کودک، این موجودِ کوچک و شادان چنان در دنیایِ زیبا و رنگارنگِ خود غرقه است و نالان از ورود به دنیایِ تیرهرنگِ بزرگسالی که دیگران نیز وجودِ او را از یاد بُردهاند انگار. کودکی در دنیایِ امروزِمان به فراموشی سپُرده شده و این سهلانگاری را میتوان در جای جای شهر و دیار احساس کرد. دیوارهای بتُنی قد علم کرده، فضاهای خُشک و بیروح و کوچههای سرد و تاریک، شهر را به تهدیدی برای کودکان بَدَل کرده است.
بیاعتنایی به کودکان از فضای کالبدی شهر فراتر رفته و به ادبیات و هنر و دیگر زمینهها نیز سرایت یافته است. کودکِ امروز انگار در زندانی محبوس است که خلاقیت و نوآوری در او رنگ میبازد. در کتاب شهرسازی شهروند گرا جملهای خواندم؛ پس از فراموش شدنِ شیرینی قیمت ارزان، تلخیِ کیفیت پایین تا مدتها در خاطر خواهد ماند."
از ارتفاعِ کودکی سه، چهارساله، که شهر را از منظر بگذرانید، در و دیوارِ شهر را تهدیدکننده خواهید یافت و کودکی چه دورانِ حساسیست. دورانی که زیباییها و زشتیها تا ابد در لوحِ ضمیرِ آدمی ثبت و ضبط خواهد شد، همانندِ همان شیرینیِ قیمت ارزان که تلخیاش تا مدتها در خاطر میماند.
در حوزهی ادبیاتِ کودکان در جامعهی امروز همین بس که هرکجا تعدادی کودک را کنارِ هم ببینید و به گفتههایشان گوش فرا دهید، تنها خاطراتی از دیدنِ فیلمهای مربوط به بزرگسالان یا داستانهای فراتر از سنشان میشنوید. کودک باید کودکی کند! کودک و نوجوان باید همچون نسلِ ما، با کارتونهایی مثلِ پلنگ صورتی، کلاهقرمزی، الو الو من جوجوَم، حنا دختری در مزرعه، پت و مَت، چاق و لاغر و قصههای مجید... بخندد و شادی کند. باید همچون دورانِ نوجوانی داستانهایی مناسب با سنِ خود بخواند.
او نیاز دارد به عنوانِ یک کودک دیده شود. به عنوانِ یک کودک با او رفتار شود. اما مادران و پدرانِ امروزی گمان میکنند باید در سنینِ کودکی، دانشمندانی پرورش دهند. آموزش موسیقی، نقاشی، خط، ورزش هر کدام در جایگاهِ خود مناسب است، اما بارها دیدهایم والدینی را که هزار و یک کلاسِ مختلف برای کودکشان در نظر گرفتهاند و به قولی او را مجبور میکنند از این شاخه به آن شاخه بپرند، بی آنکه یکی از این مهارتها را به خوبی فراگیرند. نتیجه تأسفبار است. کودک از درس و نوشتن و خواندن دلزده میشود و به درونِ خود پناه میبرد. کودک درونگرایی پیش میگیرد، آن هم در دورانی که باید بگوید، بخندد و شادی کند.
بهروز بودن و حرکت در مسیرِ پیشرفت و همگام شدن با تکنولوژیِ روز، امری پسندیده است اما متأسفانه ما همیشه رویهی افراط یا تفریط را پیش میگیریم. فیلمهای کودک و نوجوان همواره به مسائلِ فرازمینی، جنگ و نیروهای ماوراء الطبیعه سوق یافته، حال آنکه میتوان کمی عنصرِ خیال به واقعیات افزود و آلیسی در سرزمین عجایب خلق کرد یا سفرهای گالیور که به مذاقِ کودک و نوجوان خوش آید و خلاقیت را بیشتر در او زنده سازد. اما ادبیات و فیلمهای امروزی تنها او را پرخاشگر میکند. گویی فرآیندی شتابزده در پیش است که کودک از دورانِ کودکی جهشی بزرگ یافته و سریعتر به دنیایِ بزرگسالان فرود آید.
کتابی که از دورانِ کودکی؛ زمانی که خواندن را فرا گرفته بودم، به یاد دارم، قصههای خوب برای بچههای خوب است. مجموعهای با جلدهای قدیمی و ساده به قلمِ مهدی آذریزدی که داستانهایی کودکانه از شاعران و نویسندگانِ بزرگِ ایران که به زیبایی با زبانِ کودکانه در هم آمیخته بود و خواندنشان زیباترین و بهترین لحظات را برایم رقم زد. و چه جای خالیِ چنین قصههایی برای کودکانِ امروز احساس میشود!
کودکی و نوجوانی، مقطعیست که روح و روانِ او از هرآنچه محیط و اطرافیان در اختیارِ او میگذراند، تأثیر میپذیرد. توجه به این سرمایههای آتی، نه نیاز به محروم کردنِ آنان از کودکیست، نه رها کردنِ آنان در اذهانِ کودکانهی خود. بلکه بهرهگیری از ادبیات، اشعار، موسیقی و ایجادِ فضاهایی سازگار با روحیاتِ آنان است که دریچهی ذهنشان را به روی ارزشهای برترِ زندگی بگشاید.
بزرگان و اندیشمندان به مقولهی کودک بسیار پرداختهاند و عٌصارهی کلامشان همواره پرورش عقل و خرد در کودکان همراه با حفظِ حال و هوای کودکانهی آنان است. به عبارتی پرورشِ فکرِ او را متعادل و همگام با مقتضیاتِ سنیِ او در نظر داشتهاند. پایانِ کلام لطیفهایست از سهروردی که حرکت از سوی مجهول به معلوم در روندِ دستیابی به خرد را بیان میکند.
سهروردی در رسالهای به نام رساله فی حاله الطفولیه، چه جالب مفهومِ کودکانی که در پی علم هستند و معنیِ آن را در عینِ حال نمیدانند، بیان میکند و میگوید:" در طفولیت بر سر کویی چنان که عادتِ کودکان باشد، بازی میکردم. کودکی چند را دیدم که جمع میآمدند، مرا جمعیت ایشان شگفت آمد، پیش رفتم و پرسیدم که کجا می روید؟ گفتند به مکتب از بهرِ تحصیل علم. گفتم: علم چه باشد؟ گفتند: ما جواب ندانیم از استاد ما باید پرسیدن. این بگفتند و از من دربگذشتند".
لطیفهای که آدمی را یادِ پدران و مادرانِ امروزی میداند که خیالِ دانشمندپروریِ فرزندانِ خود در سر دارند و سِیر به سویِ ناشناخته و فراگیری علم و خرد را فدای فرعیات میکنند و ظلمی ناخواسته بر او روا میدارند.
نگارنده : ن کیوانپور