نوبت تو هم میشه

[بهمن پور]

نوبت تو هم میشه
سوی من که می آیی آهسته بیا . اینجا همه چیز آرام است . آرام تر از دریا، پر احساس تر از باراش باران پاییزی . این رنگ و بوی دلهای پاک و مهربان شماست که جز این نمی توانستم توصیف کنم . قدر این دل مهربان را بدانید .
نوبت تو هم میشه ! آنگاه که در غبار تاریکی کینه و نفرت ، شکوه بخشش و مهربانی را ببینی . وقت کوتاه است و دل اگر بخواهی صبور می شود . نعمت صبر ارزانی همه شما باشد.
آرزو کرده بود که همه چیز را بدست بیاورد از مال و نام و حال و کام همه را می خواست . غافل از اینکه هر چیزی می آید و تا قدر ندانی زود می رود. بازی کردیم و به بازیچه گرفتیم . خود را سرگرم کردیم و زیبایی را بر خود گرفتیم و مال و اندوخته جمع کردیم و داشتن فرزندان را مباهات کردیم .(1) نوبت تو هم میشه که این راه عمر را از نوزادی تا کهنسالی طی کنی . راستی تو الان کجایی این راه زندگی هستی ؟نوجوان، جوان،میانسال،یا کهنسال ؟
آدمی در هر سنی باشد نگاهی خاص بر او حاکم است گاه بازیجه می بیند و کودکانه دل می بندد و گاه کهنسالی است که افزون خواهی مال و فرزند را می جوید و حرص می خورد و طمع می ورزد . نوبت تو هم میشه ! بنگر اکنون چگونه به خود و پایان زندگی خویش می اندیشی ! سرمایه های زندگی خویش را قدر بدانیم که به ناگاه از دستمان نرود.

سر بر آستان دوست بگیریم و از درگاه پر مهرش سخن بشنویم . شاید شما هم چنین لطیف از پروردگار شنیده باشید :
منم زیبا که زیبا بنده ام را دوست میدارم
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان ، رهایت من نخواهم کرد
رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود
تو غیر از من چه میجویی؟ تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟
تو راه بندگی طی کن عزیز من، خدایی خوب میدانم
تو دعوت کن مرا با خود به اشکی، یا خدایی میهمانم کن
که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم
طلب کن خالق خود را، بجو ما را تو خواهی یافت
که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که
وصل عاشق و معشوق هم، آهسته میگویم، خدایی عالمی دارد
تویی زیباتر از خورشید زیبایم، تویی والاترین مهمان دنیایم
که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت
وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت میگفتم
مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی؛ ببینم من تورا از درگهم راندم؟
که میترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور؟!
آن نامهربان معبود. آن مخلوق خود را
این منم پروردگار مهربانت.خالقت. اینک صدایم کن مرا. با قطره ی اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را. با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاکی ام. آیا عزیزم حاجتی داری؟
بگو جز من کس دیگر نمیفهمد. به نجوایی صدایم کن. بدان آغوش من باز است
قسم بر عاشقان پاک با ایمان
قسم بر اسبهای خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم بر عصر روشن، تکیه کن بر من
قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور
قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد
برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو
تمام گامهای مانده اش با من
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان. رهایت من نخواهم کرد (2)

به پاس همدلی و همراهی شما خوبان ، اکنون جملات ارسالی منتخب شما را می خوانیم .
- ارزش هر انسان؛ نه به جنس! نه به قد! نه به ثروت! بلکه به اندازه ی همت و مهربانی اوست…..
اندکی مهربانتر باش چون نوبت تو هم میشه . صدای رسا

- به خودم درآينه قول دادم.. که پا راهرگز,,,داخل کفش دگر نگذارم.. بي هدف فکرنکنم,,روي ابرهاي خيال باطل.. چون پرنده ام,,بالي ازپر دارم.. نوبت توهم مي شه!! به خودت قول دهي,, ناني از مهر و وفا دست يک بچه دهي,, من و تو,,قول به اينه دهيم..همه چيزآسان است. اين دفعه نوبت ماست,

- چون شهيدان رفتند... ميهنم خوني خواست.,من و تو قول داديم.. آينه پا برجاست..زهرا مظفري از شهريار.

- نوبت توهم میشه ای شانس که: روزی برسه که همه حسرت بخورن بگن شانس فلانی رو باش همش میره زیارت مکه کربلا نجف سوریه سامرا و.....غصه نخور شانس من، نوبت توهم میشه ان شاالله . عزیزه هاشمی از رفسنجان


پاورقی ها
1- اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ بدانيد که زندگی اين جهانی بازيچه است و بيهودگی و آرايش و فخر فروشی ، وافزون جويی در اموال و اولاد الحدید آیه 20
2- شاعر نامشخص