در ادبیات و فرهنگ گذشته اسلامی و ایرانی ما علم و علم آموزی و استاد و دانشجو ارزش و جایگاه خاص دارند و به همین سبب در همه منابع و مطالب و رسائلی که از گذشته باقی مانده، برای استاد و معلم ارزش شایانی قائل شدهاند و این به دلیل ارزشی است كه علم دارد.
اگر ما کتابهایی که درباره علم و آداب علم آموزی است را تورق کنیم، اولین فصل آن مربوط به بحث علم است و استناد این هم به خود کتاب مقدس آسمانی ما مسلمانان یعنی قرآن کریم است. در جایی از قرآن آمده است: " وَمَن یؤت الْحِكْمَة فَقدْ أُوتی خیرًا كثیرًا"، یعنی اگر به کسی حکمت ارزانی شد، به او خیر کثیر داده شده است و در جایی دیگر از قرآن نیز داریم: "انما یخشی الله من عبده علما" و یا در آیهای دیگر میخوانیم "رب زدنی علما و عملا".
وقتی که خود یک موضوعی ارزش والا داشته باشد، طبیعی است که کسانی که به آن کار میپردازند، چه علم آموز باشند و چه علم را به دیگران آموزش بدهند، هر دو ارزش پیدا میکنند؛ چون خود موضوع ارزش دارد. به همین سبب است كه در روایات آمده است که کسی که به دنبال علم میرود ملائکه در قدمهای او فرش پهن میکنند، یا پیامبر ما میگوید که علم را بیاموزید حتی اگر در چین باشد یا ز گهواره تا گور دانش بجوی.
حضرت علی(علیهالسلام) میفرمایند: "من علّمنی حرفا قد صیرنی عبدا" یعنی اگر کسی به من یک حرف آموزش دهد مرا بنده خودش قرار داده است.
مثل کتاب "آداب المتعلمین" که "خواجه نصیرالدین طوسی" به نگارش درآورده و یا کتاب بسیار زیبا و جالب "منیة المرید" نوشته "شهید ثانی" که این کتاب درباره دستورات و وظایفی است که هم دانشجویان باید به آن عمل کنند، هم طلاب علوم و هم استادان؛ و جالب این است که در آغاز یکی از فصلهای این کتاب، به فضیلت علم و دانش میپردازد و میگوید :
که اول دانشجو و استاد باید بفهمند که این کار آنها چقدر ارزش دارد. به همین منظور احادیث بسیار زیادی نیز میآورد، علاوه بر آن آیات فراوانی از قرآن را درباره علم نقل میکند مثلا این آیه "یرفع الله الذین امنو منکم والذین اوتوالعلم درجات"، و "الراسخون فی العلم یقولون امنا" و یا خیلی آیههای دیگر که ویژگیهای عالمان را بیان میکند.
احادیثی از چهارده معصوم را نیز که درباره علم گفتهاند، و پس از آن آداب و وظایف مشترک معلم و شاگرد را بیان میکند، یعنی قبل از اینکه بخواهد به وظیفه استاد بپردازد به وظیفه معلم در قبال شاگرد میپردازد. برخی حتی شغل معلمی و استادی را با شغل انبیا مقایسه کردهاند؛ به عنوان کسی که تربیت میکند.
آیا وظیفهی استاد فقط آموزش علم است؟
فقط آموزش علم نیست؛ یعنی استاد باید شخصیتی باشد که علاوه بر علم، ادب را هم آموزش دهد و ما فقط نباید فکر کنیم که صرفاً آموزش مهم است. آموزش باید در کنار پرورش توأمان باشند. یک سری از معلمهای ما فقط پرورش میدهند و یک سری فقط آموزش، و این معضلاتی را بوجود میآورد؛ مثلاً ما در مدرسه معلم پرورشی داریم، یعنی بقیه معلمان فقط آموزش دهند و کاری به پرورش نداشته باشند، غافل از اینکه معلم ریاضی که مثلا عدد "یک" را روی تابلو مینویسد، باید در همان زمان هم به عنوان یک معلم با آداب، این علم را و این ضرب و تقسیم را روی تخته به دانشآموزان یاد دهد، یعنی باید هم نماد آموزش ریاضی باشد و هم نماد آموزش انسانیت. پس باید خودش هم معلم آموزشی باشد و هم معلم پرورشی.
وظیفه شاگرد در مقابل استاد چیست؟
وظیفه دانشجو علم آموزی است، که وظیفه بسیار سنگینی میباشد. در طول تاریخ فرهنگ، هنر و ادب اسلام و ایران، یک طلبه یا یک دانشجو اول باید به دنبال استاد بگردد؛ یعنی اینطور نیست که هر کسی بتواند استاد باشد و این در ادبیات عرفانی ما به صورت بحث پیر و مراد مطرح میشود یعنی یک طلبهی علم پس از مدتها جستجوی بیرونی و درونی استادی یا مرادی را برای خود پیدا میکند و بعد تازه طی طریقاش شروع میشود و باید در مقابل این استادی که خود، او را یافته است آدابی را رعایت کند که در فرهنگ اسلامی بر اجرای این آداب تاکید زیادی شده است. دلیل این همه دقت این است كه اگر در این راه دچار خطا شود به سرمنزل مقصود نخواهد رسید. گام دوم این است که استاد را به عنوان پدر یا پدر دوم خود بداند. در فرهنگ اسلامی جایگاهی را که برای پدر و مادر در نظر میگیرند همان جایگاه را هم برای معلم و استاد قرار میدهند.
یکی از آسیبهایی که امروز نظام آموزشی ما را ممکن است تخریب کند، این است که به علت مشکلات مادی یا مشکلات دیگر برخی از دانشجویان مجبور هستند که در حین تحصیل خود، کار کنند؛ این دو ایراد دارد، یکی اینکه باعث میشود این دانشجویان همت و ذهن خود را معطوف به علم نکنند و دیگر اینکه چون درگیر برخی از مشغلههای مادی میشوند و کسب درآمد و پول برای آنها جذاب میشود، کمی از آن فضای علمی صرف که یک هدف عالی و متعالی دارد جدا میشوند. پس یکی از مباحث مهم این است که نیّت خالصانه دانشجو باید برای علم باشد نه برای کسب پول. فکر کردن به درآمد را بگذارد برای وقتی که وارد فضای جامعه میشود و بالطبع برای زندگی باید تلاش كند و كسی منکر این قضیه نیست، ولی در فضای دانشجویی که برای جوان به وجود میآید و در حالی که هنوز مسئولیتی بر دوشش نیست، بهتر است كه وقتش را صرف كسب علم كند. علمای بزرگ ما از قدیم این گونه بودهاند، و میشود گفت که زندگی عارفانه و زاهدانهی آنان در دوران طلبگی مقدمهی عرفان بلند مرتبه آنان شد.
گام بعدی مسأله استاد است؛ از استاد خود تبعیت کند و رعایت حدود استاد را بکند؛ رعایت احترام و ادب را بکند. بنابراین علاوه بر ارج نهادن به مقام استاد و احترام آن، اگر در مقابل استاد خودش تواضع و فروتنی داشته باشد قطعا ً در مقابل علم و دانش هم تواضع و فروتنی خواهد داشت و این باعث میشود که فرد بتواند مراحل ترقی و رشد خود را طی کند.
آیا این مسائلی را که میفرمایید در حال حاضر در دانشگاههای ایران به چشم میخورد؟
چیزی که در دانشجویان این دوره وجود دارد این است که جوانان امروزه خیلی زود میخواهند به آخر کار برسند؛ یعنی میخواهند یک شبه ره صد ساله را طی کنند. در صورتیکه نمیشود و این امکان وجود ندارد. هر علمی یا هر کتابی جایگاه خود را دارد. هر فصلی از هر کتابی جایگاه خودش را دارد. به همین خاطر در گذشته تاریخی اسلام و ایران کتب کمی برای تدریس وجود داشته است. مثلاً یک کتاب صرف و نحو بیشتر نبوده ولی همین کتاب صرف و نحو را تا میآمدند به آخر برسانند ممکن بود حتی تا دو سال طول بکشد که به سال دانشگاهی ما 4 ترم میشود، یعنی طلبه میبایست فقط یک کتاب را در 4 ترم مطالعه میکرد و جالب این است که بعد از آن چهار سال دیگر این کتاب را کاملاً میدانسته و چون این کتاب را میدانسته پس به زبان و صرف و نحو عربی کاملاً مسلّط میشده است.
نکتهای که میخواهم اینجا عرض کنم این است که چه دانشجو، چه استاد، نباید فکر کند آموزش و پرورش تمام میشود و اگر کسی روزی مدرکی گرفت کارش تمام است و دیگر نیاز به آموزش و پرورش یافتن نیست. یعنی آن "اطلبو العلم من المهد الی الهد" فقط یک شعار نیست، متاسفانه ما که ادعای مسلمانی داریم به این حدیث فقط به چشم یک شعار نگاه میکنیم، باید این حدیث عملیاتی شود؛ یعنی فضا طوری ساخته شود که به این حدیث عمل شود.
دانشجو کسی است که تربیت میشود، بر فرض مثال من که آمدم رشته مهندسی بخوانم، آیا فقط آمدم مهندس شوم یا فقط به صرف داشتن یک مدرک تحصیلی لیسانس بسنده کنم؟ حتی اگر هم خیلی مهندس متبحر و برجستهای شوم، خیلی پزشک برجستهای شوم، آیا در روابط اجتماعی خود با انسانهای دیگر، با پدر و مادر، با استاد (یا روزی اگر استاد شوم با دانشجوی خودم) مناسب عمل میکنم؛ آیا اینها مهم نیست؟ ما نباید اینها را فرا بگیریم؟
استاد میرود سر کلاس و میبیند که دانشجو با چهرهای سر کلاس حاضر شده که به هر چیزی میماند الّا یک دانشجو و طلبهی علم. بعد هم وقتی به او تذکر داده میشود، آزادی را بهانه میکند. بله او آزاد است ولی باید بداند ادب چه چیزی را حکم میکند.
آیا وجود معلم پرورشی در دانشگاه هم ضروری است؟
وجود معلم پرورشی در دانشگاهها برای رشد شخصیتی دانشجویان بسیار مهم است و کمبود این امر مهم واقعاً حس میشود. این کمبود حتی در دوران مدرسه هم به چشم میخورد؛ خیل عظیم کسانی که از مدرسه وارد دانشگاه میشوند متاسفانه پرورش روحی نیافتهاند و آداب علم آموزی را نمیدانند، در صورتی كه علم آموزی صرف دردی دوا نمیکند، بلکه همراه آن امور پرورش نیز لازم است. کسی که وارد دانشگاه میشود، فکر میکند چون از پل کنکور گذشته پس دیگر از نوابغ جهان بشریت است و روزی هم که از دانشگاه خارج میشود با این خیال که در حوزه علم، کارشناسی است، تفکرش بر این است که میتواند همه کار بکند. در این فرایند او آگاه نیست که چه چیزی را نه بخاطر کسب درآمد، نه بخاطر مدرک، بلکه بخاطر انسانیت و پرورش روح خودش یاد گرفته است. به دانشجو و به طالب علم توصیه شده که آداب علم آموزی را رعایت کند، یعنی علم آموختن آداب دارد، وارد کلاس شدن آداب دارد.
وظایف استاد چگونه است؟
یک وجه از نقصهای بحث رابطهی استاد و دانشجو به خود استادان برمیگردد. خلوص نیتی که برای دانشجو عنوان کردم برای استاد هم لازم است، ما در قرآن میبینیم: "مثل الذین حمل التورات کمثل الحمار..." آنهایی که تورات را حمل میکنند و به آن عمل نمیکنند، مانند حیوانی هستند که بر آن باری گذاشتهاند که آن بار کتاب است. در ادبیات ما کسی که علم میآموزد و عمل نمیکند را به زنبور بی عسل تشبیه کردهاند. استاد باید درک کند که قبل از اینکه بخواهد صرفا ً یک سری دروس را آموزش بدهد، جایگاهی به عنوان یک استاد دارد، که فقط این جایگاه در کلاس درس نیست. پس قبل از درس دادن استاد باید شخصیت ویژهای داشته باشد، چرا که کار او فقط درس دادن نیست. جالب است که ما در پیشینه گذشته خود و تاریخ خودمان حتی برای آموزش مشاغل این رابطه را داریم.
در منابع و متون دینی و ملی ما چه توصیههایی برای استادان وجود دارد؟
ما برای معلم و استاد آداب خاصی داریم. حتی نحوه پوشش و لباس استاد هم مهم است؛ استاد بخاطر وزانت علم و بخاطر جایگاه علم، باید سعی کند لباس مرتبی داشته باشد، حتی الامکان بوی عطر خوش بدهد و به اصطلاح سر و وضع مناسبی داشته باشد و در هم ریخته نباشد؛ استاد در هم ریخته نمیتواند دانشجو را از در هم ریختگی و پراکندگی ذهن به دور کند. استاد به عنوان کسی که دانشجویان همه حرکات و سکنات او را اعم از نحوه خندیدن، نحوه راه رفتن، صحبت کردن، لباس پوشیدن و نگاه کردن زیر نظر دارند، باید این مسائل را مورد مداقه قرار دهد. خیلی از حرفهای اطرافیان ممکن است روی ما تأثیر نگذارد، ولی من استاد باید این را بدانم که هر کلامی که از دهان من در میآید ممکن است که حتی سرنوشت یک انسان را عوض کند.
اساتید باید توجه کنند که هر حرفی که سر کلاس بیان میكنند تأثیر مستقیمی بر روی جامعه خواهد گذاشت و حرف نادرست ممکن است نتایج وخیمی به بار آورد. حتی توصیه شده اگر استاد سر کلاس مطلب علمی را اشتباه گفت و آخر کلاس فهمید که اشتباه بوده همان جا باید تصحیح کند، نباید این را برای جلسه بعد بگذارد. اگر استاد نظری خلاف نظر خود دید و فهمید که درست است تصحیح کند و اگر سوالی مطرح میشود که پاسخ آن را نمیداند، به سادگی بگوید نمیدانم. دانشجویان میدانند که یک آدم همه چیز را نمیداند! حتی اگر به حساب بیسوادی استاد هم بگذارند عیبی ندارد. یعنی اخلاق این را حکم می کند که استاد بگوید نمیدانم. که البته اگر دیدگاه و رفتار دانشجو هم بر اساس آن آداب باشد، هیچ وقت این را به عنوان بیسوادی یا کمسوادی استاد نخواهد گذاشت.
توصیه به اساتید و همکاران محترمم این است که وقتی خداوند توفیق خدمت را به ما داده است و ما در مقام استادی سر کلاس حاضر میشویم و درس میدهیم، لازم است که قبل از هر چیز خودمان را تهذیب و تزکیه نفسانی کنیم، سعی کنیم که از همهی عیوب نفسانی و ظاهری و باطنی خودمان را بری کنیم. استاد واقعی کسی است که این اعمال را انجام دهد نه کسی که بخواهد از مربی بودنش امتیازی بگیرد. استاد واقعی بودن فقط به تعداد مقالات علمی نیست؛ ما بیشتر با جوانها سر و کار داریم و این جوانها از ما تأثیر میپذیرند و بعد این جوانان فردای این اجتماع را میسازند.
منبع:
www.hamandishi.net