به انجمن سبک زندگی ایرانی اسلامی خوش آمدید

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1
  1. #1
    هم سایه
    تاریخ عضویت : جنسیت Apr 2015
    سن : 36
    نوشته ها : 387 تشکر : 135
    مورد تشکر: 348 مرتبه تشکر شده در 224 پست
    دریافت : 0 آپلود : 0
    امتیاز : 0 وبلاگ :
    ن کیوانپور آنلاین نیست.

    به سرزمینِ عجایب نویسندگی خوش آمدید!

    شهر در سه اپیزود

    اپیزود اول- مطلبی می‌خواندم که در آن روندِ درگیریِ ذهنی نویسندگانِ بزرگ با شخصیت‌های آثارِ خود را بیان کرده بود. به طورِ مثال، در جلسه‌ی نقد و بررسی رمان آنا کارنینا، زنی گریه‌کنان به لئو تولستوی گفت که شما نویسنده‌ها آدم‌های بی‌رحم و سنگدلی هستید، چون یک شخصیت را می‌پرورانید تا خواننده با او حسِ هم‌ذات‌پنداری کند اما ناگهان او را به زیرِ چرخ‌های قطار پرتاب می‌کنید، همان بلایی که سرِ آنا کارنینا آوردید! آخر چرا؟ و لئو تولستوی لحظاتی به فکر فرو رفت و گفت: باور کنید من همه‌ی تلاشم را برای نجاتِ ایشان به کار گرفتم، حتا بارها با او حرف زدم اما او خلافِ میلِ من رفتار کرد و خود را نابود کرد. من هرگز چنین سرنوشتی برای آنا انتخاب نکرده بودم.
    و این خاطره برای بسیاری از نویسندگانِ بزرگِ جهان صادق است. شخصیت‌ها چنان با قدرت و باورپذیری بالا پرداخته شده‌اند و با نویسنده عجین، که گویی راوی، نویسنده را با خود به هر سو می‌کشاند؛ گاه مسیرهایی ناشناخته که نویسنده حتا در آغازِ فرآیندِ نوشتن به آن توجهی نکرده است. خواندنِ نظرِ هر نویسنده راجع به بزرگ‌ترین و برجسته‌ترین شخصیتی که تاکنون خلق کرده و آشنایی با روندِ کارِ او بسیار جذاب است. برای نویسنده‌ی تازه‌کاری که شوقِ نوشتن و خلقِ جهانی تازه دارد، چه چیز بهتر از آشنایی با رابطه‌ی نویسندگانِ بزرگ با شخصیت‌های اصلیِ داستانی؟ گوستاو فلوبر در رمانِ معروفِ خود به نامِ مادام بواری، درست در انتهای داستان که اِما؛ شخصیتِ اصلیِ خود را دچارِ مسمومیت می‌کند، خود نیز دچارِ سرگیجه و تهوع می‌شود و سر از بیمارستان در می‌آورد و پزشکِ معالج بعد از انجامِ آزمایش می‌گوید او مسموم شده!
    و گاه این ارتباط و پیوند تا جایی پیش می‌رود که تمایز میانِ نویسنده و شخصیت‌های داستانی در ذهنِ نویسنده گُم می‌شود. همان‌طور که لوئیس بورخس، نویسنده‌ی برجسته‌ی آرژانتینی چنان غرق در شخصیت‌های داستانش بود که در محافلِ دوستانه، گویی در جای دیگری سِیر می‌کرد. او روندِ کارش چنین بود که با دقت و حساسیتِ بالا، ماجراهایی که بنا داشت در داستانش تعریف کند، اول خودش امتحان و تجربه می‌کرد. تا جایی که گابریل گارسیا مارکز، درباره‌ی او می‌گوید: بورخس راست می‌گفت. ذهنیت او هیچ‌گاه به شکلِ صد در صد متعلق به خودش نبود و هر لحظه در پوستِ یک شخصیتِ داستانی در یکی از کتاب‌هایش فرو می‌رفت.

    اپیزود دوم- آدمی که به نوشتن علاقه‌مند است، خواه یادداشت، خواه نوشتنِ در نشریات، خواه حتا یک دلنوشته‌ی کوچک یا خاطره‌ی روزانه، زمانی که شروع به نوشتن می‌کند، کم‌کم به دنیایی وارد می‌شود که انگار سرزمینِ عجایب است. ابتدا کاری بسیار دشوار پیشِ رو دارد. چرا که آن‌چه در ذهنِ آدمی رژه می‌رود، باید روی کاغذ بیاید و به عبارتی فاصله‌ی ذهن و قلم کم شود.
    بسیاری از آنان که اهلِ نوشتن هستند، به ساختمانی می‌مانند که چهارچوبش مدت‌هاست شکل گرفته است؛ اما خانه هنوز کامل نیست. گمان می‌کنم ارکانِ داستان نویسی متشکل از طرح، راوی، زاویه دید، بدنه و پایان، مقدمه و همه‌ی این‌ها(در داستان کوتاه) و نحوه‌ی نگارش و نوعِ نثر، مانندِ اجزای داخلی این خانه هستند که اگر به طورِ کامل برای فردِ مشتاقِ نوشتن واضح و شفاف نشود، خانه تا ابد نیمه‌تمام خواهد ماند. شاید خانه بتواند نقشِ سرپناه بودنِ خود را ایفا کند، نویسنده تا ابد بنویسد و اِقبال هم داشته باشد و معروف هم شود، اما خانه‌اش از زیبایی و استحکام برخوردار نخواهد بود.

    اپیزود سوم- اپیزودِ اول را گفتم که دریابیم نویسندگان بزرگ برای باورپذیریِ شخصیت‌های داستان‌های خود چه می‌کنند. اما متاسفانه داستان‌های بسیاری را می‌خوانیم و می‌شنویم که از ذهنِ نویسندگانِ جوان یا تازه‌کاری جاری شده است اما مهم‌ترین اصل را در خود ندارد؛ باورپذیری. باورپذیری اصلی‌ست بسیار مهم که جهانِ نویسنده را معمولی و عادی جلوه می‌دهد؛ هرچند پیچیده و عجیب و خارق‌العاده باشد. چه فایده که نثری فاخر داشته باشیم، تمامِ ارکانِ داستان‌نویسی را لحاظ کنیم اما داستانمان از باورپذیری اندک برخوردار باشد؟
    به ازای هر فردِ مشتاقِ نوشتن، روندِ شکل‌گیری داستان وجود دارد. این موضوع مانندِ اثرِ انگشتِ افراد، منحصر به فرد است و باید هر کس در پیِ یافتنِ این روندِ منحصر به فرد برای خود باشد، چرا که چون گنجی او را تا ابد در نوشتنِ هر مطلب و نوشته و داستانی یاری خواهد کرد.
    در جایی خواندم که گابریل گارسیا مارکز؛ نویسنده‌ی کُلمبیایى و خالقِ رمانِ صد سال تنهایى در مورد روند شکل‌گیرى این رُمان، مى‌گوید: "من پس از به پایان رساندنِ رُمان صدسال تنهایى، تمام مدارک و اسنادى را که طى خلق رُمان‌ام تهیه کرده بودم، در دو گونى گذاشتم و با کمک همسرم، همه را از بین بُردیم".


    نگارنده: نسترن کیوان‌پور

  2.  

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •