به انجمن سبک زندگی ایرانی اسلامی خوش آمدید

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1
  1. #1
    هم سایه
    تاریخ عضویت : جنسیت Apr 2015
    سن : 36
    نوشته ها : 387 تشکر : 135
    مورد تشکر: 348 مرتبه تشکر شده در 224 پست
    دریافت : 0 آپلود : 0
    امتیاز : 0 وبلاگ :
    ن کیوانپور آنلاین نیست.

    آیا جایگاهِ خود را در جامعه می‌دانید؟


    شهر در سه اپیزود

    اپیزود اول- پسرانِ جوان در حالِ صحبت راجع به امتحانشان بودند. گویا امتحان نقشه‌برداری داشتند. اولی گفت که پروژه‌ات به کجا رسیده است؟ دومی پاسخ داد که به فلان دانش‌آموز پول دادم که برایم انجام دهد! باورت می‌شود 5 میلیون گرفت؟! اولی گفت این همه پول دادی برای کاری که می‌توانستی خودت انجام دهی؟ دوستش پاسخ داد که اگر می‌توانستم انجام می‌دادم؟ تازه کلاس زبان هم خصوصی برداشته‌ام. پسر اول پرسید با کدام معلم؟ دوستش گفت آقای فلانی البته اول گفته بود که ساعتی 50 تومان ولی بعد از تمام شدنِ کلاس گفت ساعتی 150 تومان! اولی پرسید: چیزی هم یاد گرفته‌ای؟ دوستش با پوزخند گفت : نه بابا! همان‌ها هم که بلد بودم یادم رفت!
    مکالمه همین‌طور ادامه پیدا کرد. اولین بار هم نیست که چنین صحبت‌هایی را می‌شنیدم. چند نفر را در دورانِ دانشجویی یا دانش‌آموزی سراغ دارید که تکالیف و پروژه‌هایشان را خودشان انجام نمی‌دادند؟ متأسفانه برخی به پول نیاز دارند و برخی به پروژه. افرادی ساعت‌ها و روزها و ماه‌ها برای انجامِ پروژه‌ی یک نفرِ دیگر زمان می‌گذارند تا با نُمره‌ی بالا از آن درس، بتواند به مرحله‌ی بعدی برود و گاه کارشان نیز با به به و چه چهِ معلم و استاد نیز همراه است. استادی که گمان می‌کند شاگردِ او همه‌ی دروس را به خوبی فرا گرفته و کم کم در حالِ آماده شدن برای ورود به بازارِ کار و پیشرفت در رشته‌ی تحصیلیِ خودش است. اما زهی خیالِ خام! بازارِ داغِ انجامِ پروژه‌های دانشجویی، نشان می‌دهد که تنها بخشِ کوچکی از دانشجویان که در پیِ درآمدزایی هستند، پروژه‌ها و پایان‌نامه‌ها را به اتمام می‌رسانند و در بسته‌ای تمیز و مرتب و به نتیجه رسیده، تحویلِ مشتریان خود می‌دهند که تحسینِ اساتید را جلب کرده و نمره‌ای بالا کسب کنند. بسیاری از افرادی که در کارنامه‌هایشان نمره‌های درخشان به چشم می‌خورد از همین دست هستند. افرادی که بی هیچ زحمتی، نمره‌های قبولی می‌گیرند. اما سوال این‌جاست که آیا این افراد در آینده، در حرفه‌ای که برمی‌گزینند، موفق نیز خواهند بود؟!

    اپیزود دوم- گاه که کتاب‌های تاریخ را ورق می‌زنیم، در می‌یابیم که بسیار بوده‌اند پادشاهان یا حکم‌رانانی که در جایگاهی قرار داشته‌اند که لایقِ آن نبودند و دیر یا زود از تختِ حکم‌رانی پایین کشیده شده‌اند. به عبارتی زمان، خود پاسخِ آنان را داده است و قدرت و شوکتِ بادآورده‌شان را از آنان گرفته است. سال‌ها پیش در هفته‌نامه‌ای مطلبی خوانده بودم که بسیار جالب بود. ماجرا از این قرار بود که تعدادی از مردانِ عادی که هیچ سوءسابقه‌ای نداشتند و از جمله شهروندانِ محترم و قانون‌مند بودند، داوطلبِ انجامِ یک آزمایش شدند. آنان را به یک زندان بُردند و به دو گروه طبق قرعه‌کشی، تقسیم کردند. گروهِ اول زندانی و گروهِ دوم زندان‌بان. بنا شد که مدت زمانِ طولانی آنان را در نقش‌های خود قرار دهند و تنها با یک دوربینِ مداربسته رفتارشان را تحتِ کنترل بگیرند. تا هفته‌های اول اوضاع عادی بود و تنش و اضطراب و درگیری دیده نمی‌شد. اما از هفته‌های بعد زندان‌بانان گویا جایگاهِ قدرتی یافته بودند، شروع کردند به شکنجه و تنبیهِ زندانیان. بدترین رفتارها و توهین‌ها را نسبت به زندانیان به نمایش می‌گذاشتند. زندانیان هم گویا در جایگاهِ خود حل شده‌بودند، شروع کردند به عصیان و سرکشی. بعد از چند ماه اوضاع از کنترل خارج شد و تمامِ افراد را به مراکز روان‌درمانی فرستادند. جایی که افراد هنگامِ روان‌کاوی اعتراف می‌کردند نمی‌دانند چه بر آن‌ها گذشته و چه بر سرشان آمده. به خصوص زندان‌بانان که شروع به شکنجه و تحقیر زندانیان کرده بودند. در انتهای متن نوشته شده بود که آیا همه‌ی ما چنین هستیم؟ آیا زمانی که به قدرت دست پیدا کنیم با هر درجه و مقیاسی، شروع به سوء استفاده کرده و خود را برتر و بالاتر می‌پنداریم؟!

    اپیزود سوم- شیخ ما گفت: " وقتی زنبوری به موری رسید. او را دید دانه‌ای گندم می‌بَرَد به خانه. و بازان زیر و زبر می‌آمد. و به بسیار جهد و حیلت آن را می‌کشید. و مردمان پای بر وی می‌نهادند و او را خسته و افگار می‌کردند. آن زنبور آن مور را گفت: این چه سختی و مشقت است که تو برای دانه‌ای بر خویشتن نهاده‌ای و برای یک دانه‌ی محقر، چندین مذلت می‌کشی. بیا تا ببینی که من چه‌گونه آسان می‌خورم و از چه نعمت‌های با لذت، بی این‌همه مشقت، نصیب می‌گیرم و از آن‌چه نیکوتر است و بهتر، به مراد خویش به کار می‌برم. مور را با خویشتن به دکانی قصابی برد، جایی‌که گوشت فربه و نیکو آویخته بود. آن زنبور برآمد از هوا و بر پاره‌ای گوشت نشست و از جایی که نازک‌تر بود، سیر بخورد و پاره‌ای فراهم آورد تا ببرد. قصاب فراز آمد و کاردی بر وی زد و آن زنبور به دو نیمه کرد و بینداخت. آن زنبور بر زمین افتاد. آن مور فراز آمد و پایش بگرفت و می‌کشید و می‌گفت : هرکه آن‌جا نشیند که خواهد و مرادش بود، چنانش کشند که نخواهد و مرادش نبود."
    به رنگ طاووس به رنگِ کلاغ؛ اسرارالتوحید شیخ ابوسعید ابوالخیر- داوود غفارزادگان


    نگارنده: نسترن کیوان‌پور

  2. 2 کاربر از ن کیوانپور برای این مطلب تشکر کرده اند : اسلامی (2015-07-21),بهمن پور (2016-06-30)
  3.  

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •