به انجمن سبک زندگی ایرانی اسلامی خوش آمدید

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1
  1. #1
    هم کار کاربر طلایی
    تاریخ عضویت : جنسیت Jan 2013
    صلوات : 6592 دلنوشته : 9
    سلامتی امام زمان
    نوشته ها : 7,813 تشکر : 409
    مورد تشکر: 2,299 مرتبه تشکر شده در 1,632 پست
    دریافت : 0 آپلود : 0
    امتیاز : 105 وبلاگ : 14
    وبلاگ
    14
    صدای رسا آنلاین نیست.

    اولیاء الله در قرآن با توجه به آیه شریفه ی " أَلا إِنَّ أَوْلِيَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ

    مقدمه قرآن کریم برای اولیاء الهی ویژگیهای گوناگونی برشمرده است از آن ویژگیهایی که ذکر شده برخی اعمال و افعال آنان است و بعضی آثار و نتایج مقام و مرتبه ی ایمانی آنان .آیه ای که محوریت این تحقیق را به خود اختصاص داده است، آیه ی 62 سوره ی مبارکه ی یونس می باشد که می فرماید :" أَلا إِنَّ أَوْلِيَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُون . "اولیای خدا هیچ ترس و اندوهی ندارند .براساس این آیه بالاترین صفت اولیاءالهی نداشتن " خوف و حزن " است . در این تحقیق سعی شده است براساس آیات قرآنی بیان شود که اولیاءالله که قرآن می فرماید: " لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُون ." با انجام چه اعمالی به چنین مقام و مرتبه ای دست یافته اند ویا به عبارت دیگر با انجام چه اعمالی می توان به مقام اولیاء الهی نزدیک شد.اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي أَوْلِيَائِكَ فَإِنَّ أَوْلِيَاءَكَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ. معنای لغوی اولیاءبرای فهم دقیق محتوای آیه ی شریفه باید ابتدای معنای "اولیاء " و سپس "خوف " و " حزن " و مصادیق آنها به خوبی شنا خته شود ." اولیاء " جمع " ولی" در اصل، از ماده ی ( وِلی و یلی )گرفته شده که به معنی عدم واسطه میان دو چیز و نزدیکی و پی در پی بودن آنهاست.به همین دلیل هر چیزی که نسبت به دیگری قرابت دارد - خواه از نظر مکان یا زمان یا نسبت یا مقام - ولی گفته می شود.استعمال این کلمه به معنی سرپرست و دوست و مانند اینها نیز از همین جاست.)تفسیر نمونه،ص408،ج8)
    اولیاء جمع ولی است و در اصل به معنی نزدیک بودن است از این رو به سرپرست و دوست ولی اطلاق می شود، به این دلیل که بین آنها قرابت است و واسطه ای نیست.(تفسیر نسیم حیات،ص204،ج11)کلمه ی ولایت هر چند که اهل لغت معانی بسیاری برای آن برشمرده اند، لیکن اصل در معنای آن " برطرف شدن واسطه در بین دو چیز است به گونه ای که بین آن دو، واسطه ای که از جنس آنها نیست وجود نداشته باشد. "که در این صورت هریک ولی دیگری محسوب می شوند و لیکن از باب استعاره در معنای دیگری نیز استعمال شده است و آن نزدیکی دو چیز به چیز دیگر است حال این نزدیکی به هر وجهی که باشد چه مکان یا نسبت و خویشاوندی چه مقام و منزلت و چه دوستی و صداقت و غیر اینها.که با این حساب کلمه ی ولی بر هر دو طرف ولایت اطلاق می شود.بین آن دو، این اطلاق طرفینی روشن تر می شود چون یکی از آن دو چیز چنان در دنبال آن دیگری قرار گرفته که هیچ چیز دیگری غیر از این، به دنبال آن قرار نگرفته است.(المیزان،ص129،ج10)
    اولیاء: جمع دوست، مهربان، یار مددکار، نگهبان متصرف بر کسیاولیاءالله: به دوست و اولی به تصرف از طرف خدا(فرهنگ نوین،ص 2230،ج2)معنای اولیاءالله با توجه به معنای لغوی آناولیای الهی کسانی هستند که میان آنها و خداوند حجاب و حایلی نیست، هر گناه و رذیله حجابی است در پرتو تقوا و نور ایمان، حجابها از دلشان کنار رفته است.(تفسیرنسیم حیات،ص204،ج11 )حجابها از قلبشان کنار رفته و در پرتو نور معرفت و ایمان و عمل پاک، خدا را با چشم دل چنان می بینند که هیچگونه شک و تردیدی به دلهایشان راه نمی یابد و به خاطر همین آشنایی با خدا - که وجود بی انتها و قدرت بی پایان و کمال مطلق است - ماسوای او در نظرشان کوچک، کم ارزش، ناپایدار و بی مقدار است.(تفسیرنمونه،ص408،ج11)پس وقتی بگوییم خدای تعالی ولی بنده ی مومنش می باشد معنایش این است که آنچنان وصل به بنده است و آنچنان متولی و مدیر امور بنده است که هیچ کس دیگری این چنین ارتباطی را با آن بنده ندارد، اوست که بنده را به سوی صراط مستقیم هدایت می کند، نهی می کند و به آنچه سزاوار است وا می دارد، از آنچه نکوهیده است باز می دارد و او را در زندگی دنیایی و آخرتی اش یاری می کند.از این طرف نیز می گوییم مومن واقعی ولی خداست زیرا آنچنان وصل به خداست که متولی اطاعت او در همه ی اوامر و نواهی اوست و تمامی برکات معنوی از قبیل هدایت، توفیق، تایید و به دنبالش اکرام به بهشت و رضوان را از خدای تعالی می گیرد.(تفسیرالمیزان،ص129،ج10)

    اولیای خدا دارای چه صفاتی هستند؟
    براساس آنچه علامه در تفسیر المیزان می فرمایند به استناد آیه ی شریفه ی ( وَ اللّهُ وَلیِ الْمُؤْمِنِينَ )[ آل عمران آیه ی 68]فقط مومنین اولیای خدایند .سوالی که در اینجا مطرح می شود این است:آیا خداوند متعال ولی همه ی مومنین است؟با مراجعه به آیه ی بعد که می فرماید :اَلَّذينَ امَنُوا وَكانُوا يَتَّقُونَ.[ آل عمران آیه ی 169]جواب این سوال را دریافت می کنیم .تفسیر المیزان:آیه ی " اَلَّذينَ امَنُوا وَكانُوا يَتَّقُونَ " کلمه ولایت را طوری تفسیر می کند که با این ادعا که خدای تعالی ولی همه ی مومنین باشد نمی سازد . چون ما می دانیم در بین مومنین کسانی هستند که در عین ایمان داشتن مبتلا به شرک هستند همچنان که خدای تعالی فرموده است :وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاَّ وَهُم مُّشْرِكُونَ[ یوسف آیه ی 106]و بیشترشان به خداوند ایمان نمی آورند جز اینکه با او چیزی را شریک می گیرند. ویژگی اولیای خدا کسانی که ایمان آورده اند و تقوا را به عنوان یک منش دایمی پیشه ی خود قرار دادند . " يَتَّقُونَ "را مضارع آورده اند که طبعا بر استمرار دلالت دارد " وَكَانُوا " را هم بر آن افزوده است که دوام تقوا را حکایت می کند . همیشه آداب تقوا را که شریعت تعلیم داده است رعایت می کنند . ( تفسیرنسیم حیات،ص205،ج11)علامه طباطبایی درتفسیرآیه ی " الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ"[ یونس آیه ی 63] می فرمایند:مومنین را به صرف داشتن ایمان و تقوا معرفی نکرده است بلکه با آوردن کلمه ی" كَانُوا " فهمانده که اولیای خدا قبل از ایمان آوردن تقوایی مستمر داشته اند، فرموده " الَّذِينَ آمَنُوا "و سپس بر این جمله عطف کرده که " كَانُوا يَتَّقُونَ " و با آوردن این جمله می فهماند که اولیای خدا قبل از تحقیق این ایمان، دایماً تقوی داشته اند و معلوم است که ایمان ابتدایی مسبوق به تقوا نیست در افراد معمولی متقاربند و با هم پیدا می شوند یا برعکس اولیای خدا اول ایمان در آنان پیدا می شود بعدا به تدریج تقوی می گیرند آن هم تقوای مستمر و دایمی .پس منظور از ایمان مرتبه ی دیگری از مراتب ایمان است غیر از مرتبه ی اول که در افراد معمولی یافت می شود .مرتبه ی اول اسلام عبارتست از :اینکه آدمی کلمه ی شهادتین را بر زبان جاری می سازد و به ظاهر تسلیم دستورات دین گردد.مرتبه ی دوم اسلام، اولین مرتبه ی ایمان شمرده می شود، و آن عبارت است از اینکه گوینده شهادتین قلباً به مضمون آن دو شهادت معتقد شود و به طور اجمال و بی چون و چرا قبول داشته باشد که اسلام دین حق است. هر چند که به طور تفصیل به همه ی عقاید حقه ی دین معتقد نشده باشد و به همین جهت است که در آیه ی 60 سوره ی یوسف این معنا ممکن شمرده که ایمان به خدا از پاره ای جهات با شرک جمع شود.وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاَّ وَهُم مُّشْرِكُونَ[ یوسف آیه ی 106]این مرحله از اسلام و ایمان به تدریج صفا و نمو پیدا می کند تا آنجا که بنده خدا از هر جهت و در تمامی اموری که به خدای تعالی برگشت می کند- که قهراً همه ی امور عالم است زیرا برگشت تمامی امور بسوی خداست - بی چون و چرا تسلیم خدا شود. و هر درجه که اسلام آدمی بالا برود یک درجه نیز به ایمان او اضافه می شود یعنی دارای ایمانی مناسب با لوازم آن مرتبه از اسلام می گردد، تا آنجا که بنده ی خدا به حقیقت معنای الوهیت تسلیم پروردگار می شود، و حقیقتاً خود را عبد و خدا را الله و معبود خود می داند.اینجاست که دیگر اعتراض و خشم از او سر نمی زند، در برابر هیچ امری از قضا و قدر و حکم پروردگارش ناراحت نمی شود و بر هیچ یک از خواسته های او اعتراض نمی کند.در مقابل این مرحله از تسلیم ایمانی قرار می گیرد که همان یقین به الله است و یقین به تمامی آنچه که به الله برگشت دارد و این ایمان کاملی است که بوسیله ی آن عبودیت عبد به حد تمام می رسد و دیگر نقصی در ایمانش باقی نمی ماند.خدای تعالی درباره ی چنین ایمانی فرموده است:فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّىَ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُواْ فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا. [ نساءآیه ی 65]ولى چنين نيست به پروردگارت قسم كه ايمان نمى‏آورند مگر آنكه تو را در مورد آنچه ميان آنان مايه اختلاف است داور گردانند سپس از حكمى كه كرده‏اى در دلهايشان احساس ناراحتى [و ترديد] نكنند و كاملا سر تسليم فرود آورند.به نظر می رسد که همین مرتبه از ایمان و یا مرتبه ای نزدیک به این مرتبه، مراد آیه ی شریفه ی " الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ " باشد چون گفتیم ایمان در این جمله ایمانی است بعد از تقوای مستمر نه ایمان ابتدایی که ایمان مرتبه ی اول است.(تفسیر المیزان ،ص131،ج11)صفات متقین از نگاه مولی المتقین حضرت علی علیه السلام در خطبه ی معروف "همام"پرهیزکاران در دنيا دارای اين صفات برجسته اند : گفتارشان راست پوشش آنان ميانه روی و راه رفتنشان تواضع و فروتنی است . چشمان خويش را از آن چه خداوند بر آنها تحريم نموده پوشيده اند و گوش های خود را وقف شنيدن علم و دانش سودمند ساخته اند . در بلا و آسايش حالشان يکسان است [ و تحولات آنها را دگرگون نميسازد ] و اگر نبود اجل و سرآمد معينی که خداوند برای آن ها مقرر داشت . روحهای آنان حتی يک چشم بر هم زدن از شوق پاداش و از ترس کيفر در جسم شان قرار نمي گرفت خالق و آفريدگار در روح و جانشان بزرگ جلوه کرده [ بهمين جهت ] غير خداوند در نظرشان کوچک است . آنها به کسی مي مانند که بهشت را با چشم ديده و در آن متنعم است و همچون کسی هستند که آتش دوزخ را مشاهده کرده و در آن معذب است قلب هاشان پر از اندوه و [ انسان ها ] از شرشان در امان بدن هاشان لاغر و نيازمندي هايشان اندک و ارواحشان عفيف و پاک است برای مدتی کوتاه در اين جهان صبر و استقامت ورزيدند و راحتی بس طولانی بدست آوردند تجارتی است پر سود که پروردگارشان برايشان فراهم ساخته دنيا [ با جلوه گريهايش ] خواست آنها را بفريبد ولی آنها فريبش را نخوردند و آنرا نخواستند دنيا [ با لذاتش ] آنها را اسير خود سازد ولی آنها با فداکاری خويشتن را آزاد ساختند . [ پرهيزکاران ] در شب همواره بر پا ايستاده اند قرآن را شمرده و با تدبر تلاوت مي کنند با آن جان خويش را محزون مي سازند و داروی درد خود را از آن مي گيرند هر گاه به آيه ای برسند که در آن تشويق باشد با علاقه فراوان به آن روی آورند و روح و جانشان با شوق بسيار در آن خيره شود و آن را همواره نصب العين خود مي سازند و هر گاه به آيه ای برخورد کنند که در آن بيم باشد . گوشهای دل خويشتن را برای شنيدن آن باز مي کنند و صدای ناله و به هم خوردن زبانه های آتش با آن وضع مهيبش در درون گوششان طنين انداز است آنها در پيشگاه خدا به رکوع مي روند و جبين و دست و پا به هنگام سجده بر خاک مي سايند و از او آزادی خويش را از آتش جهنم درخواست مي کنند . و اما در روز دانشمندانی بردبار و نيکوکارانی با تقوا هستند ترس و خوف بدنهای آنها را همچون چوبه تيری لاغر ساخته چنانکه ناظران آنها را بيمار مي پندارند اما هيچ بيماری در وجودشان نيست بي خبران مي پندارند آنها ديوانه اند در حالی که انديشه های بس بزرگ آنان را به اين وضع در آورده . از اعمال اندک خويش خشنود نيستند و اعمال فراوان خود را زياد نمي بينند آنان خويش را متهم مي سازند و از کردار خود خوفناکند . هر گاه يکی از آنها ستوده شوند از آن چه درباره اش گفته شده در هراس مي افتد و مي گويد : من از ديگران نسبت بخود آگاه ترم و پروردگارم به اعمالم از من آگاه تر است مي گويد بار پروردگارا ما را در مورد گناهانی که به ما نسبت مي دهند مؤاخذه مفرما و نسبت به نيکي هائی که درباره ما گمان مي برند ما را از آن برتر قرارده و گناهانی را که نمي دانند بيامرز از نشانه های آنان اين است : در دين نيرومند، نرم خو و دورانديش، با ايمانی مملوء از يقين، حريص در کسب دانش و دارای علم توام با حلم، ميانه رو در حال غنا، در عبادت خاشع، در عين تهيدستی آراسته، در شدائد بردبار طالب حلال، در راه هدايت با نشاط و از طمع دور است، اعمال نيک را انجام مي دهد اما باز هم ترسان است، روز را شام مي سازد و همش سپاسگزاری است، شب را به روز مي آورد و تمام فکرش ياد خدا است، مي خوابد اما ترسان است و برمي خيزد شادمان است ترس او از غفلت و شادمانی او به خاطر فضل و رحمتی است که به او رسيده . هرگاه نفس او در انجام وظائفی که خوش ندارد سرکشی کند او هم از آنچه دوست دارد محرومش مي سازد .روشنی چشمش در چيزی است که زوال در آن راه ندارد و بي علاقه گی و زهدش در چيزی است که باقی نمي ماند، علم و حلم را به هم آميخته و گفتار را با کردار هم آهنگ ساخته، آرزويش را نزديک، لغزشش را کم، قلبش را خاشع، نفسش را قانع، خوراکش را اندک، امورش را آسان، دينش را محفوظ و شهوتش را مرده می بینی و خشمش را فروخورده است . همگان به خيرش اميدوار و از شرش در امانند اگر در ميان غافلان باشد جزو ذاکران محسوب مي گردد و اگر در ميان ذاکران باشد جزو غافلان محسوب نمي شود . ستمکار [ پشيمان ] را مي بخشد و به آنکه محرومش ساخته عطا مي کند با آنکس که پيوندش را قطع کرده مي پيوندد، از گفتار زشت و ناسزا بر کنار است، گفته هايش نرم، بديهايش پنهان و نيکيهايش آشکار است .نيکي هايش رو کرده و شرش رخ برتافته است . در شدائد و مشکلات خونسرد و آرام، در برابر ناگواري ها شکيبا و بردبار و در موقع نعمت و راحتی سپاسگزار است، نسبت به کسی که دشمنی دارد ظلم نمي کند و به خاطر دوستی با کسی مرتکب گناه نمي شود، پيش از آنکه شاهد و گواهی بر ضدش اقامه شود خود به حق اعتراف مي کند، آنچه را به او سپرده اند ضايع نمي کند و آنچه را به او تذکر داده اند به فراموشی نمي سپارد، مردم را با نامهای زشت نمي خواند، به همسايه ها زيان نمي رساند، مصيبت زده را شماتت نمي کند، در محيط باطل وارد نمي گردد و از دائره حق بيرون نمي رود، اگر سکوت کند سکوتش وی را مغموم نمي سازد و اگر بخندد صدايش به قهقهه بلند نمي شود و اگر به او ستمی [ از دوستان ] شود صبر مي کند تا خدا انتقام وی را بگيرد . خود را در سختی قرار مي دهد اما مردم از دستش در آسايشند، خود را بخاطر آخرت به زحمت مي اندازد و مردم را در راحتی قرار مي دهد، کناره گيری او از کسانی که دوری می کند از روی زهد و به خاطر پاک ماندن است و معاشرتش باآنان که نزديکی دارد توام با مهربانی و نرمش است، کناره گیری اش از روی تکبر و خودبرتربينی نيست و نزديکيش بخاطر مکر و خدعه نخواهد بود . ( خطبه 193،ص143،ج2)صفت دیگر اولیای الهی که در آیه ی شریفه ذکر شده است” لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُون " می باشد.این جمله به خوبی دلالت میکند بر اینکه منظور از ایمان درجه ی عالی آن است، ایمانی که با آن معنای عبودیت و مملوکیت صرف، برای بنده به حد کمال می رسد، و بنده غیر از خدای واحد بی شریک، مالکی نمی بیند و معتقد می شود که خودش چیزی ندارد تا از فوت آن بترسد و یا بخاطر از دست دادن آن اندوهناک گردد.چون خوف همیشه از اینجا سرچشمه می گیرد که نفس احتمال ضرری را بدهدکه به او می رسد و از این راه اندوه به دل وارد می شود که آدمی چیزی را که دوست داشته باشد از دست بدهد و یا چیزی که کراهت داشته گرفتارش شود و خلاصه خوف و اندوه بخاطر از دست دادن نفع و یا برخورد با ضرر دست می دهدو تحقق این خوف و اندوه وقتی قابل تصور است که آدمی برای خود ملک و یا حقی قائل باشد . مثلاًخود را مالک فرزند و یا جاه و غیر آنها بداند. و اما چیزی را که می داند به هیچ وجه بین او و آن چیز رابطه ای نیست هیچ وقت درباره ی آن نه ترسی پیدا می کند و نه اندوهی.بر این حساب اگر کسی را فرض کنیم که معتقد است به اینکه تمامی عالم و تک تک موجودات آن و حتی وجود خودش ملک مطلق خدای سبحان است و احدی در این ملکیت شریک او نیست قهراً خود را نیز مالک هیچ چیز نمی داند تا درباره ی آن دچار خوف یا اندوه گردد. و این حالت همان وضعی است که خدای تعالی اولیای خود را به داشتن آن توصف نموده و فرموده: " أَلا إِنَّ أَوْلِيَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُون " (المیزان،ص 132،ج 10)دلیل اینکه چرا آنها ترس و اندوهی ندارند روشن است :زیرا خوف و ترس انسان، معمولاً از احتمال فقدان نعمت هایی است که در اختیار دارد، یا خطراتی که ممکن است در آینده او را تهدید کند، همانگونه که غم و اندوه، معمولاً نسبت به گذشته و فقدان امکاناتی است که در اختیار داشته است .اولیای خدا آنچنان غرق صفات جمال و جلال او هستند و آنچنان محو مشاهده ی ذات پاک او که غیر او را به دست فراموشی سپرده اند.غم و اندوه، ترس و وحشت، حتماً نیاز به تصور فقدان، از دست دادن چیزی و یا مواجه شدن با دشمن و موجود خطرناکی دارد، کسی که غیر خدا در دل او نمی گنجد و به غیر او نمی اندیشد و جز او را در روح خود پذیرا نمی شود چگونه ممکن است غم و اندوه و ترس و وحشتی داشته باشد؟ ( تفسیر نمونه،ص 408،ج8)تفاوت خوف و حزن و دلیل تقدم خوف بر حزنجمعی از مفسران گفته اند خوف و ترس مربوط به حوادث بیمناک آینده است و حزن و اندوه مربوط به حوادث ناگوار گذشته.تقدیم خوف بر حزن نیز ممکن است به همین ملاحظه باشد که نگرانی انسان با ایمان بیشتر از حوادث آینده، مخصوصاٌ دادگاه محشر است.بعضی گفته اند ترس و خوف در برابر عذاب است و اندوه و حزن در برابر از دست رفتن ثواب.(تفسیر نمونه،ص287،ج20) منظور از ترس و اندوه چگونه ترس و اندوهی است؟منظور غمهای مادی و ترس های دنیوی است و گرنه دوستان خدا، وجودشان از خوف او مالامال است. ترس از عدم وظایف و و مسئولیت ها و اندوه بر آنچه از موقعیت ها از آنان فوت شده که این ترس و اندوه جنبه ی معنوی دارد و مایه ی تکامل وجود انسان و ترقی اوست. به عکس ترس و اندوه های مادی که مایه ی انحطاط و تنزل است.و خوف و ترس در سوره ی انبیاء ایه ی 49 ترسیم شده است :الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ وَهُم مِّنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ .کسانی که پروردگارشان، با این که او را با چشم نمی بینند می ترسند و از رستاخیز بیمناکند.(تفسیرنمونه،ص49،ج8) اولیای خدا نه از چیزی می ترسند و نه برای چیزی اندوه می خورند(نه در دنیا و نه در آخرت) مگر آنکه خدای تعالی اراده کند که آنان از چیزی بترسند و یا درباره ی آن اندوه خورند، همانطور که از آنها خواسته است تا از پروردگارشان بترسند و از فوت کرامت الهی که از آنان فوت شده است اندوه بخورند و همه ی اینها مراحلی است از تسلیم خدا شدن.بنابراین اطلاق آیه که خوف و اندوه را به طور مطلق از اولیای خدا نفی می کند، دلالت دارد براینکه اولیای خدا هم در دنیا متصف به نداشتن خوف و اندوهند و هم در آخرت.(تفسیرالمیزان،ص132،ج 10) برداشت نویسنده ی تفسیرالمنار از خوف و حزن اولیای الهیجمله ی مورد بحث هم شامل خوف و اندوه دنیا می شود و هم خوف و اندوه آخرت .مراد از اولیای خدا آنطور که آیه ی بعدی تفسیرش می کند همه متقین از مومنین اند و مراد از اینکه فرمود خوف و اندوهی ندارند این است که مومنین با تقوا نه آن خوفی که برکفار و فاسقان عارض می شود- که همان اهوال موقف محشر و عذاب آن موقف و عذاب آخرت است - دارند و نه اندوه آنان را دارند که چرا تا در دنیا بوده اند برای امروز خود کاری نکردند و مومنین با تقوا نه آن خوف را دارند و نه این اندوه را نه در دنیا و نه در آخرت.اصل خوف و حزن یکی از احوال عارضه بر بشر است و هیچ بشری نیست که این عوارض و احوال را نداشته باشد چیزی که هست افراد مومن باتقوا و صالح از آنجا که علم و اعتقاد دارند به اینکه اگر خدای تعالی آنان را گرفتار خوف و اندوه کند از بابت تربیت و تکمیل نفوس آنان و خالص کردنشان از راه جهاد در راه اوست و گرفتارشان می کند تا در اثر صبر بر مصائب، اجرشان را زیاد کند - و آیات بسیاری بر این معنا دلالت دارد - لذا در برابر خوف ها و اندوهها صبر می کنند و به این سنتی که خدای تعالی در حیات همه ی افراد بشر جاری ساخته راضی هستند.(تفسیر المنار،ص 16،ج11) نقد علامه طباطبایی بر تفسیر المنارعلامه طباطبایی می نویسد :" این که آیه را مقید کرد به اینکه آن چیزی را که از اولیای خدا نفی شده همان خوف و حزنی است که بر کفار عارض می شود نه آن خوف و حزنی که بر حسب طبیعت بشری و سنت الهی به عموم مومنین دست می دهد، در این گفتارش استناد جسته به آیات بسیاری از قرآن کریم، نه اصل گفته اش درست است و نه استنادش. "زیرا هیچ آیه ای از قرآن کریم خوف و اندوه مورد بحث را مقید به آن نمی سازد.و اما اینکه گفت : اصل خوف و اندوه از لوازم طبیعی بشری و از سنن جاری الهی در بین بشر است و احدی از آن مستثنی نیست چیزی که هست مومنین صالح در برخورد با ناملایمات خویشتن دارتر و نسبت به سنن الهی راضی ترند، سخنی است نادرست و ناشی از اینکه منظور آیه را نفهمیده و در بحث از اخلاق عالیه و مقامات معنوی انسان تعمق نکرده و همین سطحی نگری او را وا داشته به اینکه حال بندگان مکرم و مقرب الهی یعنی انبیاء و اولیاء را به حال افراد متوسط از عامه ی مردم قیاس کند و گمان کند آن حالات و عوارضی که به قول او عوارض طبیعی بشری است همانطور که بر عامه ی مردم عارض می شود بر خواص نیز عارض می گردد و احوالی که بر متوسطین مردم سنگین و تلخ است بر کاملین از بشر نیز ناگوار و تلخ است و غفلت کرده از اینکه لازمه ی این سخن این است که بین دارندگان مقامات معنوی و درجات حقیقی و بین سایر مردم هیچ فرقی نباشد و آنچه برای متوسط ها دشوار است برای اولیای خدا و انسانهای کامل نیز چنین باشد و در نتیجه به نظر این مفسر مقامات معنوی و درجات حقیقی غیر از عناوین و اسمائی بی معنا چیزی نیست و در ماورای این الفاظ حقیقی و واقعی نباشد، اعتباراتی باشد که مردم در بین خود قرار داده و اصطلاح کرده اند، نظیر مقامات وهمی و درجات رسمی اجتماعی که جوامع به منظور حفظ نظام اجتماعی خود قرار می دهند که فلان شخص پادشاه و آن دیگری رئیس و بقیه مرئوس و رعیت باشند.پس معلوم شد که این مفسر حق بحث علمی را ادا نکرده و آن مقدار را که باید تعمق ننموده است تا به نتیجه ی حقیقی بحث هدایت شود و بفهمد که توحید کامل، حقیقت ملک را منحصر در خدای سبحان می کند و بر این اساس غیر از خدای تعالی هیچ چیز استقلال در تاثیر ندارد تا حب و بغض ما انسانها ویا خوف و اندوه و یا فرح و تاسف یا حالات دیگرمان متعلق به آن باشد و کسی که اعتقاد به توحید سراسر وجودش را فرا گرفته خوف و اندوه و حب و کراهتش را از خدا می داند .اینجاست که بین این دو گفتار ما تناقض نخواهد بود که از یک سو بگوییم موحد جز از خدا از هیچ چیز دیگر نمی ترسد و از سوی دیگر بگوییم موحد از بسیاری از چیزها که ضرر دارد می ترسد و از بسیاری از امور که کراهت دارد حذر می نماید.پس مفسر نامبرده نه معنای توحید کامل را فهمیده و نه در بحث قرآنی راهی متقن رفته است تا برایش روشن شود که جمله ی ( اَلا إِنَّ أَوْلِيَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُون ) خوف و حزن را به طور مطلق نفی کرده، و نفی آن را مقید به هیچ قیدی و هیچ حالی نفرموده، تنها قیدی که برای این جمله در قرآن کریم می بینیم آیاتی است که می فرماید اولیای خدا از خدا می ترسند، پس این اولیاء از هیچ چیز نه در دنیا و نه درآخرت نمی ترسند و اندوهناک نمی شوند تنها ترسی که دارند از خدای سبحان است.و اما اینکه آیات بسیاری تصریح دارد بر اینکه مومنین در هنگام مرگ و یا در روز قیامت خوف و حزنی ندارند منظور آن آیات، بیان حال مومنین است در یک ظرف خاص، و این باعث نمی شود که همین مومنین در ظرفی دیگر دچار حزن و خوف بشوند .آری نفی یا اثبات چیزی در یک مورد منافات ندارد به اینکه در مورد دیگری خلاف آن یعنی آن نفی شده را اثبات و آن اثبات شده را نفی نمود و این برکسی پوشیده نیست.علاوه بر این خود آیه ی شریفه دلالت دارد بر اینکه این صفت، صفت تمامی مومنین نیست بلکه صفت طایفه ی خاصی از مومنین است، طایفه ای که از سایرین به داشتن مرتبه ی خاصی از ایمان ممتاز شده اند، مرتبه ای که سایر مومنین آن را ندارند و جمله ی( الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ ) - به بیانی که درباره ی دلالت آن گذشت - آن مرتبه ی خاص را تفسیر می کند.و کوتاه سخن اینکه نفی و برداشتن خوف از غیر خدا و نفی حزن از اولیای او به این معنا نیست که برای اولیا خیر و شر، نفع و ضرر، نجات و هلاکت، راحت و خستگی، لذت و درد، و نعمت و بلا یکسان و درک اولیای الهی درباره ی آنها شبیه به هم باشد چون عقل انسانی بلکه شعور عام حیوانی هم این معنا را نمی پذیرد، بلکه معنایش این است که اولیای خدا برای غیر خدای تعالی هیچ استقلالی در تاثیر نمی بینند و موثر مستقل را تنها خدا می دانند و مالکیت و حکم را منحصر در خدای عزو جل دانسته، در نتیجه از غیر آن جناب نمی ترسند و جز از چیزی که خدا دوست می دارد و می خواهد که از آن برحذر باشند و یا بخاطر آن اندوهگین شوند برحذر نشده و اندوهگین نمی گردند . (تفسرالمیزان،صص134-136،ج 11)سبب اینکه هر گونه حزنی از آنها برکنار است این است که فرمود :أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب[ رعدآیه ی 28] آگاه باش که با یاد خدا دلها آرام می گیرد .آدمی با تقرب به خدا و یاد دائمی او به مقام اطمینان و آرامش نفس می رسد. روکرد و پشت کرد دنیا آنها را دگرگون نمی کند. حالات حضرت زینب (س) را قبل از عاشورا (در اوج عزت) و حالات او را بعد از عاشورا و در اسارت (در اوج شدت) بنگرید که چگونه یکسان است و همچنان شب زنده دار و ذاکر است .پیامبر(ص) فرمودند :آدمی به مقام ولایت نمی رسد جز وقتی که دوست داشتن و دشمنی کردن او تنها برای خدا باشد .وقتی انسان محور حب و بغض خود را رضای خداوند قرار داد، شایسته ی ولایت خدا می گردد . (تفسیرنسیم حیات،ص 204،ج11) آیا اولیای الهی نسبت به حال خود آگاهند؟براساس آیه ی 46سوره ی مبارکه ی یونس با توجه به اینکه در آیه ی قبل صفات اولیاء الله را بیان فرموده که" الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ "می فرماید:" لَهُمُ الْبُشْرَى فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَف ِي الْآخِرَةِ "خدای تعالی در این آیه ی شریفه اولیای خود را بشارت اجمالی می دهد بشارتی که در عین اجمالی بودن مایه ی روشنی چشم آنان است. حال آنکه اگر منظور از آیه ی ( لَهُمُ الْبُشْرَى... ) انشای بشارت باشد و معنایش این باشد " بشارت باد آنان را که ..." در نتیجه معنایش این خواهد بود که این بشارت هم در دنیا برای آنان واقع می شود و هم در آخرت واقع خواهد شد .و اگر انشاء نباشد بلکه خبر باشد و خواسته باشد بفرماید :" خدای تعالی بزودی اولیای خود را در دنیا و آخرت بشارت می دهد" و بعدها بشارت در دنیا و آخرت واقع می شود، ولی آیا آن نعمتی هم که بشارت آن را داده تنها در آخرت تحقق می یابد و یا هم در دنیا و آخرت؟آیه ی شریفه از آن ساکت است .و اینکه فرمود:" لاَتَبْدِيـلَ لِكَلِمَاتِ الله " اشاره است به این که بشارت، قضای حتمی الهی است.و در کلام خدای تعالی موارد دیگری نیز هست که در آن موارد به مومنین بشارتهایی داده که بر اولیای خدا منطبق است، مثل اینکه در سوره ی روم آیه ی 47 می فرماید :"... وَکَانَ حَقًّا عَلَیْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ . "... و یارى‏ كردن مؤمنان بر ما فرض است .و یا در سوره ی مومن آیه ی 51 " إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ ."در حقيقت ما فرستادگان خود و كسانى را كه گرويده‏اند در زندگى دنيا و روزى كه گواهان برپاى مى‏ايستند قطعا يارى مى‏كنيم ."همچنین در سوره ی حدید آیه ی 12 " ... بُشْرَاكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ. " " شما را مژده باد به باغهايى كه از زير [درختان] آن نهرها روان است در آنها جاودانيد اين است همان كاميابى بزرگ"(تفسرالمیزان، ص 163،ج 10)در مجمع البیان زیر جمله " لَهُم البُشْری فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ " از امام ابی جعفر علیه السلام روایت کرده که در معنای بشارت داشتن در دنیا فرموده : " منظور از بشارت دنیوی رویایئ است که مومن برای خود می بیند و یا دیگران درباره اش می بینند، و معنای " بشارت در آخرت به بهشت " همان بشارتی است که فرشتگان در قیامت و در همه ی احوال آن بعد از برخاستن مومنین از قبور به آنان می دهند . (تفسیر مجمع البیان،ص 120،ج5)در تفسیر برهان از ابن شهرآشوب از زریق از امام صادق علیه السلام روایت شده که ذیل جمله ی " لَهُم البُشْری فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا " فرموده : آن بشارت این است که هنگام مردن او را به بهشت مژده می دهند، یعنی محمد (ص) و علی (ع) این بشارت را به آنان می دهند . (تفسیربرهان،ص 191،ج2)اولیای الهی خوف و حزن ندارند و برای ایشان در زندگی دنیا و آخرت بشارتهایی است. وعده هایی را که خداوند به آنها داده است تخلف بردار نیست . برای سخنان خدا و وعده هایش تبدیل نمی باشد این وعده ها و بشارتها کامیابی بزرگ است . (تفسیر نسیم حیات،ص204،ج11) ... بشارت مومنان در دنیا چگونه است؟ منظور از این بشارت انواع مختلفی است :خوابهای نیکو و روشنی که آینده ی خوبی را برای مومن ترسیم می کند و وضع و موقعیت معنوی او را مشخص می سازد. پیامبر اکرم(ص) فرمود: برای مومن در دنیا خوابهای نیکویی است که برای سعادت او پیام دارد و بشارتی سر بسته برای اوست.فرشتگان در آستانه ی مرگ به مومن، جایگاه بهشتی او را مژده می دهند یا وقتی از قبرها خارج می شوند به آنها مژده ی بهشت می دهند.ممکن است در قلب انسان اطمینان خاصی نسبت به اعتقادات و اعمالی که باید انجام دهد پیدا بشود و نوعی احساس سعادتمندی و نشاط و ایمان در دلش پیدا کند که در واقع خدا بر قلب او برات کرده است که این نوعی بشارت است.در مناجات العارفین از امام سجاد(ع) حالات درونی بشارت یافتگان در دنیا چنین آمده است : وَاطْمَأَنَّتْ بِالرُّجُوعِ إِلى رَبِّ الأَرْبابِ أَنْفُسُهُمْ دلهایشان برای بازگشت به سوی رب الارباب اطمینان و آرامشی یافته است . وَ تَيَقَّنَتْ بِالْفَوْزِ وَالفَلاحِ أَرْواحُهُمْ و ارواح ایشان به کامیابی و رستگاری یقین یافته است قَدْ كُشِفَ الْغِطَاءُ عَنْ أَبْصَارِهِمْ وَ انْجَلَتْ ظُلْمَةُ الرَّیْبِ عَنْ عَقَائِدِهِمْ وَ ضَمَائِرِهِمْ‏ و پرده از چشمشان کنار رفته و ظلمت شک و تردید از عقاید و ضمایرشان رخت بربسته است.مفهوم این مناجات این است که آنها نسبت به مقام و فلاح خود اطمینان داده شده اند.برخی گفته اند بشارت، محبت مردم است، یعنی مردم ولی خدا را بدون تبلیغ دوست می دارند. خدا محبت او را در دلها می اندازد این محبوبیت یافتن در میان مومنان بشارت الهی است بر اینکه او پاک است و مورد توجه است. ولی خدا وضعی دارد که مومنان در جامعه از او درشتی و کراهت و خلاف شرع ندیده اند. و از او جز عمل به قرآن و سنت چیزی مشاهده نکرده اند و لذا محبت مردم به این شخص، نوعی گواهی و شهادت بر سعادت و بهشتی بودن اوست. گفته اند اگر بعد از مرگ کسی چهل مومن بر ایمان او شهادت دهند او اهل نجات است.مصداق اولیاء الله چه کسانی هستند؟امیرمومنان علی علیه السلام آیه ی " أَلا إِنَّ أَوْلِيَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُون " را تلاوت فرمود و سپس از یاران خویش سوال کرد می دانید اولیاء الله چه اشخاصی هستند: عرض کردند: ای امیرمومنان شما خودتان بفرمایید که اینان کیانند؟امام فرمود: "هم نحن و اتباعنا، فمن تبعنا من بعدنا طوبي لنا و طوبي لهم افضل من طوبي لنا قال: يا اميرالمؤمنين ما شأن طوبي لهم افضل من طوبي لنا؟ ألسنا نحن و هم علي امر؟ قال (ع) لا لانهم حملوا ما لم تحملوا عليه و اطاقوا ما لم تطيقوا . فرمود: دوستان خدا ما و پیروان ما که بعد از ما می آیند،هستند. خوشـــا به حال ما و بیشتر از آن خوشا به حال آنان . پرسیدند: چرا بیشتر از ما؟ مگرما و آنها هردو پیرو یک مکتب نیستیم و کارمان یکنواخت نـــمی باشد؟ فرمود نه، آنها مسئولیتهایی بر دوش دارند که شما ندارید و تن به مشکلاتی می دهند که شما نمی دهید.در کتاب کمال الدین از ابو بصیراز امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود:قالَ الصّادِقُ عليه السلام: يا اَبا بَصيرٍ طُوبى لِشيعَةِ قائِمِنَا الْمُنْتَظِرينَ لِظُهُورِهِ، فى غَيْبِتِهِ، وَالْمُطيعينَ لَهُ فى ظُهُورِهِ، اُولئَكَ اَؤْليآءُاللّه ِ الَّذينَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاهُمْ يَحْزَنُونَ.امام صادق عليه السلام فرمود: اى اَبُوبصير، خوشا به حال شيعيان و پيروان قائم ما، كه در زمان غيبت او منتظر ظهور، و در زمان ظهور مطيع او هستند آنها اولياى خدا هستند كه ترس و اندوهى براى آنان وجود ندارد..بر اساس آیات قرآنی صفت " لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاهُمْ يَحْزَنُونَ " به چه کسانی داده شده است؟با بررسی آیات قرآن کریم تعداد 12 آیه در قرآن مشاهده می شود که بعد از بیان صفات و ویژگیهایی خاص می فرماید آنان هیچ خوف و حزنی ندارند. آیه 38 سوره ی مبارکه ی بقرهآیه 62 سوره ی مبارکه ی بقرهآیه 112 سوره ی مبارکه ی بقرهآیه 262 سوره ی مبارکه ی بقرهآیه 274 سوره ی مبارکه ی بقرهآیه277 سوره ی مبارکه ی بقرهآیه ی 170سوره ی مبارکه ی آل عمرانآیه ی 69 سوره ی مبارکه ی مائدهآیه ی 48سوره ی مبارکه ی انعام آیه ی 35 سوره ی مبارکه ی اعرافآیه ی 13سوره ی مبارکه ی احقافآیه ی 62 سوره ی مبارکه ی یونس ( که محوریت بحث را به خود اختصاص داده است.)البته در5آیه ی دیگر با اندکی تفاوت این عبارت دیده می شود که عبارتند از :آیه ی 61 سوره ی مبارکه ی زمرآیه ی 30سوره ی مبارکه ی فصلتآیه ی 49 سوره ی مبارکه ی اعرافآیه ی 68سوره ی مبارکه ی زخرف آیه 7 سوره ی مبارکهی قصص بررسی آیات مرتبط با آیه ی مورد بحثآیه ی 38 سورهی مبارکهی بقره " قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِيعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَايَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ . "فرمودیم جملگی از آن فرود آیید پس اگر از جانب من شما را هدایتی رسد آنان كه هدایتم را پیروی كنند بر ایشان بیمی نیست و غمگین نخواهند شد .آیه در مورد هبوط حضرت آدم (ع) است . این آیه اولین فرمانی است که در تشریع دین برای آدم و ذریه ی او صادر شده است . دین را در دو کلمه خلاصه کرده، که تا روز قیامت چیزی بر آن دو اضافه نمی شود.( المیزان ،ج1،ص197)پس بر اساس این آیه "هر کس از رسولان الهی پیروی کند مشمول " لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ " می شود. آیه 62 سوره ی مبارکه ی بقره "إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ الَّذِينَ هَادُوا وَ النَّصرَى وَ الصبِئِينَ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَخِرِ وَ عَمِلَ صلِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيهِمْ وَ لا هُمْ يحْزَنُونَ . "در حقیقت کسانیکه ( به اسلام) ایمان آورده اند، و کسانی که یهودی شده اند، و ترسایان و صابئان، هر کس به خدا و روز باز پسین ایمان داشت و کار شایسته کرد، نه بیمی بر آنان است و نه اندوهناک خواهند شد .شان نزول آیه :در شان نزول آیه داستان جناب سلمان را نقل می کند که بعد از ایمان آوردن در مورد دوستان و رفقا و راهبان دیر موصل سخن به میان می آورد، نماز، روزه و ایمان آنها به پیامبر و انتظار کشیدن بعثت وی را شرح می دهد کسی از حاضران به سلمان می گویدآنها اهل دوزخ هستند. این سخن بر سلمان گران می آید زیرا او یقین داشت که اگر آنها پیامبر را درک می کردند از او پیروی می کردند . این جا بود که این آیه بر پیامبر نازل شد :" آنها که به ادیان حقیقی ایمان داشته اند و پیغمبر اسلام را درک نکرده اند دارای اجر و پاداش مومنان خواهند بود ." (نمونه،ص341،ج1)در این آیه چگونه مومنان در کنار یهودیان قرار داده شده اند؟مومنان و یهود و نصارا و صابئی ها اگر ایمان بیاورند و عمل صالح انجام دهند... .سوال اول این است که : امر به ایمان در مورد اهل کتاب درست است ولی چرا به مومنان هم گفته است ایمان بیاورید؟سوال دوم اینکه : چرا مومنان در کنار کفار با هم ذکر شده و همه ی آنها مامور به ایمان شده اند، مومنین که ایمان آورده اند!؟آیا این آیه دلیل بر" صلح کل بودن " و " پلورالیرم " نیست که بگوییم اگر کسی به احکام دین خود عمل کند اهل نجات است و ضرورتی ندارد تنگ نظری کرده بگوییم دین اسلام ناسخ تمام ادیان است .(تفسیر نسیم حیات،ص212،ج1)بطلان پلورالیزمدر این آیه به این اشاره می کند که هر کس مطابق شریعت آسمانی زمان خود و با اطاعت از پیامبر عصر خود دارای ایمان و عمل صالح باشد نجات خواهد یافت. باید توجه داشت هدف آیه این نیست که هم اکنون با این که دین اسلام از طرف خدا دین رسمی بشریت اعلام شده است هرکسی هر دینی از ادیان یاد شده را انتخاب کند نجات می یابد. بطوری که امروزه کسانی پیدا شده اند که در تفسیر قرآن با روشنفکری و با اطلاعات ضعیف از اصول تفسیر دست به قلم برده اند و به مقبولیت همه ی ادیان در همه ی اعصار فتوا داده اند . (پلورالیزم ادیان) و ناسخ بودن اسلام نسبت به ادیان دیگر را مردود دانسته اند.بنابراین منظور آیه این است که هر کس تابع پیامبر و شریعت عصر خود بوده و واجد شرط ایمان و عمل صالح باشد اهل نجات خواهد بود و چون پیامبر عصر ما تا قیامت حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی (ص) است پیروی از هر دینی غیر از دین او پذیرفته نیست. " وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ "[ آیه ی85آل عمران]در اینجا چهار گروه مورد خطاب هستند: یکی مسلمان ضعیف الایمان که ایمان را در حد لفظ و اظهارات ارائه می دهد و از وادی عمل به صالحات و تکالیف شریعت به دور است زیرا غالبا دیده می شود در قرآن وقتی از ایمان صحبت می کند در کنار آن عمل به اقتضای آن نیز مطرح می شود " الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ " و در این آیه تنها یک قسمت آن بیان شده " الَّذِينَ آمَنُوا "پس او در تلقی قرآن، بیرون مرز حقیقت اسلام و دین است.گروه دوم و سوم یهود و نصاری است که بر خلاف دستور تورات و انجیل به اسلام نگرویده اند .گروه چهارم صابئی هاست که گرفتار شرک هستند و این هر سه گروه نیز بیرون اسلام می باشند و این آیه همه ی آنها را دعوت می کند که اگر ایمان آورندگان صوری، ایمان خود را با التزام عملی به آن تکمیل کنند و اهل کتاب هم اسلام را پذیرفته و به احکام آن عمل کنند وارد حقیقت دین اسلام شده اند و مورد لطف و رحمت خدا خواهند بود.تذکر:در این آیه مومنین اسلام و اهل کتاب در یک ردیف آورده شده اند با توجه به محتوای آیه چند نکته به دست می آید :کسانی که ایمان ظاهری آورده اند چه از مسلمین و چه از آنها که یهودی و نصرانی و صابئی هستند تنها وقتی اهل نجات خواهند بود که واقعا ایمان بیاورند و عمل صالح کنند پس مفهوم آیه چنین می شود :مومنین باید بصورت جدی و واقعی ایمان بیاورند و به دستورات اسلام عمل کنند و در این زمانه که دین اسلام ادیان گذشته را نسخ کرده، ایمان واقعی به این معنی است که اهل کتاب نیز به اسلام بپیوندند.با توجه به شان نزول این آیه و سوال سلمان فارسی مبنی بر این که ایمان و عمل کسانی که قبل از اسلام به آیین های مختلف عمل کرده اند چه می شود و سوال دیگر که می گفتند وضع نیاکان ما چه خواهد شد؟ این آیه پاسخ می دهد که اگر آنها در زمان پیامبر خود به آیین او ایمان داشته اند و عمل می کردند اعمالشان مقبول است.مسلمین می گفتند کسی که بعد از نفاق یا کفر و عناد ایمان بیاورد ایمانش بی ارزش و یا کم ارزش است و این آیه آن نظر را رد می کند و اعلام می دارد که ایمان خالص در هر شرایطی با ارزش است و سوء سابقه از ارزش آنها نمی کاهد .نکته:پیام مسرت بخش این آیه به کسانی که به خدا و اسلام روی آورده اند حتی مومن و مسلمانی که دارای سابقه ی بد و گناه است این است که سابقه ی بد شما موجب آن نمی شود که خدا شما را نپذیرد و در هر وضعی هستید بسوی خدا بازگردید و با خدا طرحی نو بریزید.(تفسیر نسیم حیات،ص213،ج1) آیه ی 112 سوره ی مبارکه ی بقرهبَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ .آری هر کس که خود را با تمام وجود، به خدا تسلیم کند و نیکوکار باشد،پس مزد وى پيش پروردگار اوست، و بيمى بر آنان نيست، و غمگين نخواهند شد. با توجه به آیه ی قبل که می فرماید:" آنها گفتند هیچ کس جر یهودیان یا نصاری هرگز داخل بهشت نخواهند شد این آرزوی آنهاست بگو اگر راست می گویید دلیل خود را بیاورید " پس اثبات این واقعیت که آنها هیچ دلیلی بر این مدعی ندارند و ادعای انحصاری بودن بهشت، تنها خواب و خیالی است که در سر می پرورانند . معیار اصلی و اساسی ورود به بهشت را به صورت یک قانون کلی بیان کرده می گوید :" آری کسی که در برابر خدا تسلیم گرددو نیکوکار باشد پاداش او نزد پروردگارش ثابت است و بنابراین چنین کسی نه ترسی خواهد داشت و نه غمگین خواهد شد."خلاصه اینکه : بهشت و پاداش خداوند و نیل به سعادت جاودان در انحصار هیچ طایفه ای نیست بلکه از آن کسانی است که واجد شرایط باشند.شرط اول : تسلیم محض در مقابل فرمان حق و ترک تبعیض در احکام الهی، چنان نباشد که هر دستوری موافق منافعشان است بپذیرند و هر آنچه مخالف آن باشد پشت سر اندازند، آنها به طور کامل تسلیم حق اند .شرط دوم : آثار این ایمان در عمل آنها به صورت انجام کار نیک منعکس گردد، آنها نیکوکارند، نسبت به همگان و در تمام برنامه ها.در حقیقت قرآن با بیان این مساله نژاد پرستی و تعصبهای نابجا را بطور کلی نفی می کند و سعادت و خوشبختی را از انحصار طبقه ی خاصی بیرون می آورد ضمناً معیار رستگاری که ایمان و عمل صالح است مشخص می سازد .- ذکر جمله ی (وَ هُوَ مُحسِن) بعد از بیان مساله ی تسلیم، اشاره به این است که تا ایمان راسخ وجود نداشته باشد، نیکوکاری به معنی وسیع کلمه حاصل نخواهد شد.این جمله نشان می دهد که نیکوکاری برای این افراد با ایمان جنبه ی یک فعل زودگذر ندارد، بلکه وصف آنها شده و در عمق جانشان نفوذ کرده است.نفی خوف و غم از پیروان خط توحید، دلیلش روشن است: چرا که آنها تنها از خدا می ترسند، و از هیچ چیز دیگر وحشت ندارند ولی مشرکان خرافی از همه چیز می ترسند، از گفته های این و آن، از فال بد زن، از سنتهای خرافی و از بسیاری چیزهای دیگر.(تفسیر نمونه،ص460،ج1)آیه ی 262 سوره ی مبارکه ی بقرهالَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ ثُمَّ لا يُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنًّا وَ لا أَذيً لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ .کسانی که اموالشان را در راه خدا انفاق می کنند سپس منّت و آزاری ( زخم زبانی ) به دنبال انفاقشان نمی آورند ، آنان را در نزد پروردگارشان پاداشی درخور آنهاست ، و ( در آن جهان ) نه بیمی بر آنهاست و نه اندوهی خواهند داشت.در بیان انفاق و شرایط آن استفاده می شود: انفاق در راه خدا در صورتی در پیشگاه خدا مورد قبول واقع می شود که به دنبال آن منت و چیزی که موجب آزار و رنجش نیازمندان است نباشد.به انفاق کنندگان اطمینان می دهد که پاداششان نزد پرودگاه محفوظ است تا با اطمینان خاطر در این راه گام بردارند زیرا چیزی که نزد خداست نه خطر نابودی دارد نه نقصان، بلکه تعبیر (رَبِّهِمْ) ممکن است اشاره به این باشد که خداوند آنها را پرورش می دهد و بر آن می افزاید.(نمونه،ص373،ج2)جمله ی " لاخَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ " اشاره به این است که آنها هیچ نگرانی نخواهند داشت زیرا خوف نسبت به امور آینده است و حزن و اندوه نسبت به امور گذشته .با توجه به اینکه پاداش انفاق کنندگان در پیشگاه خدا محفوظ است نه از آینده ی خود در رستاخیز ترس دارند و نه از آنچه در راه خدا بخشیده اند اندوهی به دل راه می دهند.بعضی گفته اند آنها نه ترسی از فقر، کینه، بخل و مغبون شدن دارند و نه غمی از آن چه انفاق کرده اند .(همان)آیه ی 274 سوره ی مبارکه ی بقرهالَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَ عَلاَنِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ .كساني كه اموال خود را شب و روز، و نهان و آشكارا، انفاق مي‌كنند پاداش آنان نزد پروردگارشان براي آنان خواهد بود؛ و نه بيمي بر آنان است و نه اندوهگين مي‌شوند.در احادیث بسیاری آمده است که این آیه در شان حضرت علی (ع) نازل شده است . زیرا آن حضرت چهار درهم داشت درهمی را در شب، درهمی را در روز، درهمی را آشکار و درهمی را در نهان انفاق کرد و این آیه نازل شد. (نمونه،ص 420،ج2)اگر همه ی احوال انفاق را ذکر کرده برای این بود که بفهماند انفاق گران نسبت به عمل خود اهتمام دارند و همواره در شب و روز وخلوت و جلوت می خواهند ثواب انفاق را دریابند و حواسشان جمع این است که همواره رضای خدا را به دست آورند .لذا می بینیم خدای سبحان در آخر این آیات با زبان مهربانی و لطف به ایشان، وعده ای نیکو داده و می فرماید: فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ . (المیزان،ص 614،جلد2)آیه ی 277 سوره ی مبارکه ی بقرهإِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ.كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده و نماز بر پا داشته و زكات داده‌اند، پاداش آنان نزد پروردگارشان براي آنان خواهد بود؛ و نه بيمي بر آنان است و نه اندوهگين مي‌شوند.سخن از گروه با ایمانی است که درست نقطه ی مقابل ربا خوارانند که در دو آیه ی قبل در مورد آنها سخن می گوید در برابر رباخوران ناسپاس و گنهکار، کسانی که در پرتو ایمان، خودپرستی را ترک گفته، عواطف فطری خود را زنده کرده، علاوه بر ارتباط با پرودگار و برپا داشتن نماز، به کمک و حمایت نیازمندان می شتابند و از این راه از تراکم ثروت و به وجود آمدن اختلافات طبقاتی و به دنبال آن خیانت جلوگیری می کنند.پاداش خود را از پروردگار خواهند داشت و در هر دو جهان از نتیجه ی عمل نیک خود بهره مند می شوند .طبیعی است دیگر عوامل اضطراب و دلهره، برای این دسته بوجود نمی آید خطری که در راه سرمایه داران مفت خوار بود و لعن و نفرین هایی که به دنبال آن نثار آنها می شد برای این دسته نیست. از آرامش کامل برخوردارند و هیچ گونه اضطراب و غمی نخواهندداشت . (تفسیرنمونه،ص432،ج2)آیه ی 170 سوره ی مبارکه ی آل عمرانفَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ .به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است‏شادمانند و براى كسانى كه از پى ايشانند و هنوز به آنان نپيوسته‏اند شادى مى‏كنند كه نه بيمى بر ايشان است و نه اندوهگين مى‏شوند .با توجه به آیه ی قبل " وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ . "هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده‏اند مرده مپندار بلكه زنده‏اند كه نزد پروردگارشان روزى داده مى‏شوند .کلمه ی " فرح" ضد کلمه حزن است و کلمه ی " بشارت " و " بشری " به معنای هر خیری است که تو را خوشحال کند و کلمه ی " استبشار" به معنای این است که در طلب این باشی که با رسیدن خیری و بشرایی خرسندی کنی و معنای جمله این است که کشته شدگان در راه خدا هم از نظر رسیدن خودشان به فضل خدا و دیدن آن فضل خوشحالی می کنند و هم در طلب این خبر خوش هستند که رفقای عقب مانده شان نیز به فضل الهی رسیدند و آنها نیز خوف و اندوهی ندارند .از این بیان دو نکته روشن می شود یکی اینکه، کشته شدگان در راه خدا از وضع مومنین برجسته که هنوز در دنیا باقی مانده اند خبر دارند، و دوم، منظور از بشارت همان ثواب اعمال مومنین است که عبارتست از نداشتن خوف و نداشتن اندوه و این بشارت به ایشان دست نمی دهد مگر با مشاهده ی ثواب نامبرده در آن عالمی که هستند، نه اینکه خواسته باشند با موفق شدن به شهادت استدلال کنند بر اینکه در قیامت خوف و اندوهی نخواهند داشت، چون آیه در مقام این است که بفرماید پاداش خود را می گیرند نه اینکه بعد از شهادت تازه استدلال می کنند که در قیامت چنین و چنان خواهیم بود. ( تفسیرالمیزان،ص94،ج4)در آیه ی شریفه فضل و نعمت را نکره آورد، همچنانکه رزق را هم در آیات قبل سربسته ذکر کرد و نفرمود که آن رزق چیست و این برای آن بود که ذهن شنونده درباره ی فضل و نعمت و رزق تا هر کجا که ممکن است برود، و باز به همین جهت خوف و حزن را در سیاق نفی مبهم آورد، تا دلالت عموم کند و بفهماند کشته شدگان در راه خدا هیچ نوع از انواع خوف و حزن را ندارند.از دقت در آیات این معنا به دست می آید که اولاً درصدد بیان اجر مومنین است، ثانیاً می خواهد بفهماند که این اجر که نزد خدای سبحان است رزق ایشان است و ثالثاً این رزق، نعمتی و فضلی از خداست و رابعاً این نعمت و فضل عبارتست از این که نه خوفی دارند و نه حزنی.این جمله” أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ “ جمله ی عجیبی است، هر قدر انسان بیشتر در آن فرو می رود و تدبر می کند دامنه ی معنایش وسیع تر می شود با اینکه جمله ای است لطیف و دقیق و بیانی است ساده و اولین چیزی که از معنای آن به ذهن می رسد این است که خوف و حزن از مومنین برداشته می شود و این را هم می دانیم که خوف تنها در امری فرض است که :اولاً : ممکن باشد .ثانیاً : احتمال آمدنش به سوی ما معقول باشد .ثالثاً : اگر بیاید مقداری از سعادت ما را از بین می برد، سعادتی که ما توقع داریم واجد آن باشیم و خود را واجد آن فرض می کنیم و همچنین حزن تنها از ناحیه ی حادثه ای است که پیش آمده و آن نیز مقداری از سعادت کذائی ما را سلب کرده، پس بلا و یا هر محذور و گرفتاری که فرض شود، وقتی از آن می ترسیم که هنوز بر سرما نیامده باشد و اما وقتی آمد دیگر خوف معنا ندارد، آنجا جای حزن و حسرت است، پس بعد از وقوع خوفی نیست و قبل از وقوع هم حزنی نیست، پس برطرف شدن مطلق خوف از انسان تنها وقتی فرض دارد که هیچ یک از آنچه داریم در معرض زوال قرار نگیرد، و این همان خلود سعادت برای انسان و خلود انسان در آن سعادت است.از همین جا واضح می شود که نبودن خوف و حزن عین روزی خوردن انسان نزد خداست و به حکم آیه ی " ما عند الله خير " و" ماعند الله باقٍ " آنچه نزد خداست هم نعمت و خیر است و هم هم باقی است، نه عذاب و شری آمیخته با آن است و نه فنا و زوالی بدان راه دارد.باز این معنا واضح می شود که نبودن حزن و خوف عیناً نعمت و فضل است و این خود عطیه است . نعمت وقتی در عرف قرآن اطلاق می شود معنایش ولایت الهیه است.بنابراین معنای آیه ی مورد بحث چنین می شود( خدای تعالی متصدی و عهده دار کار مومنین است و آنان را به عطیه ای از خود اختصاص می دهد.) احتمال اینکه فضل الهی موهبتی باشد که زاید بر استحقاق در برابر عمل است و نعمت عبارت باشد از موهبتی که در برابر عمل احتمالی است که با جمله ی " وَ اللّهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ " نمی سازد برای این است که در یک آیه فضل را اجر هم خوانده و می دانیم که اجر تنها در مورد استحقاق است، پس مومنین مستحق فضل هم هستند.(تفسیر المیزان،ص95،ج4)آیه ی 69سوره ی مبارکه ی مائده إِنَّ الَّذِينَ آَمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئ ِينَ مَنْ آَمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآَخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ .كسانى كه ايمان آورده و كسانى كه يهودى و صابئى و مسيحى‏اند هر كس به خدا و روز بازپسين ايمان آورد و كار نيكو كند پس نه بيمى بر ايشان است و نه اندوهگين خواهند شد .با تفاوت بسیار جزئی همانند آیه ی 62 سوره ی بقره است که شرح داده شد .آیه ی 48 سوره ی مبارکه ی انعاموَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلا مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ فَمَنْ آمَنَ وَأَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ.و ما پيامبران [خود] را جز بشارتگر و هشداردهنده نمى‏فرستيم پس كسانى كه ايمان آورند و نيكوكارى كنند بيمى بر آنان نيست و اندوهگين نخواهند شد.در این آیه خاطر نشان می سازد که هدف اساسی از فرستادن پیامبران دو چیز است :یکی مژده دادن و دیگری بیم دادن.لذا فرمود که ما پیامبران را نفرستادیم مگر برای بشارت دادن و بیم دادن پس هر کس ایمان آورد و کار شایسته انجام دهد نه خوفی بر اوست و نه حزنی .بر این تحلیل اشکالی وارد شده است زیرا اولیا ی الهی، خدا را بندگی می کنند اما نه بخاطر بهشت و یا نجات از دوزخ بلکه بخاطر رسیدن به مقام قرب الهی او را عبودیت می کنند و حضرت علی (ع) فرمود:خدایا من تو را بندگی می کنم نه از خوف جهنم و یا طمع بهشت بلکه تو را شایسته ی پرستش یافتم .پاسخ این است که انسان نمی تواند از حوزه ی سعادت خواهی و نجات خواستن از شقاوت خارج شود .اولیای الهی هوشیارتر از آنند که دنبال سعادتهای محدود باشند . آنها در پی سعادت بی کران هستند آنها عبادت نمی کنند و جان خود را نمی دهند تا جنت را تصاحب کنند آنها به جمالی بالاتر از جنت پی برده اند و آن طلب جمال مطلق حضرت حق است. پس اولیاء هم از جهنم گریزان هستند ولی شدیدترین جهنم که آتش فراق است و آنان خواهان(جنت) هستند اما جنت قرب و لقای حق . ( تفسیرنسیم حیات،ص 302،ج7)آیه ی 35 سوره ی مبارکه ی اعرافيَا بَنِي آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِّنكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي فَمَنِ اتَّقَى وَأَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ .اى فرزندان آدم چون پيامبرانى از خودتان براى شما بيايند و آيات مرا بر شما بخوانند پس هر كس به پرهيزگارى و صلاح گرايد نه بيمى بر آنان خواهد بود و نه اندوهگين مى شوند.آیه ی 13 سوره ی مبارکه ی احقافإِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ .محقّقاً كسانى كه گفتند: «پروردگار ما خداست» سپس ايستادگى كردند، بيمى بر آنان نيست و غمگين نخواهند شد.این آیه در حقیقت تفسیری است برای " محسنین " که در آیه ی قبل آمده بود (کافران در مورد مومنان چنین گفته اند اگر ( اسلام ) چیز خوبی بود هرگز آنها ( در پذیرش آن ) بر ما پیشی نمی گرفتند و چون خودشان بوسیله ی آن هدایت نشدند می گویند این یک دروغ قدیمی است و پیش از آن کتاب موسی که پیشوا و رحمت بود ( نشانه های آن را بیان کرده ) و این کتاب هماهنگ با نشانه های تورات است در حالیکه به زبان عربی فصیح و گویاست تا ظالمان را بیم دهد و برای نیکوکاران بشارتی باشد. ) محسنین یعنی نیکوکاران کسانی هستند که از نظر اعتقادی در خط توحید و از نظر عمل در خط استقامت و صبرند . (تفسیرنمونه،ص 337،ج1)آیه ی 61 سوره ی مبارکه ی زمروَ يُنَجِّي اللَّهُ الَّذينَ اتَّقَوْا بِمَفازَتِهِمْ لا يَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ.و خدا كسانى را كه تقوا پيشه كرده‏اند، به [پاسِ‏] كارهايى كه مايه رستگارى‏شان بوده، نجات مى‏دهد. عذاب به آنان نمى‏رسد و غمگين نخواهند گرديد . این فلاح و پیروزی را با این دو جمله ی کوتاه و پر معنی توضیح می دهد " لا يَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ ."" هیچ بدی به آنها نمی رسد و غم و اندوهی به آنها راه نمی یابد." در جهانی زندگی می کنند که جز نیکی و پاکی و وجد و سرور چیزی وجود ندارد . (نمونه ،ص 543،ج 19)آیه 30 سوره ی مبارکه ی فصلت إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ .در حقيقت كسانى كه گفتند پروردگار ما خداست ‏سپس ايستادگى كردند فرشتگان بر آنان فرود مى‏آيند [و مى‏گويند] هان بيم مداريد و غمين مباشيد و به بهشتى كه وعده يافته بوديد شاد باشيد.در حدیثی از امام علی بن ابن موسی الرضا علیه السلام نقل شده است در پاسخ به سوال از تفسیر ( استقامت) فرمود:" هی وَ اللّهُ مَآ أَنتُمْ عَلَیْهِ " استقامت همان روش ولایتی است که شما دارید .به معنی این نیست که مفهوم آیه در مساله ی ولایت خلاصه شود بلکه چون پذیرش رهبری ائمه اهل بیت علیهم السلام ضامن بقاء خط توحید و روش اصیل اسلام و ادامه ی عمل صالح است " استقامت " به این معنی تفسیر فرموده است. ( نمونه، ص 287،ج 20)برای تفسیر بیشتر این آیه از خطبه ی مولای متقیان حضرت علی (ع) یاری می طلبیم:حضرت بعد از تلاوت این آیه می فرماید : شما گفتید: " پروردگار ما خداست "پس بر انجام دستورات کتاب او و در راهی که فرمان داده است و در طریق نیکی که همان پرستش اوست استقامت و ایستادگی ورزید و از دایره ی فرمانش خارج نشوید و در آن بدعتی مگذارید و از آن منحرف نگردید چه اینکه آنها که خارج شوند در رستاخیز از رحمت خداوند بریده خواهند شد پس مواظب باشید اخلاق نیک را در هم نشکنید و آن را به خوی بد مبدل نسازید .یک زبان باشید، مرد باید زبانش را حفظ کند زیرا این زبان سرکش صاحبش را به هلاکت می اندازد.به خدا سوگند باور نمی کنم بنده ای که زبانش را حفظ نکند تقوایی سودمند به دست آورد. زبان مومن پشت قلب او و عقل منافق پشت زبان اوست، یعنی مومن هرگاه بخواهد سخنی گوید نخست می اندیشد اگر نیک بود اظهار میکند و چنانچه ناپسند و بد بود پنهانش می دارد. ولی شخص دورو و منافق آنچه بر زبانش آمد می گوید و پیش از آن نمی اندیشد که کدام به سود و کدام به زیان اوست؟.رسول خدا (ص) می فرماید : " ایمان بنده ای درست و کامل نخواهد شد تا قلبش درست نشود و هرگز قلبش درست نمی شود تا زبانش درست شود."هر کس از شما توانایی داشته باشد که خدا را در حالی ملاقات کند که دستش از خون و اموال مسلمانان پاک و زبانش از عرض و آبروی آنان سالم بماند، باید چنین کند. (خطبه ی 176نهج البلاغه، ص 241،ج2)آیه ی 49 سوره ی مبارکه ی اعرافأَهَؤُلاء الَّذِينَ أَقْسَمْتُمْ لاَ يَنَالُهُمُ اللّهُ بِرَحْمَةٍ ادْخُلُواْ الْجَنَّةَ لاَ خَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَلاَ أَنتُمْ تَحْزَنُونَ .آيا اينان همان كسان نبودند كه سوگند ياد مى‏كرديد كه خدا آنان را به رحمتى نخواهد رسانيد [اينك] به بهشت درآييد نه بيمى بر شماست و نه اندوهگين مى‏شويد .نظر علامه طباطبایی :خطاب " ادْخُلُواْ الْجَنَّةَ " خطابی است که اصحاب اعراف به بهشتیان می گویند .در حقیقت اهل محشر سه طایفه اند :دوزخیان، اهل بهشت و اهل اعرافدر اینکه اصحاب اعراف چه کسانی هستند علامه بحث مفصلی در این مورد که نمی توانند جن و ملک باشند مطرح می کند و معتقد است که جمعی از بندگان مخلصند که مقام و منزلتشان از سایرین بالاتر است چون مردمی هستند که هر دو طایفه ی بهشتی و دوزخی را می شناسند، در تکلم به حق مجازند، می توانند شهادت بدهند و شفاعت کنند، امر و حکم کنند.( تفسیرالمیزان،ص 152، ج8) ولی در تفسیر نمونه خطاب " ادْخُلُواْ الْجَنَّةَ " را خطاب به اصحاب اعراف می داند.اعراف به چه معناست ؟ اعراف به معنی زمین برجسته و مرتفعی که مکان خاصی است میان بهشت و دوزخ بطوری که آنها که در روی آن قرار دارند مشرف بر بهشت و دوزخند و هر دو گروه را مشاهده می کنند و از چهره های تاریک و روشن آنها می توانند آنها را بشناسند.اصحاب اعراف چه کسانی هستند؟بر اساس روایات دو گروه متضاد ذکر شده اند.در بسیاری از روایات از ائمه اهل بیت (ع) نقل شده است می خوانیم: " نَحنُ الأَعراف " اعراف مایئم . یا " آل محمد هم الاعراف " خاندان پیامبر اعرافند. در برخی روایات می خوانیم :" هُمُ أَکْرَمَ الْخَلْقِ عَلَى اللَّهَ‌ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى " آنها گرامی ترین شما در پیشگاه خدایند ." هُمُ الشُّهَداءُ عَلَى النّاسِ، وَ النَّبِیُّونَ شُهَدائُهُم " آنها گواهان بر مردمند و پیامبران گواهان آنها هستند.و روایات دیگریکایت دارد بر اینکه: آنها پیامبران و امامان وصلحا و بزرگانند. ( نمونه،ص 229، ج 6)البته در تفسیر نمونه دسته ای دیگر از روایات متضاد با احادیت ذکر شده، می آورد و در نهایت میان روایات به ظاهر متضاد جمع می کند که از بیان آن صرف نظر می شود.آیه ی 68 سوره ی مبارکه زخرفيَا عِبَادِ لَا خَوْفٌ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ وَلَا أَنتُمْ تَحْزَنُونَ .اى بندگان من امروز بر شما بيمى نيست و غمگين نخواهيد شد .تفسیری است برای اوصاف و حالات متقین . پیامی بدون واسطه از سوی خداوند، پیامی که با بهترین توصیف ها آغاز می شود. آیات قبل توصیفی از صحنه های قیامت است که می فرماید:" الأَخِلاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلا الْمُتَّقِينَ " همه ی دوستان در آن روز دشمن یکدیگرند مگر پرهیزکاران .
    امام صادق(ع) می فرمایند:" بدانید هر دوستی که در دنیا برای خاطر خدا نباشد در قیامت تبدیل به عداوت و دشمنی می گردد."و در آیه ی بعد پرهیزکاران را با دو جمله ی دیگر مشخص تر ساخته می فرماید:همانان که به آیات ما ایمان آورده اند و در برابر فرمان و دستور ماتسلیم بودند." الَّذِينَ آمَنُوا بِآيَاتِنَا وَكَانُوا مُسْلِمِينَ "تعریف گویایی از اعتقاد و عمل آنهاست." ایمان" مبانی استوار اعتقادی آنها را روشن می سازد و " اسلام" تسلیمشان را در عمل و در برابر حق و اجرای دستورات او. ( نمونه، ص123،ج2(آیه ی 7 سوره ی مبارکه ی قصصوَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ.و به مادر موسى وحى كرديم كه او را شير ده و چون بر او بيمناك شدى او را در نيل بينداز و مترس و اندوه مدار كه ما او را به تو بازمى‏گردانيم و از [زمره] پيمبرانش قرار مى‏دهيم .آیه خطاب به مادر موسی علیه السلام است.

    منابع و ماخذ:
    قرآن کریم، ترجمه ی استاد محمد مهدی فولادوندبهرام پور، ابولفضل، (1378)،
    تفسیر نسیم حیات، قم، انتشارات آوای قرآن.محمد حسین، طباطبایی، ترجمه ی تفسیرالمیزان، ترجمه ی سید محمد باقرموسی همدانی، تهران، دفتر انتشارات اسلامی.سیاق،احمد،(1380)،
    فرهن� � بزرگ جامع معین،تهران،انتشارات اسلام.عبدالباقی،محمدفواد،( 1374)،
    معجم المفهرس “ لالفاظ القرآن الکریم”،تهران،انتشارات اسلامی.قمی،شیخ عباس،(1389)،
    مفاتیح الجنان،قم،انشارات امیر العلم.مکارم شیرازی، ناصر، (1379)،
    نهج البلاغه،قم، انتشارات مدرسه ی الامام امیرالمومنین علیه السلام.مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، (1385)،
    تفسیرنمونه، قم، انتشارات دارالکتاب الاسلامیه.نویسنده:زهرا دهقانکارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث[/sub][/sub][/sub]
    ویرایش توسط بهمن پور : 2016-01-29 در ساعت 03:17

  2.  

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •