مثنوی معنوی یکی از بی نظیرترین آثار در حیطه ی ادبیات فارسی
نوشته ی مولانا جلال الدین محمد بلخی از شاعران و صوفیان بزرگ ایران زمین
این اثر کم نظیر 26000 بیت است در در 6 دفتر
این اثر در قالب شعری مثنوی است.
این کتاب 424 داستان پی در پی به شیوه ی تمثیل دارد.
داستانهایی از سختی های رسیدن انسان به خدا
در این پست داستان زیبا و دلنشین زاهد و آسیابان را با هم میخوانیم
لطفا همراه باشید
رفت روزی زاهدی در آسیاب
آسیابان را صدا زد با عتاب
گفت دانی کیستم من گفت :نه
گفت نشناسی مرا ای رو سیه
این منم من زاهدی عالی مقام
در رکوع و درسجودم صبح و شام
ذکر یا قدوس و یا سبوح من
برده تا پیش ملایک روح من
مستجاب الدعوه ام تنها و بس
عزت ما را نداند هیچ کس
هرچه خواهم از خدا آن می شود
با نفیرم زنده بی جان می شود
حال برخیز و به خدمت کن شتاب
گندم آوردم برای آسیاب
زود این گندم درون دلو ریز
تا بخواهم از خدا باشی عزیز
آسیابت را کنم کاخی بلند
برتو پوشانم لباسی از پرند
صد غلام و صد کنیز خوبرو
می کنم امشب برایت آرزو
آسیابان گفت ای مردخدا
من کجا و آنچه می گویی کجا
چون که عمری را به همت زیستم
راغب یک کاخ و دربان نیستم
درمرامم هرکسی را حرمتی است
آسیابم هم همیشه نوبتی است
نوبتت چون شد کنم بار تو باز
خواه مومن باش و خواهی بی نماز
باز زاهد کرد فریاد و عتاب
کاسیابت برسرت سازم خراب
یک دعا گویم سقط گردد خرت
بر زمین ریزد همه بار و برت
آسیابان خنده زد ای مرد حق
از چه بر بیهوده می ریزی عرق
گر دعاهای تو می سازد مجاب
با دعایی گندم خود را بساب
(حضرت مولانا)