شهر در سه اپیزود
اپیزود اول: خانههای قدیمی را به خاطر دارید؟ انگار روح در آنها جریان داشت و وارد که میشدی موجی از احترام و تحسین وجودت را پُر میکرد. چه خانههای ساده چه خانههای به قولی مجلل. همه یک سادگیِ خاصی داشت و صمیمیتی جنبهی کالبدی آن پُشتِ گرمای آن پنهان بود. خانههای قدیمی شمالِ ایران به عنوانِ مثال، یک ایوانِ چوبی داشت و سقفهایی بلند، دیوارهای خانهها کاهگلی بود و داخلِ خانه، خبری از تختهای مدرن و شیکِ امروزی با حریر و کتابخانههای متصل به تخت و ... نبود. درِ کمد را باز میکردی و تشک و ملحفه برمیداشتی پهن میکردی، شب بخوابی روی زمین. توی هال یک کُرسی بود که همه دورِ هم جمع میشدند وقتِ سرما. سفره پهن میکردند برای ناهار و شام و صبحانه و دورِ هم غذا میخوردند.
انگار معمارانِ قدیم میدانستند چهطور روح در ساختمانهایشان بدمند که حاصلِ کارشان را بتوان خانه نامید. شهرسازی ارزشگرا، دیدگاهی دارد که به این مقوله میپردازد. سه نوع ساخت و ساز بر این اساس مطرح میشود که به این صورت است؛ بُعدِ اول سرپناه است که در مقابلِ باران یا باد فرد را از خطر محافظت کند. بُعدِ دوم طبقِ تعریف در آییننامهی 2800 ساختمان، محصولی به نام ساختمان است که برای حفاظت در برابرِ زلزله است و بُعدِ آخر، محصولیست معماری که روحِ انسان را صیقل دهد.
سوال اینجاست که آیا در ساختمانهای امروزی میتوان روحِ خود را صیقل داد؟ آیا هنگامِ ورود به این ساختمانها، حسِ حضور در خانه به شما دست میدهد؟ حسی راحتی که هویت برایتان به ارمغان آورد؟
اپیزود دوم: در طولِ تاریخ، نظریهپردازانِ بسیاری در حوزههای گوناگونِ روانشناسی، فرهنگشناسی، معماری و شهرسازی، و انسانشناسی به موضوعِ مسکن پرداختهاند. مسکن را از منظرِ شهری و در رویکردی زیستشناسانه، سلولی زنده میدانند که در کُلیتی پیچیده تنفس میکند. از منظرِ شهر، نظریهپردازان مسکن را گونهای فضا میانِ گونههای دیگرِ فضایی میدانند؛ فضایی در مقیاسِ شهری و خصوصی. از نظرِ مهندسیِ ساخت نیز مسکن بناییست که در ترکیب با ابعادِ زیباییشناسانه و با تدقیقِ ظرفیتهای زیستیِ درونش وجهی معمارانه در خود دارد.
با اینحال سخنی از والتر گروپیوس نقل میکنیم که میگوید: معماری آنجا آغاز میشود که مهندسی پایان مییابد. به عبارتی زمانی که انسان در خانه سکونت یافت، ساختمان به سطحی فراتر از یک سازهی معماری ارتقا مییابد و آنگاه نیازهای روحی و روانی در کنارِ تأمینِ سرپناه مطرح میشود. مسکن در دیدگاهی علمی انگار شخصیت مییابد و اینچنین است که پرسشِ مسکن کیست؟ مطرح میشود.
اپیزود سوم: بازار مسکن، همواره یکی از پیچیدهترین موضوعاتِ اقتصادی در کشورهای مختلف است. چرا که عواملِ متعددی در قیمتِ مسکن دخیل هستند که گستردگی آنها سبب میشود امکانِ نظارتِ دقیق بر بازار مسکن، وجود نداشتهباشد. تأمل بر بازارِ مسکن و برنامهریزی برای آن در شهرهای بزرگ، به ویژه کلانشهرهایی که در معرضِ مهاجرتِ بیشتر به عنوانِ قطبی برای ارائهی خدمات و امکانات مطرح هستند، اهمیت بیشتری مییابد.
در این میان، نیاز به مطالعاتِ جامع و برنامهریزی در شهر کرج نیز به عنوانِ یکی از پنج کلانشهرِ کشور با جمعیتِ رو به رُشد، ضروری است. هرچه جانمایی سرانههای خدماتی و تجاری در جای جایِ کرج بیشتر میشود، به همان میزان قیمتِ مسکن به دلیلِ دسترسی بیشتر به این خدمات، افزایش مییابد. البته این تنها یکی از عواملِ موثر در افزایش نرخِ مسکن است. اما این مسائلِ اقتصادی و کالبدی سبب شده از بُعدِ روانیِ مسکن غافل شویم و به عبارتی کیفیت را فدای کمیت کنیم. نتیجه هم میشود انبوهسازی مسکن در قالبِ ساختمانهایی بیروح که رشد و نوآوری و خلاقیت را در انسان از بین میبرد؛ خانههایی که در اراضی بدونِ امکانات و ساختمانهای متحد الشکلی ساخته میشوند که جنبهی کالبد در آن حرفِ اول را میزند و چنان خشک و بیروح طراحی شده که هیچ کس حاضر به زندگی در آنها نیست.
آیا در خانههایی چون قفس میتوان روح را به اوج رساند؟ آیا میتوان خلاقیت و نوآوری خلق کرد. اگر در این خانهها مردم سُکنی گزینند آیا دیگر شخصیتی برای ساختمان وجود دارد و میتوان از خانههای یکشکل، این سوال را پرسید: این خانه کیست؟!
نگارنده: نسترن کیوانپور