزنویسی را نمی‌شود گرفتار قاعده و قانون کرد. چون در سایه‌ی شکستن قاعده‌هاست که شکل می‌گیرد و آفریده می‌شود. ولی در هر حال، یک داستان طنز، ویژگی‌هایی دارد که با شناختن آن‌ها، می‌توان دریافت که یک داستان طنز چگونه خلق می‌شود و چطور می‌شود آن را نوشت:

    ۱. بی‌رحمی، لازمه‌ی طنز نویسی
    طنزنویسی، بیش و پیش از آنکه «تکنیک» را پشتوانه‌ی خود داشته باشد، برخاسته ازنوعی «نگاه» است. طنزنویس، این قدرت را دارد که از موضعی فرا‌تر، با فاصله، نقادانه و بیرحم به سوژه نگاه کند. این نگاه، بیش از آنکه حاصل تمرین و ممارست باشد، یک توانایی ذاتی در برخی افراد است. بنابراین طنزنویسی چیزی نیست که بتوان آن را آموخت، بلکه می‌توان آن را پرورش داد. اگر نمی‌توانید فاصله‌ی انتقادی با سوژه بگیرید و مدام احساساتی می‌شوید، سراغ طنزنویسی نروید!

    ۲. تکلیفتان را با طنز مشخص کنید
    طنز نسبی است. بستگی به درک و تلقی افراد دارد. هر چه عمیق‌تر باشد و در لایه‌های اثر بیشتر پنهان باشد و کمتر به چشم بیاید، نسبیت آن بیشتر است. اثری را که ممکن است از نظر شما طنز تلقی شود، ممکن است دیگری بخواند و بگوید: «خب! این طنزش کجاست؟!» این امر، در مورد بخش‌های دیگر ادبیات داستانی صادق نیست. یک اثر در ژانر پلیسی یا معمایی یا وحشت، قوی یا ضعیف، یا متعلق به آن ژانر است یا نیست. ولی در مورد طنز، قضیه فرق می‌کند. ممکن است یک اثر از دید شما طنز باشد و از دید دیگری، نه. بستگی به تعریف و برداشت مخاطب از طنز دارد.

    ۳. ایده اولیه، حس تضاد
    یک اثر طنز هم مثل هر اثر داستانی دیگری با یک ایدۀ اولیه همراه است، تصویری هر چند گنگ از یک ناپایداری که در ذهن حک شده است. این ایده، درداستان طنز همیشه با حس تضاد پیوند می‌خورد. هر اثر طنز، یک کشف است: کشف یک تضاد در محیط درون یا پیرامون هنرمند که به زبان می‌آید و قالب داسنان به خود می‌گیرد. شما در داستان طنز، باید ابتداتضادی را حس کنید تا آن را در قالب روایت بازگو کنید و کار را پیش ببرید. این تضاد می‌تواند در ذهن و فکر شما رخ دهد و حاصل یک حس درونی باشد، و یا ممکن است متاثر از محیط پیرامونیتان باشد. هر اثر طنز، از درک این تضاد آفریده می‌شود. سپس بر اساس آن، پیشبرد داستان، شخصیت سازی، نتیجه گیری و... رخ می‌دهد. البته هر تضادی ممکن است به آفرینش طنز منجر نشود ولی وقتی با این حس در قالب و با زبانی نو «بازی» کنید، به طنز می‌رسید.

    ۴. انتخاب قالب، مهم‌ترین گام
    یافتن قالب و ظرف مناسب برای ایده‌ی اولیه، مهم‌ترین بخش طنزنویسی است. طنزنوشتن بیش از هر بخش دیگر ادبیات داستانی بر تعقل استوار است و آگاهانه آفریده می‌شود. این آگاهی (که در تمامی لحظات خلق اثر حضور دارد) ابتدا در یافتن قالب است که نمود پیدا می‌کند. ابتدا از خود بپرسید که ایده‌ی اولیه‌ام مناسب برای چه قالب، ظرف یا ژانری است؟ کدام بهتر جواب می‌دهد؟ آیا ایده‌ی فلسفی‌ام را در ژانر معمایی بریزم بهتر جواب می‌دهد (چندان که بهرام صادقی در «با کمال تاسف»، «وسواس» و برخی دیگر از داستانهای کوتاه خود آزموده است) یا بهتر است آن را مثلا ً در قالب ژانر تخیلی بازگو کنم (چندان که در بسیاری از داستانک‌های جیمز تربر می‌بینیم)؟ ممکن است این تلاش مدت‌ها طول بکشد، تا به این نتیجه برسید که ایده‌ی اولیه‌تان به چه قالبی بیشتر می‌آید و با آن بیشتر هماهنگ است. صادق هدایت ایده‌ی هجو کلیه‌ی مظاهر قدرت را در قالب روایت تاریخی «توپ مرواری» برد که بی‌شک ایده‌ی او جز در آن قالب قابل پرداخت نبود. این قالب را پیش از آغاز نگارش کتاب، حساب شده انتخاب کرده بود و به دوستانش گفته بود که می‌خواهم یک روایت تاریخی بنویسم، چون حرف‌هایم را در قالب دیگری نمی‌توانم بیان کنم. کافی است به یاد قلعه‌ی حیوانات یا ۱۹۸۴ جورج اورول بیافتید تا به اهمیت انتخاب قالب مناسب برای یک ایده و سوژه و تاثیر آن در ماندگاری اثر داستانی طنزپی ببرید. اورول ۱۹۸۴ را با هدف نقد سیاستهای استالین نوشت ولی قالب و پرداخت چنان قوی بود که اثر از زمان و مکان خاصی فرا‌تر رفت و جاودانه شد.

    5.طنز کلامی
    مخاطب در یک اثر طنز، چیزی را می‌بیند که سر جایش نیست و این، او را به خنده می‌اندازد. بخشی از این «سر جایش نبودن» می‌تواند جدا از سوژه، در زبان اثر متجلی شود. بازی با کلیشه‌های زبانی آشنا و بازسازی آن‌ها، استفاده نابجا از ادبیات رسمی یا محاوره‌ای، غلط نویسی و یا غلط گویی تعمدی، استفاده از تعابیر طنز آمیز برای توصیف صحنه و شگردهای دیگر در واژگان و کلام، در تشدید فضای طنز در اثر موثر است. شما در نگارش اثر طنز،‌‌ همان طور که در موضوع و سوژه و ماجرا مخاطب را غافلگیر می‌کنید، در زبان نیز می‌توانیدهمین غافلگیری را به کار ببرید، تا به تعمیق حس طنز کمک کنید، حتی در طنز می‌توانید به «واژه سازی» هم روی آورید یا مفاهیم نو را بر کلمات سوار کنیدکه چه بسا در زبان معمول و رایج مردم هم کم کم به کار بروند. کافی است به معروف‌ترین رمان معاصر طنز فارسی (دایی جان ناپلئون) مراجعه کنید تا ببینید زبان روان، شوخ و استفاده دقیق از کلمات و بار کردن مفاهیم جدید بر آن‌ها، تا چه حد در خواندنی کردن کتاب و سپردن آن به حافظه‌ی جمعی نقش داشته است، تا آنجا که عباراتی مثل: «کار، کار اینگیلیساست» در محاورات روزمره‌ی ما، به صورت ضرب‌المثل درآمده است! البته طنزعبارتی را آگاهانه وحساب شده به کار ببرید وگرنه به لودگی پهلو می‌زند و مخاطب را پس می‌زند. یعنی طنز کلامی باید در خدمت ارائه‌ی ایده و نظر اصلی اثر باشد و نباید در به‌کار گیری آن زیاد دست و دلبازی به خرج بدهید.

    6. شخصیت‌پردازی
    شخصیت‌های آثار طنز، اغراق آمیزند. این اغراق را می‌توانید از طریق کوچک نمایی یا بزرگ نمایی شخصیت‌ها انجام دهید. آدمهای آثار طنز، یا کوچک‌تر از آنند که در دنیای واقعی به نظر می‌آیند، یا بر عکس، بزرگ‌تر از اندازه خودشان در عالم واقع هستند. (البته معمولاً سایزی که آثار طنزبرای شخصیت‌ها می‌سازند مناسب ترشان است، تو گویی طنز نویس نقاب از هیکل ظاهری افراد بر می‌دارد!) در هر حال اثر طنز هر چند واقع نما باشد یا سرگذشت آدم‌های واقعی را به تصویر بکشد در سایه‌ی همین بزرگ نمایی یا کوچک نمایی، تصویری اغراق شده از آن‌ها را نمایش می‌دهد.
    کنش‌های شخصیت‌های اثر طنز، مناسب و متناسب با شخصیت‌های آن‌ها در عالم واقع نیست و دچار بی‌تناسبی و تضادند. اینجاست که پای شگردهای طنز مثل «حماسۀ مضحک» به میان می‌آید: هجو شخصیتی که دچار خودبزرگ بینی است در سایه‌ی آفرینش مضحک فضایی حماسی. برای مثال شخصیت دن کیشوت که با وجود ناتوانی، غرق در خیالات خود است و می‌خواهد به دورۀ شکوه شوالیه‌گری بازگردد و در عالم اوهام آسیاب‌های بادی را دشمن می‌پندارد. نمونه‌ی روشن دیگری از حماسه‌ی مضحک، مثنوی موش و گربه‌ی عبید زاکانی است و قضیه‌ی عابد و زاهد شدن گربه که با لحنی حماسی ادا می‌شود و در ‌‌نهایت مخاطب می‌بیند که توبه‌ی گربه، مضحکه‌ای بیش برای چپاول موشان نبوده است!
    البته این اغراق در شخصیت سازی را باید دقیق انجام دهید. شخصیت باید در عین اغراق آمیز بودن، باور پذیر باشد وگرنه اثربخشی خود را از دست می‌دهد و سمت و سوی کاریکاتوریستی به خود می‌گیرد که همذات پنداری مخاطب را برنمی انگیزد. قدرت و قوت شخصیت طنز، در سایه‌ی حرکت آکروباتیک او روی بند اغراق و واقع نمایی شکل می‌گیرد. شخصیت اثر داستان طنز، ما به ازای واقعی ندارد، چون در ساخت آن، مبالغه شده است ولی نمادی اغراق شده از مابه ازای واقعی خود است و از این رو و در عمق خود، شخصیتی واقع نماست و برای مخاطب، شخصیتی خیالی نیست و چه بسا خود را در آینه‌ی او ببیند. مثلاً «چرویاکف» شخصیت اول داستان «یک شب خوش» چخوف، یک تیپ کاملاًآشناست، کارمندی دون و ساده، بی‌هیچ تشخٌص خاصی. او شبی در سالن تئا‌تر غفلتاً عطسه می‌کند و از اینکه می‌بیند مدیر کل ادارۀ راه، جلوی او نشسته است از این عطسۀ خود شرمنده می‌شود و چنان ابراز و احساس شرمندگی را تداوم می‌دهد تا در ‌‌نهایت دق می‌کند و می‌میرد! این اغراق در شخصیت‌پردازی چنان ماهرانه و واقع نمایانه صورت گرفته است که برای مخاطب پذیرفتنی به نظر می‌آید و چه بسا خود را در آینه‌ی اعمال و رفتار چرویاکف می‌بیند!
    در آثار طنز،‌گاه تضاد در شخصیت سازی، در آفرینش شخصیت‌های متضاد در آثار متجلی می‌شود. دم دستی‌ترین نمود این شگرد، در آثار سینمایی از رهگذر خلق دو شخصیت متضاد از نظر فیزیک بدنی و خصوصیات (لورل و هادردی، چیچو و فرانکو...) دیده می‌شود و در آثار داستانی، از رهگذر برخورد میان تیپ‌های متضاد، طنز در کلام و موقعیت آفریده می‌شود. نمونه روشن آن، شخصیت دن کیشوت و سانچو پانزا در رمان دن کیشوت است. دن کیشوت آدمی خیال‌پرداز و دچار اوهام است و سانچوپانزا شخصیتی واقع بین و ساده دل ولی مطیع ارباب. بخش مهمی از طنز این اثر، از رهگذر برخورد میان این دو است که شکل می‌گیرد و آفریده می‌شود!
    بسیاری از طنزنویسان از رهگذر آفرینش شخصیت غیر قابل پیش بینی در اثرشان به طنز می‌رسند. معمولاً کنش و واکنش این شخصیت، در جهت عکس پیش‌بینی مخاطب حرکت می‌کند و در نتیجه تعجب مخاطب را بر می‌انگیزد و همین امر موجب خنده‌ی او می‌شود. چون کاری می‌کند که مخاطب انتظارش را ندارد. در هر حال، چه شخصی‌تتان قابل پیش بینی باشد و چه غیر قابل پیش‌بینی، قرار دادن او در موقعیت‌هایی که در آن غرابت در رفتارو یا کلام رخ دهد، ضروری است.

    7.غافلگیری در گره گشایی
    یک گره گشایی غافلگیر کننده و تکان دهنده، قوی‌ترین گزینه برای بخش پایانی داستان طنزشماست. تعجب، موتور خنده است و در داستان طنز این تعجب در غافلگیری نهایی به اوج خود می‌رسد. آخرین جمله داستان طنز، باید به ذهن مخاطب ضربه بزند و او را غافلگیر کند.

    8. بازی با قواعد و قوانین
    در داستان طنز، آموزش‌های کلاسیک داستان‌نویسی رنگ می‌بازند. چرا که طنز، عرصه‌ی ممکن ساختن ناممکن‌هاست. در طنز، شما مجازید که قالب‌های ممنوع در داستان نویسی را به کار بگیرید و مخاطب را با خود در لذت این ورود به حریم‌های ممنوعه شریک سازید! می‌توانید کار را یکسره در قالب زبان خشک و غیر منعطف و غیر داستانی اداری بنویسید، از غلط نویسی عمدی استفاده کنید، زبان گزارشی به اثر بدهید و جا به جا، حکم‌های کلٌی صادر کنید. به سبک و سیاق انشاهای دورره‌ی دبستان، توصیفات شدید و غلیظ به کار ببرید. می‌توانید اثر را در قالب مقاله‌های مستند و مستقیم بنویسید. می‌توانید وقایع جزئی و کلی مربوط به خودتان را بی‌هیچ تخیل و تکنیک روایی به قلم بکشید، کارهایی که در کلاس‌های داستان نویسی، پیوسته شما را از آن برحذر می‌دارند. آن وقت از این همه غلط نویسی تعمدی غرق در لذت شوید و مخاطب را هم در این لذت شریک کنید! البته از فرمان‌های طنزنویسی هم غافل نشوید. چرا که برای گذر از تجربه‌های دیگران و آزمودن افقهای تازه، لازم است که ابتدا بر شگردهای آزموده شده که حاصل قرن‌ها و قرن‌ها تجربه بزرگان طنز ادبیات فارسی است مسلط شوید. در ‌‌نهایت خدا را چه دیده‌اید، شاید با آفرینش اثرتان، شگردی بر این شگرد‌ها افزودید! بهرام صادقی می‌گوید: "هنرمند باید چیزی از خود به دنیا اضافه کند، ولو اینکه یک مثقال باشد!"

    نگارنده: رویا صدر

  2. کاربران زیر به خاطر این پست از شما تشکر کرده اند : : بهمن پور (2015-05-29)
  3.  

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •