|
|
|
|
حکایت الاغ پیر و کشاورز
كشاورزی الاغ پیری داشت كه یك روز اتفاقی به درون یك چاه بدون آب افتاد. كشاورز هر چه سعی كرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد.
پس برای اینكه حیوان بیچاره زیاد زجر نكشد، كشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاك پر كنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث عذابش نشود.
مردم با سطل روی سر الاغ خاك می ریختند اما الاغ هر بار خاك های روی بدنش را می تكاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاك زیر پایش بالا می آمد، سعی می كرد روی خاك ها بایستد.
روستایی ها همینطور به زنده به گور كردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینكه به لبه چاه رسید و در حیرت کشاورز و روستائیان از چاه بیرون آمد ...
نتیجه
مشكلات، مانند تلی از خاك بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم:
اول اینكه اجازه بدهیم مشكلات ما را زنده به گور كنند و دوم اینكه از مشكلات سكویی بسازیم برای صعود.
ویرایش توسط بهمن پور : 2015-09-06 در ساعت 08:34
کاربران زیر به خاطر این پست از شما تشکر کرده اند : : انتظار (2015-09-06)
لیست موضوع های تصادفی این انجمن :
- دلخوری لاک پشت از خدا و پاسخ خدا به او!
- كيك بهشتي مادربزرگ !
- حکایت مرد بدهکار و پیرمرد طماع
- باارزش ترین هدیه ی دنیا
- نگاهى به آفرينش زن با توجه به داستان آدم و حوا در قرآن
- سخن سرخ پوست پیر...
- زندگی دنیا شما را نفریبد....
- داستان گول زدن داروغه
- راه حل رهایی از مشکلات
- لطفا بخوانید
- داستان کوتاه زنجیر عشق
ﻭﻗﺘﻲ ﻧﺎﻧﻮﺍ ﺧﻤﯿﺮﻧﺎﻥ ﺳﻨﮕﮏ ﺭﺍ ﭘﻬﻦمی کند ﻭ ﺩﺭﻭﻥ ﺗﻨﻮﺭ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﺩ ﺭﺍ ﺩﻳﺪی
ﻛﻪ ﭼﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ مییفتد؟
ﺧﻤﯿﺮ ﺑﻪ ﺳﻨﮕﻬﺎ می چسبد
ﺍﻣﺎ ﻧﺎﻥ ﻫﺮﭼﻪ ﭘﺨﺘﻪ ﺗﺮمیشود، ﺍﺯ ﺳﻨﮕﻬﺎ ﺟﺪﺍ میشود
ﺣﮑﺎﯾﺖ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺳﺖ
ﺳﺨﺘﯿﻬﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ
ﺣﺮﺍﺭﺕ ﺗﻨﻮﺭ ﺍﺳﺖ
ﻭ ﺍﯾﻦ ﺳﺨﺘﯽ ﻫﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ
ﭘﺨﺘﻪ ﺗﺮ میکنند
ﻭ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﭘﺨﺘﻪ ﺗﺮمیشود
ﺳﻨﮓ ﮐﻤﺘﺮﯼ ﺑﺨﻮﺩ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ
ﺳﻨﮕﻬﺎ ﺗﻌﻠﻘﺎﺕ ﺩﻧﯿﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻣﻦ، ﺧﺎﻧﻪ ﻱ ﻣﻦ ،ﻣﻦ ،ﻣﻦ
ﺁﻧﻮﻗﺖ ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻨﻮﺭ ﺧﺎﺭﺝ ﮐﻨﻨﺪ ﺳﻨﮕﻬﺎ ﺭﺍ
ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ !
ﺧﻮﺷﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﺭ ﺗﻨﻮﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﭘﺨﺘﻪ
ﻣﯿﺸﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﺳﻨﮕﯽ نمیﭼﺴﺒﺪ!
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)